|
|
راه شماره 12 : پارازيت روي موج ايران
خطر جدي است مردم، نخبگان و دولت در گفتگو با دکترعطاءالله رفيعي آتاني درباره انتخا
اتفاقات بعد از انتخابات، باعث شد تحليلها راجع به اصل انتخابات كمرنگ و بيشتر معطوف به حوادث بعد از انتخابات شود. نگاههاي هم غالبا سياسي و امنيتي شدند تا تئوريك و جامعهشناختي. ميخواهيم کمي از اين فضا فاصله بگيريم. آقاي احمدينژاد چرا با اينكه رقيب جدي به نام ميرحسين موسوي داشت دوباره راي آورد؟ دلايل زيادي وجود داشت كه آقاي احمدينژاد اين دوره رأي نياورد. يكي از آن دلايل، نقدهاي جدي و اساسي و روشني بود كه بر مديريت ايشان وجود داشت. مثلاً جابجايي فراوان مديران. نزديك به نيمي از وزراي ايشان جابهجا شده بود. دليل دوم كه آقاي احمدينژاد نبايد رأي ميآورد، نگاه نخبگان بود. انتقادات نخبگان به عملکرد آقاي احمدينژاد و دولتش به حدي شده بود كه تقريباً همه اين طور تحليل مي کردند كه آقاي احمدينژاد به نخبگان دل نبسته بود و نخبگان هم به او دل نبستهاند. دليل سوم، اين که حمايتي اساسي در ميان اصولگرايان براي آقاي احمدينژاد وجود نداشت. اگر اوائل دوره ايشان عدمحمايت در حد گلهمندي بود، بعداً خيلي عميق شد. حتي آنهايي كه دوست داشتند همراهي كنند، كمكم دل و دماغ همراهي را نداشتند تا اينكه بخشي از آنها، از جريانهاي رقيب آقاي احمدينژاد، حتي بهصورت بسيار باورنكردني، از كانديداي اصلاحطلبان حمايت كردند. عامل چهارم اينكه در دو - سه سال اول رياستجمهوري آقاي احمدينژاد، هيچ رويه يا سياست خاص و معيني در عرصههاي گوناگون اداره كشور مانند عرصه اقتصادي ديده نميشد. اين اواخر بود که دولت سياستهاي اقتصادي خودش را در چارچوب طرح تحول اقتصادي منسجم كرد (ايدهاي كه برخي ممكن است قبولش نداشته باشد). دليل پنجم اينكه آقاي احمدينژاد و دولت ايشان، نيروهاي ناشناخته زيادي را وارد مخزن مديريتي و دولتي كرد. افرادي در عرصه بخش عمومي و مديران عالي بخش عمومي و دولتي ديده شدند كه داراي سوابق روشن و مرتبطي نيستند. اين خود به خود، ساز و كار ارتباطات سياسي و اجتماعي و حتي فراز و فرودهاي سياسي و مديريتي را با يك گيجي تحليلي روبرو ميكند. بعضي ميگفتند و ميگويند جوري شد كه گويي هيچ چيز سر جاي خودش نيست. دليل ششم اينكه، بخشهايي از جامعه (که در فضاي كشور موثر بودند) مستقيماً تحت تاثير سياستهاي آقاي احمدينژاد، خيلي از بهرهمنديهاي مورد توقع خودشان را از دست داده بودند؛ مثلاً آنهايي كه از سيستم بانكي يا بخش زمين و مسكن رانت ميبردند. دليل هفتم ديگر نهاد روحانيت بود. هر چند آقاي احمدينژاد با بدنه طلاب ارتباط فكري و عاطفي خوبي داشت امّا در سطوح بالاي روحانيت و مراجع، متأسفانه اين ارتباط برقرار نبود، يا اينكه گاهي اوقات ارتباطات خوبي نبود. اين امر به صورت طبيعي اين انتظار را به وجود ميآورد كه اين نقدي كه در سطوح بالاي روحانيت به آقاي احمدينژاد وجود داشت به سطوح پايين روحانيت و طلاب هم كشيده شود و به تبع به كل جامعه سرايت كند؛ بخصوص اينكه آقاي احمدينژاد و اطرافيانش، حجيّت خودشان را اين قشر ميگرفتند. با برقرار نشدن يک رابطه خوب، اينها حجيت خودشان را به طور اساسي از دست ميدادند؛ يعني يك پشتوانه اعتقادي عميقي را از دست ميدادند. دليل هشتم هم اينكه عملکرد اطرافيان خاص آقاي احمدينژاد در جامعه، انتقادات وحشتناكي را برانگيخت. ماجراي آقاي مشايي، ماجراي عجيب و غريب آقاي كردان و ماجراي آقاي رحيمي و ماجراهاي ديگر از اين دست، باعث شد كه جامعه نسبت به آقاي احمدينژاد منتقد شود؛ به حدي كه هر كدام از اينها ممكن بود انتخابات را فوقالعاده تحت تأثير قرار ميدهد. دليل نهم و آخر که بايد در اينجا مطرح شود (و مورد توجه جدي قرار گيرد) نگاه برخورداران جامعه است. طبقات بالاي جامعه از سوي آقاي احمدينژاد و سياستهاي ايشان در رنج و عذاب قرار گرفته بود. بعضي از آنها دچار رنج و عذابهاي روحي و فرهنگي شدند. تحمل، حرف ها و برنامههاي آدمي با ويژگيهاي اعتقادي و فرهنگي آقاي احمدينژاد، برايشان سخت شده بود. اينها هم موجآفرينيهايشان را ميكردند. از طرفي آقاي احمدينژاد هيچ عرصه سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي را رها نكرد. او در همه عرصهها فعال بود و اين امر مخالفان و منتقدانش را در همه عرصهها فعال كرده بود. اين دلايل و عوامل را به سياست جناح رقيب اصولگرايي اضافه كنيد كه به هر حال با دانشگاهيان ارتباط خوبي دارند. سرمايههاي اجتماعي خوبي مثل آقاي خاتمي و آقاي موسوي داشتند. (البته بعداً معلوم شد كه اين شخصيت اساساً به اشتباه در ذهن ها ماندگار شده بود ولي قبل از اين انتخابات، شخصيت آقاي موسوي يك ظرفيت بالايي بود يا اينكه حداقل ظرفيت بالايي مينمود). از ظرفيت رسانه خوب ميتوانستند استفاده كنند. نهادها و احزاب سياسي خوبي داشتند. در بين جوانان و زنان و روشنفكران پايگاه خوبي داشتند. من فكر ميكنم كه آقاي احمدينژاد، به صورت بسيار توانمندي خواسته اصلي مردم را از خواستههاي فرعي مردم، تشخيص داد. مردم خواستههاي گوناگوني دارند. مردم دوست دارند آزاد باشند. مردم دوست دارند دولتمردانشان در عرصههاي مختلف بسيار موفق و بااقتدار حضور يابند و.... به نظرم ميآيد كه آقاي احمدينژاد، به درستي تشخيص داد كه خواسته اصلي مردم، مبارزه با فساد است. فساد گستردهاي كه در سيستم اقتصادي و مديريتي كشور، جا خوش كرده است. فسادي كه مردم هم در زندگيشان هم ميبينند. ميبينند که چگونه وضع فاميلشان، دوستشان و مرتبطين با سيستمهاي دولتي و حكومتي، خوب ميشود. هر كس مسئول ميشود، وضعش خوب است. امروز بسياري از مسئولين ما در زندگي مرفه، دارند با هم رقابت ميكنند و از همديگر پيشي ميگيرند. خيلي دردناك است كه در تهران، بسياري از مسئولين ما، خانههايشان در نيمه بالايي شهر است. آقاي احمدينژاد با بياني خيلي خوب به مردم اين بحث را القا کرد. خصوصيات شخصيتي او هم با اين بحث هماهنگ است. ممكن است كه اگر ديگري بحث مبارزه با فساد را مطرح مي کرد، مردم مثل سخنان آقاي احمدينژاد، از او نپذيرند. علّت اين است كه مردم ميگويند كه آقاي احمدينژاد، از لحاظ شخصيت، اين خصوصيت را دارد كه عمل به اين حرف ها از او برميآيد. چون به اين مسأله، اعتقاد دارد. يعني اعتقاد به مبارزه در جوهره و جان آقاي احمدينژاد وجود دارد. بر مبناي همين نگاه مردم همه نقدها را كنار گذاشتند. به نظر بنده، مردم احساس و نگاهشان اين بود كه آقاي احمدينژاد در مبارزه با فساد جدي است و مبارزه اصلي ما، مبارزه با فسادي است كه در دستگاههاي حكومتي خودش را به دو صورت نشان ميدهد: يكي رانتخواريهاي عظيم و ديگري زندگي مرفه كارگزاران حكومتي. مردم از هر دوي اينها به تنگ آمدند و ديدند كه آقاي احمدينژاد، هم در نظر و هم در عمل، مرد مبارزه اين ميدان است. نكته ديگري كه در آقاي احمدينژاد بود و فكر ميكنم مردم به خاطر آن، همه نقدهاي وارد به او را كنار گذاشتند و به او رو آوردند اين بود كه آقاي احمدينژاد، به جامعه اين را گفت و در عمل هم نشان داد كه ما به دنبال يك زندگي مستقل و عزتمند هستيم. آقاي احمدينژاد ميگويد من الگوهاي زندگي غربي را قبول ندارم. من معتقد نيستم براي دستيابي به زندگي عليالظاهر شبيه غربي ها كه امروزه پيشرفته و مترقي ناميده ميشود، هر كاري بكنيم. اتفاقاً برعكس! ايشان ميگويد من به دنبال اين هستم كه يك الگوي جديدي از زندگي داشته باشم. دليل سوم موفقيت آقاي احمدي نژاد، شخص كانديداي رقيب ايشان بود. يك اصطلاح طلبگي است كه ميگويد "شما اگر از او بشنويد بهتر است از اينكه او را ببينيد." آقاي موسوي از كساني بود كه مردم مسموعات خوبي از او داشتند. با خاطرات خوشي، دوران نخستوزيري ايشان تمام شده بود. شنيدهها همه خوب بود. امّا وقتي كه جلو آمد، به صورت بسيار باور نكردني، بسيار پايينتر از آن حدي بود كه بايد ميبود. به نظرم، آقاي موسوي، بسيار ضعيف ظاهر شد. من شخصا با اينكه حس منفي نسبت به او نداشتم و مثل همه مردم كه زمان جنگ را درك كرده بودند، حس مثبتي داشتم. ولي احساس كردم بيشترين دستاورد او در اين 20 سال، اين بود كه پيرمرد شده بود. گويي فقط مسن شده است. هيچ دستاوردي با خودش نياورده است. نه تحصيلاتش را ادامه داده است! نه مطالعات جدي دارد! نه كارشناسي عميق دارد. نه موضعگيري كرده است! اين قضيه براي من به عنوان يك دانشجوي اقتصاد و كسي كه در اين حوزه دغدغه دارد، عجيب بود. اينها يك موسسه به نام «دين و اقتصاد» داشتند كه منتظر بودم كه از آن موسسه و مركز ـ كه اتفاقاً استارت ستاد انتخاباتيشان از آنجا زده شد ـ لااقل چيزي با خودش بياورد. ما ديديم هيچ چيزي نبود. وقتي اعلام كردند ايشان قرار است شعار اقتصاد اسلامي را شعار انتخاباتياش معرفي كند، خيلي خوشحال شدم. اما اين خبر فقط در سايتها و در حد شعار مطرح شد. برنامهاي كه اعلام شد، چيز خاصي نبود، حتي برگشتي هم به اقتصاد دولتي در مقابل اقتصاد سرمايهداري را در آن نديديم. چرا كه دوران ايشان، يادآور چنين برنامهاي هم هست. شخصيت ايشان هيچ جوهرهاي براي اين كارها نداشت. شما وقتي كه روي آن صحبتها دقت ميكرديد نه فكري بود و نه جوهرهاي كه در جامعه اعتماد به نفس ايجاد بكند و نه برنامهاي.
موضعگيري هاي نخبگان در اين انتخابات را چگونه ارزيابي مي کنيد؟ اين انتخابات نشان داد كه نخبگان ما دارند با طبقات مرفه جامعه همنظر و همسو ميشوند. در انقلاب اسلامي و حتي قبل از انقلاب اسلامي، اساساً نخبگان ما آمدند در خيابانها، كوچهها و محلهها و در متن زندگي مردم، خودشان را براي حمايت از طبقات محروم جامعه هزينه كردند و در واقع، در راستاي همين حمايت، در شكلگيري انقلاب با امام(ره) همراه شدند. اين انتخابات نشان داد كه نخبگان حتي حمايتهاي دولت از طبقات پايين جامعه، از بيچارهها، بدبختها و ندارها و كارگرها را با بيان و بيانههاي سخيفي مطرح و از آن انتقاد كردند. كلاس اين نوع كارهاي خوب و ارزشي را در ذهن و فكر مردم خيلي پايين آورند. اما چه شد كه اينها به اصطلاح اينها به سمتي ميروند كه از طبقات مرفه حمايت كنند؟ بخشي از مشكل را بايد در سيستم پذيرش دانشجويي جستجو كنيم. اخباري به گوش ميرسد كه بين بچههايي كه در دانشگاههاي تاپ و مادر و در رشتههاي معروف درس ميخوانند، بچههاي طبقات پاييندست و محروم ديده نمي شوند. گويي رشتههاي معتبر و دانشگاههاي معروف مال يك طبقه خاص شده است. طبقات تحصيلكرده جامعه ما دارند با طبقات مرفه يكي ميشود. آقاي احمدينژاد، رئيس جمهور طبقات مرفه نيست. آقاي احمدي نژاد، رئيس جمهور طبقات پايين جامعه است. آقاي احمدينژاد را عمدتا فقير و فقرا ميخواهند. ضعفا ميخواهند. انتظار عقلايي و ديني و اعتقادي اين است كه بايد نخبگان جامعه، تحصيلكردگان جامعه، خودشان را در خدمت ضعفاي جامعه قرار بدهند. الآن به نظر ميرسد آنها تغيير ايدئولوژي دادهاند. با احمدينژاد مخالفند چون آقاي احمدي نژاد برايشان شيك نيست، شيك حرف نميزند، باكلاس نيست. به نظر من، در اينكه نخبگان با آقاي احمدي نژاد همراه نيستند، بيش از اينكه مشكل از آقاي احمدي نژاد باشد، مشكل جامعه نخبگي است كه نميتوانند با آقاي احمدي نژاد و طبقه محرومين و مستضعفين جامعه همراه بشوند. همچنانکه بحث پيوند قدرت و ثروت را داشتيم (كه فسادآور است)، متأسفانه در حوزه اجتماعي هم بين طبقات مرفه و نخبگان تحصيلكرده، وحدت و همنظري و ارتباط و تعامل دارد اتفاق ميافتد، كه آن هم فسادآور است. چنين اتفاقي در ايام انتخابات صورت گرفت و عواقب خودش را هم به ويژه به صورت ماجراي پس از انتخابات نشان داد.
درباره ارتباط با مراجع و علماي حوزه نظرتان چيست و چه بايد بكند؟ در حوزه، بدنه روحانيت، برخلاف دانشگاهها، همسو با آقاي احمدي نژاد هستند اما متأسفانه در بالادست اينطوري نيست. به نظرم اين مسأله با يك سليقه مديريتي حل ميشود. آقاي احمدينژاد بايد تدبيري بكند كه بتواند نظر بالادست اين جامعه را ـ كه مثل مردم هستند ـ جلب بكند. اين اتفاقات در رابطه دولت و مراجع و علما به خاطر چند كار غلطي بود که دولت انجام داد و مراجع و بزرگان حوزه يا توجيه نشدند، يا به انتقادات دلسوزانه آنها توجه و نظرات آنها تأمين نشد. آقاي احمدي نژاد و دولت بايد انقيادش را يعني پذيرشش را براي آرا و نظرات مراجع بيشتر بكند تا مشكل حل بشود. اميدوارم اين دوره حل و روابط و تعامل مراجع و بزرگان حوزه با دولتمردان حسنه گردد.
راهکار خاصي براي آقاي احمدي نژاد و دولت داريد که بتواند از ظرفيت نخبگاني که شايد بخش عظيمي از آنها از طبقات مرفه نيستند ولي با آنها همسو شدهاند استفاده کند؟ اين ترس وجود دارد که يک سري از اطرافيان آقاي احمدينژاد، چنين فکري به ذهن شان برسد که همه اينها را بايد کنار بزنيم و بايکوت کنيم. من فکر ميکنم، آقاي احمدينژاد، بدون تعارف بايد بتواند با افراد معتقد و متعهد، انقلاب عظيم الهي و اسلامي ما را در حد مطالبات اقتصادي تنزل ندهند، کار کند. كار آقاي احمدي نژاد (که در بيان رهبري معظم انقلاب هم آمده است) اين بود که کشور را در ريل انقلاب قرار داد؛ يعني انقلاب ما را تنزل نداد و با تنزل دادن انقلاب ما به مطالبات اقتصادي مخالفت کرد. دولت بايد از نخبگاني که مي توانند در اين مسير باشند، يعني يک انقلاب عظيم در سطح جهاني داراي رسالت تاريخي و فوق تصور مادي را باور کنند و بدان ايمان داشته باشند، استفاده کند. اگر کسي بخواهد با چارچوب هاي تنگ مادي انقلاب ما را تحليل کند، نمي توان با او همراهي کرد. چون که بايد چرتکه بيندازد. شما در ايام انتخابات ديديد که گويي همه نخبگان چرتکه انداخته بودند. آنهايي که در اين فضاها هستند نميتوانند اين انقلاب عظيم را درک کنند، بنابراين اگر آنها در سر قطار انقلاب قرار دهيد، آن را خراب و منحرف مي کنند. نمي توانند آن بار و رسالت را بکشند. بنابراين اين مسأله را درست نميدانم که آقاي احمدي نژاد و دولت، نخبگان غير انقلابي، غير آرمانگرا و غير همسو با خودش را که اصيل و ناب نيستند، در رأس کارها قرار دهد. او بايد با اعتماد به نفس اساتيد و فضلايي ـ که هم نخبه هستند و هم فراوانند ـ در رأس کارها قرار بدهد. اما معنايش اين نيست که از ديگران استفاده نکند. ديگران را هر کدام در جاي خودش استفاده کند. ما بايد افراد جديدي را در عرصه حکومت داري و مديريت جامعه ببينيم. اين نسل جديد، خودش محصول انقلاب اسلامي و اين مقطع از انقلاب است. در اين صورت ما مي توانيم انتظار داشته باشيم که فضاي جديدي شکل بگيرد و بايد عاقل باشيم و از اشتباهات گذشته درس بگيريم. آقاي احمدينژاد و اطرافيان شايسته او بايد يک گزينش در بين جامعه نخبگي کشور انجام بدهند و آنهايي که آرمانگرا و انقلابي و داراي انگيزه و توان مبارزه با فساد هستند و به دنبال زندگي متجملانه نيستند و مهمتر از همه حس و انگيزه حمايت از طبقات فرودست و محروم جامعه دارند، جمع بکند.
هشداري که برخي نيروهاي ارزشي و انقلابي دغدغه دار و آرمانگرا کم و بيش بيان کرده اند، اين است که در سطوحي از دولتمردان خصوصاً در ميان مديران مياني، گويي يک طبقه جديدي از مرفهان مذهبي احمدينژادي دارد شکل مي گيرد. اين هشدار تا چه حد جدي است؟ آيا خود آقاي احمدينژاد و حاميانش به اين مسأله توجه کافي دارند؟ اين مسأله خيلي جدي است و آدم علائمش را ميبيند. شما افرادي را مي بينيد که جوان بودند، آرمانگرا، متدين و حزبالهي بودند وقتي سيستم را ديدند، شيفته دنيا شدند و آرمان ها و عقايدشان کمرنگ شدند. اين مسأله قابل تعميم هم هست. من موارد متعددي دارم که چنين فضايي براي آنها پيش آمد و در امتحان دنيا و مسئوليت موفق بيرون نيامدند. مثل اوايل انقلاب که افراد با چه پاکي و صداقتي، وارد دستگاههاي حکومتي و مديريتي شدند ولي وجود امکانات دولتي و توجيه کردنهاي مکرر، آنها را در دامن رفاهطلبي انداخت. اول مقاومت ميکنند. اول نمي خواهند. کم کم و به مرور زمان وقتي سيستم آن افراد را با خودش همراه و يکي کرد، مي بينيد که حتي افراد را از لحاظ فکري هم استحاله مي کنند. اين خطر جدي است. اول انقلاب اين تجربه تلخ را داشتيم و الآن هم علائم آن را داريم ميبينيم. به نظرم، کار سخت آقاي احمدي نژاد و دولتمردي که ميخواهد آرمانگرايانه و عدالتخواهانه مديريت کند، اين است که هم بتواند رانتخواران قبلي را حذف بكند و هم مواظب باشند افرادي که پاك هستند به رانتخوار تبديل نشوند. بخشي از اين قضيه، فضا و فرهنگ حاکم بر بخشهاي دولتي است. آقاي احمدينژاد در اين زمينه موفق است يعني تلاش ميكند فضا و فرهنگ مديريتياش سالم و كاري باشد. امّا فضاي اخلاقي و معنوي محکمي لازم است و بايد براي حفظ چنين فضاي سالم و كاري برنامهريزي كند و طرح داشته باشد. بخش دوّم آن، قوانين است. اگر قوانين درست باشد و نظارتهاي مكرر وجود داشته باشد در حفظ اين فضا بسيار موثر است و بخصوص و بويژه در اينجا، نقش مردم موثر است. الآن مردم و دولت بايد در اين مسائل با هم راحت باشند. مردم به راحتي بايد بتوانند مفاسد را گزارش كنند. دولت بايد همين كه مردم گفتند بپذيرد. دولت بايد با مردم صادق باشند و مشكلاتش را صادقانه با مردم در ميان بگذارد. اگر مردم از دولتمردانشان صداقت ببينند، حرفهايشان را گوش ميكنند و به خواستههاي آنها تن در ميدهند. آن وقت توصيههاي دولت مانند صرفهجويي، نظارت، همراهي و مشاركت را جديتر ميگيرند. از آن طرف هم مردم بايد بر دولت و دولتمردان و مديران نظارت داشته باشند. علائمي را كه ديدند، هشدار بدهند. بخشهايي را كه فساد در آنجا ديده شد گزارش كنند. اين ارتباط مردمي و نظارت همگاني بايد فعال شود.
فرض کنيم در ترکيب يا سياستها و جهتگيريهاي دولت آقاي احمدي نژاد تغييرات جدي در مقايسه با دولت قبل روي ندهد. نيروهاي ارزشي و حزب اللهي چگونه بايد برخورد كنند يا چه فعاليتهايي بايد بكنند که پس از چهار سال، حسرت اين دوران را نخورند؟ چون مطلب راجع به آينده است، ما ميتوانيم آن آينده را خلق كنيم. چيزي واقع نشده است كه ما به آن معترض شويم. بايد آن چيزي را كه شده مبنا قرار دهيم براي ساختن آيندهاي كه هنوز اتفاق نيفتاده است. گام نخست در اين مقطع اين است كه كمك كنيم به آقاي احمدينژاد که دولت را همانطور كه شايسته است شكل بدهد. اگر اين اتفاق نيفتاد، آنقدري كه آقاي احمدينژاد، رويه را درست انجام داد، بايد از او حمايت كنيم. نه اينكه به دليل اينكه همه كارهايي را كه ميخواستيم، نكرده كارهاي خوبش را هم ناديده بگيريم. كارهاي كردهاش را تقويت كنيم. ما اميدواريم آقاي احمدينژاد در همه عرصهها، تحولات مثبتي ايجاد كند و از طرفي هم حتماً نااميد نيستيم كه بد عمل كند. در برخي از عرصهها خوب عمل خواهد كرد. آن عرصهها را بايد تقويت كرد. در آن بخشهايي كه احياناً ممكن است بد عمل بكند يا كند جلو برود، همان طوري كه در فرمايشات رهبري هم هست، بايد منصفانه و دلسوزانه نقد كنيم، نه دشمنانه و نه لجوجانه و نه براي باج گرفتن. اگر با همه آن تلاشها، آقاي احمدينژاد آني نشد كه ما ميخواستيم، مردم و ما بايد برخوردي را بكنيم كه با آقاي هاشمي رفسنجاني كرديم. مردم چرا با آقاي هاشمي رفسنجاني اين برخوردها را كردند؟ چون ايشان آقاي هاشمي رفسنجاني دوره اول انقلاب نيست. زماني، اشاره آقاي هاشمي رفسنجاني در اين كشور، سيل به راه ميانداخت. الآن كسي رأي ميآورد كه به آقاي هاشمي رفسنجاني نقد ميكند. يعني آقاي احمدينژاد به آن دليل رأي ميآورد كه نوك تيز حمله انتقادياش را به سمت آقاي هاشمي گرفت. جامعه ميگويد اين آن آقاي هاشمياي كه من ميشناختم، نيست! اگر نقاط خوب و قوت را تقويت كرديم و نقاط ضعف را منصفانه، مشفقانه و دلسوزانه نقد كرديم و راه را از چاه به آقاي احمدينژاد نشان داديم و او عمل نكرد، او هم تبديل ميشود به يک آقاي هاشمي رفسنجاني ديگر. مردم با يك فرد خاص با يك شماره شناسنامه خاص كه مشكل ندارند، با يك هويت كار دارند. ميگويند آقاي هاشمي رفسنجاني قبلي خوب بود. آقاي احمدينژاد فعلي خوب است ولي ممكن است كه آقاي احمدينژاد آينده، به آقاي هاشمي رفسنجاني ديگري تبديل شود. البته بهنظر ميآيد كه ما نبايد منتظر آن روز باشيم. متأسفانه بعضيها هستند كه با مشابهسازي ميخواهند همه چيز را تحليل كنند كه فلاني بنيصدر ميشود، ديگري آقاي منتظري و... پس بايد فلان و بهمان بكنيم! ميخواهند با مشابه سازي همه چيز را تمام كنند. اتفاقات و شخصيتها و زمينهها متفاوتند. چنين رويكردي هم نادرست است كه حواسمان بايد جمع باشد. نخبگان هم نبايد منتظر بمانند. چون ممكن است دولت سرگرم كارهاي خودش بشود. دولت ممكن است به خاطر شلوغي كارش، سراغ نخبگان نرود، اينها بايد تهاجمي وارد سيستم بشوند. يعني براي رضاي خدا و مصلحت عموم و به خاطر آرمانهاي ديني و انقلابي، سر از پا نشناخته، بروند با هر مانعي مبارزه كنند و وارد سيستم بشوند و نقش خودشان را در سيستم ايفا بكنند. سابقه تاريخي نشان داده که اگر نخبگان در خانه بنشينند و فكر كنند با تعارف و تكلّف همه چيز حل ميشود، اين اتفاق نخواهد افتاد.
تکليف مخاطبان شهرهاي کوچک تر که ارتباطات و اطلاعات ريز و درشت و كافي را ندارند و مشكلاتشان هم بيشتر است و از سويي كمتر با نخبگان ارزشي ارتباط دارند، چيست؟ مثلاً بچههاي يک مسجد يا يك مركز فرهنگي كه فرصت كمتري برايشان فراهم شده است، چه كارهايي بايد بكنند؟ اين افراد هم جزئي از جامعه نخبگان ما هستند البته در سطوحي ديگر. مشكل اصليشان اين است كه بچههاي شهرستانند. من فكر ميكنم همه آنها هم بايد در آن نگاه شهرستاني، همين نگاه را داشته باشند. چون بالاخره در شهرستان و استان آنها هم دولت شكل ميگيرند يعني برخي از دولتمردان و مسئولان دولت در آنجا مناصبي را برعهده �
|
|
|