راه شماره 1 : بشارت پيروزي
به روز شدن به جای آگاهی
درآمدي بر بايستههاي رسانه اسلامي
علي محمد مودب
ما براي داشتن ايراني آباد و به ويژه براي رسيدن به زندگي اسلامي در جهان امروز، بيش از هر وقت به ادبيات نيازمنديم. چرا؟
جهان غرب و به طور خاص، آمريکا دم به دم با محصولات مختلف فرهنگي و با غلبه بي چون و چراي رسانه اي، صور خيال ما را مي سازند و امپراتوري خود را در خيال ما مي گسترند. امپراتوري نامرئي در دنياي شگفت انگيز نو، همچون اسلاف خود نمي خواهد تا ما را به طور مداوم در اختيار داشته باشد. اربابان مدرن به بردگان خود پول مي دهند تا فراغت داشته باشند و از زندگي لذت ببرند. اما بردگان با همين لذت بردن، وظيفه تاريخي بردگي را همچنان به عهده دارند.
1- عصر رسانه يا سرگرمي (entertainment)
در دنياي شگفت انگيز نو، کار ماشين،مسئله فراغت انسان را پديد مي آورد. و سپس رسانه ها و محصولات متنوع فرهنگي، براي حل مسئله از راه مي رسند. اين عصر، عصر رسانه يا به تعبير صحيح تر بايد عصر ) entertainmentسرگرمي) ناميد، در اين فضا شکل جديد آموزش هم از راه مي رسد edutainment: (آموزش – سرگرمي). شما در گذشته در کودکي بازي مي کرديد تا در يک محيط بي خطر، زندگي واقعي را ياد بگيريد، امروزه زندگي واقعي تبديل به بازي شده است و اين گونه همه پديده ها و رفتارها، معناهاي خود را از دست مي دهند و رسما تبديل به بازي مي شوند. همه چيز سرگرمي شده است، حتي در چنين فضايي ديگر جنگ هم بازي است. چنان که در مورد جنگ اخير عراق، متفکران اين مسئله را به صورت جدي مطرح کرده اند، براي کاربران آمريکايي وسايل جنگي، جنگ يک بازي رايانه اي بود در حالي که ميليونها عراقي کشته و آواره شدند. ماجرا براي همه به جز عراقيها، سرگرم کننده بود.
2- به روزشدن به جاي آگاهي (Update)
کمپاني ها و شرکتهاي بزرگ توليدکننده سرگرمي، مديريت ذهن، قلب و سليقه ما را بر عهده دارند. کار در دنياي نو، به قصد رسيدن به هدفي نيست، انسان به همه چيز رسيده است، تنها کار مي کند تا فراغتي براي استفاده ازاين بهشت زميني به دست آورد. ديگر تکامل و جستجوي کمال معنايي ندارد،رازي وجود ندارد، همه چيز کشف شده و در اختيار است، تنها يک نياز حقيقي وجود دارد، وصل شدن مداوم به شبکه و (update) به روزشدن، زندگي آرماني يعني داشتن امکان به روز کردن مداوم نرم افزارهايي که ما به عنوان کاربر، هيچ دانشي در مورد نحوه کارکرد آنها نداريم. اينک به روز بودن، جاي آگاهي را گرفته است، و براي به روز بودن مداوم،چاره اي جز (connect) متصل بودن مداوم نيست، بايد هر لحظه( online) روي خط بود. و اين امکان را تلفنهاي همراه( mobile) و(laptop) رايانه هاي قابل حمل، فراهم مي کنند.
بدينگونه و به دليل عدم نياز،عملا انسان ذهن خود را از دست داده است و چيزي جز يک حافظه کوتاه مدت ندارد. ديگر نيازي نيست تا بچه ها جدول ضرب را حفظ کنند، براي زيست درست، نيازي به هيچ معلومات و بينشي نيست، تمام معلومات تاريخ بشر در حافظه بزرگ شبکه، در دسترس است، تاکيد مي کنم در چنين فضايي، تنها نياز وصل شدن به شبکه و به روز بودن است، همه چيز توضيح داده شده و روشن است. هيچ سري وجود ندارد، ما تنها بايد کاربران خوبي باشيم!
3- مانکن و قهرمان به جاي استاد
در اين جهان تازه، چون آگاهي مطرح نيست، سلسله مراتب استاد و شاگردي هم به هم مي ريزد. ديگر نيازي به استاد نيست، همه ما به يک اندازه به شبکه دسترسي داريم، هستي دستگاهي سرويس شده است و براي زندگي، تنها نياز داشتن يک بروشور است و اين بروشورها در قالب قهرمانان، مانکنها و انسانهاي نمونه(model)، در دسترس شماست. ابر انسانها، اهل فضل و فن نيستند، آنها تنها مهارت استفاده را دارند. انسان الگو و حسرت برانگيز،کسي است که مي داند چگونه از انواع و اقسام ماشينهاي کوچک و بزرگ استفاده کند. قهرمانهاي هاليوود اغلب چنين اند، شهرونداني معمولي که فقط استفاده را خوب بلدند، بدينگونه همه ما مي توانيم ابر انسان باشيم، بايد به بهترين ماشين ها دسترسي داشته باشيم و به طور مداوم به روز شويم.
4- جهان ديجيتال به جاي جهان غيب
با تمام دلبستگي هايش به دنيا، انسان همواره، در دنيا احساس خفقان کرده است. دنيا حتي در بهترين شکلش، براي انسان که موجودي روحاني و خيالپرداز است، جاي تنگي است. پيشترک عالم غيب و ارتباط با خدا، چاره اي براي اين تنگنا بود. اما حالا همه چيز عوض شده است، بشر خود مدار کيهان است، اما اين اعليحضرت جديد، از تنگي محدوده فرمانروايي اش بسيار دلتنگ است، براي همين نياز به وسعت دارد و جهان ديجيتال اين وسعت را فراهم مي کند. شما مي توانيد ساعتها در صفحه نيم وجبي رايانه گردش کنيد، حتي در مواردي، آدمهايي آن قدر در لذت اين سياحت و گردش، غرق شده اند که از گرسنگي و تشنگي مرده اند! اتصال با شبکه،بازي با رايانه و تماشاي تلويزيون خصلتي عبادت گونه يافته است، ما به سادگي و بدون هيچ زحمت تطهير جسمي و تمرکز روحي و بدون هيچ گونه آداب و مناسک خسته کننده اديان، بي نهايت را تجربه مي کنيم و در عالم وسعت پاي مي گذاريم. اين عالم نيز به ميزان اغوا کننده اي واقعي است.
5- شکل هاي بدون معنا
به دليل کثرت بيش ازحد مربوطيت و پيوستگي، عملا ديگر معنايي وجود ندارد چرا که با چيزي شبيه به بي نهايت مواجه شده ايم و در اين توالي بي نهايت، ذهن معنا را گم مي کند، ما فسحت و گشادگي عالم معنا را اتفاقا به دليل مواجهه بي رويه! با چيزي شبيه معنا از دست داده ايم،شما وقتي با يک متن مواجه شويد آن را مي فهميد، اما وقتي با همه متنهاي جهان مواجه شويد، قطعا گيج خواهيد شد، به ويژه اگر هيچ مرجع معتبري وجود نداشته باشد. ما از مواجهه با همه،هيچ را به دست آورده ايم. به همين دليل احساس خفقان داريم، در چنين وضعي چاره چيست ؟ راه ديگر رسيدن به وسعت،لذت بردن از گسترش بي رويه خود مواجهه است. شکل هاي بي معنا به طور مداوم توليد مي شوند و گسترش مي يابند. تا چند وقت پيش هر شکلي در خدمت معنايي بود اما حالا تنها شگفتي، غرابت و تازگي، هدف است. در عالم جديد، شکل هاي بدون معنا، همه جا و همه چيز را فرا گرفته اند حتي رفتار و لباس آدمها را و اين همه باز براي جبران وسعت از دست رفته غيب است.
6- ورود به شبکه، راه تبليغ ديني در جهان نو
در چنين اوضاعي، آنان که همچنان به جهان غيب معتقدند و خدايي جز شبکه را مي پرستند، چه بايد کنند، تکليف امر به معروف و نهي از منکر که رسالت عام مومنان است [1]، چه مي شود ؟ آيا کسي که بيست و چهار ساعته ! با شبکه مرتبط است و جز جهان تصويرها و علايم ديجيتال جهاني را تجربه نمي کند، مي تواند صداي آمر به معروف را در کوچه و خيابان بشنود، توجه داشته باشيد که انسان امروز، انساني فاقد ذهن است و تنها يک کاربر است، مبلغ ديني بايد وارد شبکه شود و بدينگونه در کارکرد اين ذهن مخوف اختلال ايجاد کند، رسانه ها اگر چه کارکردي شرک آميز دارند، ماهيتا شکلهاي پيشرفته و پيچيده تري از ابزارهاي ارتباطي گذشته هستند، ممکن است ابتدا بهراسيد، اما خواهيد ديد که رسانه هوشمندي خاصي ندارد. مسئله اين است که شما با دشمني روبرو هستيد که زودتر از شما به قلعه اي راه يافته است، حالا براي مقابله، تنها کافي است راههاي تسخير قلعه را بشناسيد. ورود به شبکه يعني فراهم کردن امکان تقابل حق و باطل در جهان ديجيتال و ناگفته پيداست که چه کسي پيروز خواهد شد، ببينيد :
7- ساختار مواجهه حق با باطل
قرآن ساختار مواجهه حق با باطل را اينگونه بيان ميكند: «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق: بلكه حق را بر سر باطل مياندازيم تا آن را بكوبد و آنگاه باطل از ميان ميرود.» (الانبياء: 18). اين آيه در مقام رد اين پندار كفار بوده است كه خدا زمين و آسمان را از روي سرگرمي يا بازي (لهو و لعب) ساخته است. حقيقت اين است كه چنان نبوده است. خدا به لهو اشتغال ندارد، بلكه حق را بر سر باطل ميكوبد. با اين آيه ميتوان در مورد رفتار حق به يك قاعده رسيد: «ساختار مواجهه حق با غير حق خشن و درهمكوبنده است.» قرآن براي تعبير از اين نوع مواجهه از واژهي «دمغ» استفاده كرده است. و لغتشناس بزرگ، ابنمنظور دمغ را اينگونه معنا كرده است: «القهر و الاخذ من فوق، دمغ كما يدمغ الحق بالباطل.» (لسانالعرب، ذيل ماده دمغ) طبق قاعدهي فوق «حق» از هر سنخي باشد، در مقابل باطل، خصلت درهمكوبندگي دارد. حتي در جهان باورها نيز ساختار مواجهه معرفت حقاني با باورهاي شبههآلود باطل اينگونه است و بيشتر به يورش شبيه است تا يك مواجههي آرام و مبتني بر گفت و گو كه امروزه ارمغان عقلانيت انتقادي (critical rationalism) شمرده ميشود. در يكي از مهمترين متون عرفان عملي آمده است «يجب التسليم للعلم تقليدا حتي يهجم اليقين الذي به يكشف الشبه من جانب الحق. فإن وارد الحق يقذف به علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق. (كاشاني، ج1، 122) تسليم از روي تقليد واجب است تا از جانب حق، آن يقيني كه شبههها با آن كنار ميروند، يورش آورد. چنان كه ميبينيم در اينجا نيز معرفتي كه از جانب حق بر جان شخص وارد ميشود، در واقع بر او «هجوم» ميآورد و شالودهي جاافتادهي باطلآميز آن را به هم ميريزد. اينگونه نيست كه ما در مواجهه با حق، بتوانيم آن را به گونهاي ميانهروانه و آهسته جذب كنيم و سپس در فضايي انتقادي به بررسي خطاها و باطلهاي موجود در باورها و آموزههاي خودمان بپردازيم.[2]
8- دين خاتم و امکان تحقق رسانه همگاني
مدعاي اردوگاه شرک جهاني، تاسيس رسانه همگاني است، اما در واقع اين ادعا هيچگاه تحقق نيافته است. رسانه ها همواره نماينده ايدئولوژي ها و حتي نه نماينده ايدئولوژي ها که نماينده بنگاه ها و مافياهاي اقتصادي و سياسي بوده اند. رسانه همگاني،متعلق به کسي است که تفکر همگاني داشته باشد و ما معتقديم که دين ما پيام ها و انديشه اي همگاني دارد [3].پس بخش مهمي از راه، پيموده شده است. ما متوني داريم که براي بشريت نوشته شده اند. حال چه بايد کرد؟
9- نوشتن، نوشتن و نوشتن: راه آمادگي براي جهاد مجازي
اکنون رسالت عظيم ما نوشتن، نوشتن و نوشتن است. نابغه هاي ادبي ما بايد با کار هماهنگ گروهي و مشاوره متخصصان آشنا به رسانه،متوني بنويسند که امکان توليد گسترده محصولات قابل عرضه در رسانه ها
را براي ما فراهم کنند. انديشه همگاني موجود در متون اسلامي بايد به زبان روز تبديل شود و در انواع قالبهاي متداول ارائه شود. ما مي توانيم به راحتي از اسوه هاي ديني براي رويارويي با هجمه قهرمانان مجازي استفاده کنيم، اين يک جهاد مجازي است که به هشياري فراواني نياز دارد. تنها با ورود و تسخير رسانه مي توانيم بشر را از اين سکته و تعطيلات مغزي نجات دهيم. طبيعتا تفکر اسلامي، شيوه متداول مديريت ذهن را بر نمي تابد و انسان را موجودي مختار مي خواهد، اما تنها از درون شبکه مي توانيد به فرد معلوماتي بدهيد که باعث رهايي او شود،فرد بايد آگاهانه به سوي خدا برود نه اينکه اين بار ما به عنوان يک شبکه مومن، او را هيپنوتيزم کنيم. انسان هاليوودي، يک انسان استاندارد شده است اما سلمان با ابوذر خيلي فرق مي کند. مي توان گفت مدل اسلامي، يک مدل پيوستگي – گسستگي است يعني ما با يک فرد متشخص و ممتاز پيوسته با يک سازمان طرف هستيم، اما براي ايجاد اين گسستگي، بايد طبيبانه به شبکه بپيونديم. بايد نيروهايي تربيت کنيم که بتوانند رسانه را تسخير کنند و شيوه هاي اسلامي مديريت رسانه را بيابند. ما بايد در همه عرصه هاي ارائه، نيروهايي داشته باشيم که بر ابزارها مسلط شوند و راهکارهاي بومي هدايت رسانه را با آزمون و خطا بيابند.
باز هم تکرار مي کنم يادمان نرود که ما به عنوان آدمهاي مسلمان، همواره بايد به فرديت مخاطب احترام بگذاريم. چيزي که در شيوه هاي موجود مديريت رسانه معمول نيست. وظيفه ما ديکتاتوري اسلامي در حوزه رسانه نيست، فقط رسالت هيجان آور ما اين است که معارف اسلامي و تصويرهاي جهان غيب را براي ساکنان اين جهان ديجيتال مخابره کنيم. به عبارت بسيار ساده، اصولا رسانه شيوه ها و امکانات بيان را تغييير داده است.
10- همکاري مراکز علمي –تحقيقاتي با نيروهاي خلاق ادبي
پژوهش و فهرست کردن امکانات فراوان مغفول مانده تمدن اسلامي و ايراني براي فعاليتهاي فرهنگي و هنري، در يک هماهنگي استراتژيک با مراکز علمي و تحقيقاتي، خود به خود هنرمندان را با متون، شخصيتها و حوادثي بکر آشنا خواهد کرد که هر کدام شان مي توانند پايه و مايه توليد انواع آثار هنري قرار گيرند. متاسفانه يا خوشبختانه، مفاهيم، شخصيتها و حوادث بسياري در دوره هاي تاريخي مختلف، قبل و بعد از اسلام، دست نخورده و ناشناخته مانده اند که در صورت شناخت و ارائه مناسب، مي توانند موفقيت آثار و توليدات فرهنگي را تضمين کنند. چرا که شايد اصلي ترين خصيصه هر اثر هنري يکه گي و تازگي مضمون و نيز پرداخت باشد که بازگويي ناگفته هاي فراوان تاريخ اسلام و ايران، زمينه بسيار مناسبي براي رسيدن هنرمند و اثرهنري، به اين يکه گي را فراهم مي کند، چرا که پرداخت مداوم مضامين تکراري با هنري ترين اسلوبها، دست هنرمند را بسته است و تازگي مضمون، اگر با مختصري ذوق فراهم شود مي تواند به سادگي ذوق تازه جو و زيبا خواه مخاطب را ارضاء کند و کنجکاوي مخاطب، دستيار هنرمند در نيل به موفقيت خواهد شد. محققان اين مراکز همچنين با تحليل عملکرد فرهنگي جمهوري اسلامي مي توانند مانع تکرار بسياري اشتباهات شوند.
11- تفاوت ضدحمله فرهنگي با ضدحمله نظامي
بايد همواره اين ملاحظه در نظر گرفته شود که بخش عمده هر نوع فعاليت فرهنگي، بايستي ايجابي باشد و نه عکس العملي و انفعالي، به اين معني که پاتک و ضدحمله فرهنگي مفهومي متفاوت از معادل نظامي خود دارد و در جغرافياي نبرد فرهنگي، بسيار تا بسيار پاتکهاي ناآگاهانه، به وخيم تر شدن ماجرا انجاميده است و شدت تاثير تخريب حمله را افزايش داده است. انتقال اين هشياري به مديران و برنامه ريزان فرهنگي و نيز صف مقدم نبرد، يعني هنرمندان و نيروهاي خلاق و آفرينشگران، از لازمه هاي هر نوع فعاليت فرهنگي است. عمل مثبت فرهنگي به ويژه در شرايط و وضعيت کنوني، بيش از آنکه برنفي متکي باشد، ايجابي است و همواره بايد فهرستي از فرصتها و امکانات مغفول مانده تمدني براي بيان فرهنگي و هنري، روي ميز مديران و نيز نيروهاي اصلي اين جبهه، يعني هنرمندان و متفکران باشد.
مثال اخير ضدحمله غير فرهنگي در جبهه فرهنگ، تمرکز بيش از حد نيروهاي فرهنگي داخل و خارج بر فيلم 300 است که نه تنها از موفقيت حمله نکاست، بلکه بر تاثير تخريبي آن افزود. وقتي ما به گنجينه غني ادبيات و تاريخ اسلام و ايران اينهمه، بي اعتنايي کرده ايم، به طور طبيعي و به طور مداوم، در معرض آسيب حمله هايي از اين دست قرار خواهيم گرفت.
12- نياز به تشکل نيروهاي ادبي براي حمايت از توليد رسانه اي
متاسفانه تمدن نو بازي را به عرصه هاي غريبي کشانده است و ما نيز به دنبال توپ هاي مجازي به اين سو و آن سو مي دويم، ورزش قهرماني اهميت بسيار زيادي پيدا کرده است و ما به خاطر يک شوت زيباي يک جوان بي سواد، ميليونها تومان از بيت المال مسلمانان و تمام نامهاي معصومين(عليهم السلام) را هزينه مي کنيم تا ملت مسلمان از برنده شدن تيمشان لذت ببرند، در حالي که در عالم واقع، هيچ امر لذت بخشي رخ نداده است، هزينه هاي گزاف نظامي نيز جزئي انکار ناپذير از دنياي امروز است، ستاره سالاري در سينما و تلويزيون، بخش ديگري از اين پازل گيج کننده است. در اين ميان مهمترين نقاط و گلوگاههاي تمدني ما يعني توليد فکر، مهمل رها شده اند. مولفان و به ويژه شاعران و نويسندگان، دربه در ترين اقشار اجتماع هستند، حال آنکه در زمانه رسانه، چنان که ذکر شد، هيچ نوع توليد و فعاليتي بدون اتکا بر متون ادبي ممکن نيست.يک مربي ترکيه اي براي شش ماه مربيگري در يک تيم باشگاهي فوتبال، يک ميليارد تومان از بيت المال جمهوري اسلامي دريافت مي کند، در حالي که با نصف اين هزينه مي توان پنجاه الي شصت شاعر و نويسنده را براي يک سال کاري حمايت کرد. بدون شک پنجاه مجموعه داستان و شعر، بسيار بيشتر از يک موشک در بسيج و آگاهي بخشي ملت و در نتيجه در دفاع ملي کارآمد خواهد بود و تازه اگر اين متون به آثار رسانه اي تبديل شوند. ماجرا خيلي تفاوت خواهد کرد. متاسفانه فعاليت در حوزه توليد صنعتي و کشاورزي مي تواند زمينه بهره مندي از رانت ها و امتيازات قانوني خاص را فراهم آورد اما توليد در حوزه هاي فکري و فرهنگي- هنري و يکي از مهم ترين زير شاخه هاي فرهنگ يعني ادبيات، فاقد هر گونه امتياز است لذا نيروهاي فعال اقشار ضعيف جامعه، عملا به دليل دغدغه معيشت، مجبور به ترک صحنه مي شوند و يا به صورت شکسته بسته به فعاليت خود ادامه مي دهند که طبعا اين امر منجر به تضعيف حيثيت حرفه اي آنان خواهد شد.
و در نتيجه صداي غالب درعرصه بيان فرهنگي، صداي طبقه مرفه اجتماع خواهد بود و اين امر با نديده گرفته شدن بخش مهمي از حقيقت، نتايج ناگواري در حوزه انديشه و نظر و نيز در حيطه مديريت و برنامه ريزي و عمل به بار خواهد آورد.. رسانه هاي برجسته و پر مخاطب بايد به نوعي باشگاه داري نيروهاي ادبي بپردازند. و تصور کنيد چنين تيمهايي در عرصه فرهنگ چه قدر مي توانند افتخار بيافرينند و پرچم ايران را بالا ببرند و چه قدر مي توانند با تعريف و باز تعريف مداوم هويت ملي در دفاع و امنيت ملي و نيز در توسعه فرهنگي و اقتصادي کشور موثر باشند.
بديهي است که ما از چيزي دفاع مي کنيم که دوستي و تعلق خاطري بدان داشته باشيم، و دوستي جز با آشنايي ميسر نيست و ادبيات واسطه اين آشنايي است. آخر سخن اينکه هر نوع توليد رسانه اي بايد با تکيه بر توليد ادبي معاصر صورت بگيرد تا زمينه ترجمه صحيح رسانه اي فرهنگ اسلامي –ايراني فراهم گردد.
..................................................................
1- شهيد آويني، رسالت هنرمند مسلمان
2- مرتضي کربلايي لو – درآمدي زيبايي شناسانه بر امر خشن مقدس
www.masalannaqd.blogfa.com
3- محمدعلي معلم دامغاني – سخنراني در روزنامه جام جم
|