راه شماره 1 : بشارت پيروزي
شاعر مرام و مردم
نگاهی به زندگی شاعر بزرگ شیعی سید حمیری
مهدی سیار
حديثي است از پيامبر اكرم(ص) كه: «آنچنان كه زندگي كنيد خواهيد مرد و آنچنان كه بميريد برانگيخته خواهيد شد.» اين معنا در مورد «اسماعيل بن محمدحميري» آنچنان ظهور يافته كه اگر كسي بخواهد گزارشي مختصر و مفيد از زندگاني او به دست بدهد، كافي است لحظات مرگ اين شاعر را روايت كند:
آن گاه كه سيدحميري در 68 سالگي به بستر احتضار افتاد ناگهان در چهرهاش نقطهاي سياه آشكار شد. اين سياهي به سرعت گسترش يافت و تمام صورتش را پوشاند. شيعياني كه بر بالين او حاضر بودند اندوهگين شدند و مخالفين شادمان گشتند؛ اما طولي نكشيد كه در چهرهاش نقطهاي سفيد و نوراني هويدا گشت و اندك اندك صورتش را روشن ساخت. سيد در اين لحظات آخرين ابيات زندگياش را سرود:
كذب الزاعمون ان علياً
لن ينجي محبّه من هنات
قدور بي دخلت جنة عدنٍ
و عفا لي الإله عن سيئاتي
فابشرو اليومَ اولياء عليٍّ
و تولوا عليَّ حتي الممات
ثم من بعده تولوا بنيه
واحداً بعدَ واحدٍ بالصفات(1)
(1- دروغ گفتند آنان كه گمان بردند علي(ع) دوستدار خود را از سختيها نميرهاند.
2- به خدا سوگند من وارد بهشت شدم و خداوند از گناهانم درگذشت.
3 پس اي دوستان علي(ع)! امروز شادمان باشيد و او را تا هنگام مرگ دوست بداريد.
4- پس از او نيز تولاي فرزندانش را يكي پس از ديگري به دل داشته باشيد.)
¡
اسماعيل حميري در سال 105 هجري در بصره به دنيا آمد. پدر و مادرش از خوارج اباضي بودند و علي(ع) را دشمن ميداشتند و لعن ميكردند. اما اسماعيل از همان كودكي محبتي شديد نسبت به اميرالمومنين و اهل بيت(ع) در خود يافت و به مذهب والدينش پشت كرد و چون آن دو خشك مغزانه تهديد به مرگش كردند از خانه گريخت و نزد « عقبه بن سالم» پناه گرفت. آغاز شاعرياش- آنگونه كه از خودش نقل شده- يك خواب عجيب بود. او در نوجواني پيامبر(ص) را در خواب ديد كه نخلي تنومند را در يك باغ به او نشان ميدهد و از او ميخواهد كه اين نخل را كه متعلق به امرءالقيس (شاعر بزرگ عصر جاهلي) است از جاي بركند و در زميني سفيد رنگ و خالي از درخت بكارد! اسماعيل براي تعبير اين رؤيا به ابن سيرين (معبر شهير) مراجعه ميكند. معبر ميپرسد آيا شعر ميگويي؟ پاسخ اسماعيل منفي است. معبر ميگويد: تو شاعري خواهد شد هم پايه امرءالقيس، با اين تفاوت كه تو شعرت را در وصف خوبان و پاكان خواهي سرود. حميري ميگويد: «هنوز از نزد او برنگشته بودم كه ديدم شعر ميگويم!»(2)
¡
حميري در آغاز به مذهب «كيسانيه» درآمد. گروهي از شيعيان كه هوادار مختار ثقفي بودند و ميگفتند امامت پس از اباعبدالله(ع) به برادرش محمدبن حنيفه رسيده و او نمرده بلكه همان مهدي موعود است كه پيامبر مژده ظهورش را داده است. از حميري نيز قصائدي در اين باب بر جاي مانده است. او علاوه بر اين انحراف عقيدتي، انحرافي رفتاري نيز داشت و آن ميل فراوانش به بادهگساري بود. با اين حال اشعار شورانگيز و دلنشين در مدح امام علي(ع) باعث ميشد امام صادق(ع) از او به نيكي ياد كند. ايشان هر گاه كسي از لغزشهاي سيد سخن به ميان ميآورد، ميفرمود: «اگرچه او در گامي لغزيده است، گامي محكم هم برداشته است.»3 و يا ميفرمود: «بر خدا باكي نيست اگر او را به خاطر آل علي(ع) بيامرزد.»4 آن حضرت از اصحابش ميخواست اشعار سيد را (به خصوص مرثيههاي عاشورايي او را» در محافلي كه در منزل امام تشكيل ميشد بخوانند و خود با آن اشعار، بسيار ميگريست. نوشتهاند وقتي خبر وفات او به امام صادق(ع) رسيد، ايشان در حق او دعا و طلب رحمت كردند. مردي گفت: « اي پسر پيامبر خدا! آيا براي او دعا ميكنيد در حالي كه شراب مينوشيد و به رجعت (محمدبن حنيفه) قائل بود؟» امام(ع) پاسخ داد: « همانا او توبه كرد.» آن گاه از زير سجاده خويش نامهاي از سيد بيرون آورد كه او در آن توبه خويش را اعلام و از امام طلب دعا كرده بود.5 گفتار استاد محمدرضا حكيمي در اين مقام قابل توجه است:
« امامان، شاعران شيعه را كه دعوتگران به حق بوده اند، تشجيع ميكردند و منزلت ميدادند، و بر حضور آنان در محيطهاي ديني و مراكز اسلامي تأكيد ميورزيدند، و از برخي كارهاي ناروا كه گاه از بعضي از آنان سرميزند – نظر به اهميت دعوت و تأثير شعر در پيشرفت آن- چشم ميپوشيدند.»6 روايات فراواني درباره ملاقات سرنوشت ساز سيدحميري با امام صادق(ع) نقل شده است. ملاقاتي كه در آن، امام(ع) درباره بطلان مذهب كيساني با سيد مناظره كرد و غيبت محمدبن حنيفه را رد كرد و فرمود: « اين غيبت در ششمين فرزند من واقع خواهد شد كه بعد از آن كه زمين را ظلم و جور فراگيرد ظهور خواهد كرد تا جهان را از عدل و داد پر كند.» سيد پس از اين ديدار به مذهب اماميه مشرف شد و اين ابيات را سرود:
تجعفرت بسم الله و الله اكبرُ
وايقنت ان الله يعفو و يغفر
و يثبت مهما شاء ربي بأمره
و يمحو و يقضي في الامور و يقدر7
(1- با نام خدا جعفري شدم و خداوند بزرگترين است و يقين دارم كه او ميبخشد و ميآمرزد.
2- و پروردگارم هر چه را بخواهد با فرمان خود پايدار ميسازد و يا محو ميكند او است كه هر چيز را ميسنجد و به انجام ميرساند.)
شيخ مفيد(ره) مينويسد: « شاعر نامي، سيد حميري از كيسانيه بود و در آن مذهب اشعار بسياري سرود. سپس از آن فرقه بيزاري جست و به دين حق پيوست. زيرا حضرت جعفربن محمد(ع) وي را به امامت خويش دعوت نمود و لزوم اطاعتش را بر او آشكار ساخت.»8
¡
اشعار سيدحميري به دليل اشتمال برمواضع عقيدتي شيعه و نيز بيباكي در حمله به حكام و غاصبين خلافت همواره، هم از جانب حكومتها با ممنوعيت مواجه بوده و هم در محافل ادبي و فرهنگي رسمي مورد بيمهري قرار گرفته است. دكتر «طه حسين» مينويسد: « بسياري از اشعار سيد بر اثر سانسور و تفتيش از ميان رفت.» و «ابوالفرج اصفهاني» در «اغاني» آورده است: « بسياري طرد و ترك اشعار سيد را تشويق ميكردهاند؛ در مورد او اين جمله ورد زبانها بود كه هر گاه ديدي شعر سيد با «رها كن» شروع ميشود آن شعر را رها كن! زيرا در ادامه آن عقايد ناگوار شاعر و بدگويي درباره بزرگان گذشته خواهد آمد.»9 با اين حال درخشش ادبي و قوت هنري سيد، هرگز پوشيده نمانده است و دوست و دشمن بر نفوذ و حلاوت كلام او گواهي دادهاند. «ابوعبيده» او را «اشعرالمحدثين»10 (شاعرترين نوآمدگان) لقب داده و « عتبي اموي» ميگويد: در زمان ما كسي در شعر نيكو روشتر و خوش لفظتر. از سيد نيست ... شعر او شعري است كه بي پرده بر دل هجوم ميآورد و او به سطحي از شعر دست يافته كه كمتر كسي به او ميرسد يا حتي نزديكش ميشود.» 11 « اصعمي» وقتي اشعار او را ميشنيد ميگفت: « خدايش خير ندهد! چه نيكو روش شاعران بزرگ را پيموده است؛ اگر مذهبش نبود، و اگر محتواي اشعارش نبود، هيچ كس از هم عصرانش بر او پيش نميگرفتند!»12 لقب او « سيدالشعراء» نيز- كه بنا به نقلي از امام صادق(ع) به او داده شد- جايگاه والاي او را در شعر عرب نشان ميدهد. سيد در ميان اهل ادب به دو ويژگي معروف بوده است: « كثرت اشعار» و «سادگي و رواني گفتار». او، «بشار» و «ابوالعتاهيه» سرايندگان بيشترين حجم شعر از ميان همه شاعران جاهليت و اسلام به شمار ميروند. در «اغاني» ماجراي شخصي نقل شده كه دو هزار و سيصد قصيده در مدح بني هاشم از سيد جمعآوري كرده بود و گمان داشت همه اشعار او را گردآورده است، تا اين كه روزي از يك لباس فروش چندين قصيده ديگر سيد را شنيد و دريافت او آن قدر شعر سروده كه كسي را ياراي گردآوري همه آنها نيست! سادگي الفاظ و رواني بيان سيد نيز شگفتآور است. گاه از او ميپرسيدند كه چرا مثل ديگر شاعران از الفاظ غريب و اساليب پيچيده استفاده نميكني؟ و او پاسخ ميداده: « اين كه شعرم به دلها نزديك شود و هر شنوندهاي از آن لذت ببرد بهتر از آن است كه حرفهاي پيچيده و گيج كننده بزنم!»13 سهولت زبان و آهنگ روان اشعار او به گونهاي است كه حتي براي غير عرب زباناني كه آشنايي اندكي با اين زبان دارند نيز ميتواند جذاب و قابل درك باشد:
بابي انت و امي
يا اميرالمؤمنينا
بابي انت و امي
و برهطي اجمعينا
و باهلي و به مالي
و بناتي والبنينا
و فدتك النفس مني
يا امام المتقينا
و امين الله و الوا ...
رث علم الأولينا
و وصي المصطفي أح...
مَدَ خيرالمرسلينا
¡
عليٌ و ابوذرٍّ
و مقدادٌ و سلمانُ
و عباسٌ و عمارٌ
و عبدالله اخوانُ
دعوا فاستود عوا علماً
فأدّوه و ما خانوا
و عندي فيه ايضاحٌ
عن الحق و برهانُ
و ما يجحدُ ما قد قتلتُ فيالسبطين انسانُ
(علي(ع) و ابوذر و مقداد و سلمان و عمار و عبدالله برادران يكديگرند. آنها فراخوانده شدند و دانش را فرا گرفتند و حق آن را ادا كردند و خيانت نورزيدند و مرا در اين باب دلايل محكمي است و هيچ انساني با آن چه ميگويم مخالفت نميورزد.) به نظر ميرسد اين هر دو ويژگي (كثرت اشعار و سهولت الفاظ) علاوه بر طبع روان و لطيف سيد، ريشه در ديدگاه مكتبي او نسبت به شعر و رسالت شاعر داشته باشد. او شعر را ابزاري براي انتقال پيام و دعوت به قيام ميداند. سيد نه شاعر دربار كه زبان مردم كوچه بازار است و برآن نيست كه اشرفي بگيرد و هنر اشرافي توليد كند. چنين كسي به خوبي ميداند كه براي شكستن بايكوت و سكوت، بايد فراوان و روان بسرايد و به تنهايي در هيأت يك رسانه كامل ظاهر شود.
¡
درونمايه اغلب اشعار سيد، ستايش اميرالمؤمنين(ع) و تأكيد بر حق ايشان و فرزندانشان در رهبري جامعه اسلامي است. اين كار در روزگاري كه لعن آن حضرت بر منابر اموي مرسوم شده بود، يك رفتار مهم سياسي- فرهنگي به شمار ميرفت. اين ماجرا بسيار معروف است كه او در « كناسه» (محلهاي در كوفه كه محل گردهمايي مردم و شاعران بود.) ميايستاد و ميگفت هر كس فضيلتي از عليابن ابيطالب(ع) بياورد كه من آن را به شعر درنياورده باشم از اموال خويش به او ميبخشم. او در اشعارش بيش از هر چيز بر ----- آن حضرت و نصوص وارده از پيامبر در اين باب (با محدوديت واقعه غدير) تأكيد دارد:
بعد ما قام خطيباً معلناً
يوم خمٍ باجتماع المحفل
فان الله قد أخبرني
في معاريض الكتاب المنزل
انه أكمل دنياً قيِّماً
بعليّ بعدُ ان لم يكمَل
و هو مولاكم فويل للذي
يتولي غير مولاه الولي
و هو سيفي و لساني و يدي
و نصيري ابداً لم يزل
و وصيي و صفيي والذي
حبه في الحشر خيرالعمل
نوره نوري و نوري نوره
و هو بي متصل لم يفصل
و هو فيكم من مقامي بدلٌ
ويلٌ لمن بدل عهدالبدلِ
(1- پس از آن كه پيامبر براي سخن گفتن در آن اجتماع بزرگ برخاست،
2- فرمود همانا خداوند مرا آگاه كرده است در آنچه از قرآن فرو فرستاده
3- كه او دين استوار خويش را با علي(ع) تكميل فرموده،
4- و او مولاي شماست، پس واي بر كسي كه غير مولايش را به ولايت برگزيند.
5- و او شمشير و زبان و دست و ياور من تا هميشه خواهد بود.
6- و او جانشين و گزيده من و كسي است كه دوستياش در قيامت بهترين عمل است.
7- نور او نور من است و او با من پيوسته و از من جدا نميشود.
8- و او در ميان شما جايگزين من است و واي بر كسي كه عهد اين جانشين را جابهجا كند.)
علي هو الغيث الربيع مع الحيا
اذا انزلت بالناس احدي المصائب
عليٌ هوالعدل الموفق و الرضا
و فارج لبس المبهمات الغرائب
عليٌ هو المأوي لكل مطردٍ
سريدٍ و منحوبٍ من ---- هارب
عليٌ هو المهدي و المقتدي به
اذا الناس حاروا في فنون المذاهب
عليٌ هو البدر المنير ضياؤه
يضيء سناه في ظلام الغياهب
(1- علي(ع) باران بهاران است كه مصيبت مردمان را ميشويد.
2- او دادگر پيروز و خشنود كنندهاي است كه سختيها را برطرف ميكند.
3- او پناهگاه هر رانده شده و بي پناهي است كه از بديها گريخته است.
4- او راه يافته راهنمايي است براي مردمي كه در كوره راهها گم شدهاند.
5- نور او ماه درخشاني است كه در تاريكيهاي شوم ميدرخشد.)
من كان اعلمهم و اقضاهم و من
جعل الرعيه و الرعاء سواءَ
من كان باب العلم الذي
ذكر النزولَ و فسر الانبياءَ
من كان اخطبهم و انطقهم و من
قد كان يشعي حوله البُرحاء
(1- كسي كه داناترين و دادگرترين مردم بود و مردم و حاكمان را برابر قرار داد.
2- كسي كه در شهر دانش بود و قرآن را در خاطر داشت و اخبار آن را تفسير كرد.
3- كسي كه سخنورترين و خوش كلامترين بود و اندوه را التيام ميبخشيد.)
سيد، براي شهيدان عاشورا نيز مرثيههاي جانسوزي دارد كه بسيار مورد توجه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) واقع شده و مجالس سوگواري و بكاء خود را با آن برگزار ميكردهاند:
فمُر علي جدت الحسين
فقل لأعظمه الزكيه
أعظماً لازلتِ من
و طفاءَ ساكبةً رويّه
فإذا مررتَ بقبره
فأطل به وقف المطيّه
وابك المطهّرَ للمطهّرِ
والمطهّرة النقيه
(1- بر پيكر حسين(ع) گذر كن و به پارههاي پاك بدنش بگو:
2- اي پيكري كه همواره از سيلاب اشك سيراب ميشود.
3- و آن گاه كه بر مزارش ميگذري، در آنجا بسيار درنگ كن
4- و آن پاك را در سوگ آن پاكان به گريه وادار.)
اشعار او همچنين پر است از ذم ستمگران و غاصبين. بسياري از قصائد او با حملههاي تند و تيز به بني اميه آغاز ميشود و با مدح بني هاشم پايان ميپذيرد. در زمان عباسيان نيز، هر چند او در آغاز به دليل مخالفتشان با امويان و شعارهايشان مبني بر به حكومت رساندن آل محمد(ص) با آنان همدلي كرد؛ اما پس از فجايعي كه اين خاندان پديد آورد زبان به هجومشان گشود. او در زمان مهدي عباسي، مدتي طولاني متواري بود زيرا ادعاي مهدويت او را به سخره گرفته بود:
تظنّا انه المهدي حقاً
و لم تقع الامور كما تظنا
ولا والله ما المهدي الاّ
امامٌ فضله اعلي واسني
(1- گمان برديد كه او براستي مهدي است! اما امور آنچنان كه گمان بردهايد نيست،
2- نه! به خدا سوگند مهدي كسي نيست جز امامي كه فضلش بسيار فزونتر و درخشانتر است.)
............................................................................
1- ديوان سيدحميري، به كوشش شاكر هادي شاكر، دارالمكتبهالحياه بيروت، ص 33
2- اغاني، ابوال—اصفهاني، 7: 6 7
3و4و5: حزب الشيعه فيالادبالعصرالاموي، ثريا عبدالفتاح ملحس، دارالكتبالعاملي- بيروت، ص 206. به نقل از اغاني
6- الحياه، محمدرضا حكيمي، محمدحكيمي، علي حكيمي. ج 2، ص 419
7- ديوان سيد حميري، ص 26
8- اختيار معرفة الرجال، صص: 288- 278
9و10و11و12و13 حزبالشيعه في ادب العصر الاموي، صصص: 212-209
|