راه شماره 1 : بشارت پيروزي
نیم نگاهی به سینما در افغانستان امروز
محمدكاظم كاظمي
آنگونه كه از اسناد و مدارك تاريخي برميآيد، نمايش فيلم در افغانستان پيش از هنر سينما ظهور كرد. اولين جلوة حضور سينما در افغانستان، نمايش فيلمي بود در عصر حكومت امانالله خان (1297 ـ 1307 ش) پادشاه ترقيخواه افغانستان كه تلاش بسياري براي مدرنساختن جامعة افغانستان كرد و البته چون بيشتر همّت او صرف امور ظاهري بود، با مقاومت جريانهاي سنّتي مملكت مواجه شد و تاج و تخت را بر سر اين كار نهاد.
باري، اين نمايش فيلم، كه در آن شخص شاه و جمعي از رجال دولت حضور داشتند، در سينماي تابستاني پغمان بود، و اين پغمان شهركي است ييلاقي در نزديك كابل.
ملاحظه ميكنيد كه فاصلة زماني ميان نمايش فيلم در كشورهاي اروپايي و افغانستان، بسيار نيست، ولي اين فاصله در عرصة توليد فيلم، به راستي چشمگير است. به واقع اولين فيلم سينمايي در افغانستان، با نام «عشق و دوستي» حدود دو دهه پس از آن، يعني در سال 1324 ساخته شد. البته در آن زمان هنوز كشور از امكانات فني براي ظهور و آمادهسازي فيلم محروم بود و به همين لحاظ، اين مراحل كار، در استوديوهاي سينمايي هندوستان انجام شد.
ولي با اين همه، نميتوان تاريخ ساختهشدن اولين فيلم را به عنوان مبدأ شروع هنر سينما در افغانستان تلقي كرد، چون تا سال 1348 عملاً يك جريان فيلمسازي در كشور به راه نيفتاده بود و فيلمهايي بسيار اندكي كه ساخته شد، آن قدر نبود كه بتوان با آنها، افغانستان را يك توليدكننده دانست.
در واقع توليد جدي فيلم در افغانستان را ميتوان در دهة چهل سراغ گرفت، به ويژه پس از تأسيس مؤسسة فيلمسازي «افغان فيلم». اين مؤسسة دولتي، نخستين شركتي بود كه به طور مشخص به هنر سينما ميپرداخت و البته از حمايت بعضي مؤسسات خارجي نيز برخوردار بود. افغان فيلم امكانات فني مختصري نيز داشت كه براي توليد فيلم سياه و سفيد كفايت ميكرد همچون استوديوهاي صداگذاري، استوديوي تدوين،، استوديوي دوبلاژ، لابراتوار سياه و سفيد، سالن نمايش و بخشهايي كه كلاً يك مجموعهي كوچك توليد فيلم را تشكيل ميدهد.
به اين ترتيب، سينماي افغانستان به چرخة توليد افتاد. پس از افغانفيلم، مؤسسات فيلمسازي ديگري هم پديد آمد، مثل «شفق فيلم»، «نذيرفيلم»، «گلستان فيلم» و «آريانا فيلم» كه غالباً غيردولتي بودند و البته از حمايتهاي مؤسسات ديگر نيز برخورداري داشتند.
اين روند تا كودتاي هفت ثور و روي كار آمدن رژيم ماركسيستي و بعد از آن، همچنان ادامه پيدا كرد و به ساخت بعضي فيلمهاي ديگر منجر شد. به واقع در دهة پنجاه و شصت است كه سينماي افغانستان جاني ميگيرد. در اين دوره بعضي توليدات سينمايي افغانستان وارد بازار ميشود كه از نظر كيفيت حداقل با توجه به معيارهاي موجود در افغانستان، قابل قبول است، مثل فيلم «مجسمهها ميخندند» به كارگرداني توريالي شفق و فيلم تاريخي «رابعه بلخي» كه به زندگي رابعه بلخي شاعر فارسيزبان قرن سوم هجري پرداخته بود.
در سالهاي بعد از كودتاي كمونيستها، سه جريان كاملاً متفاوت در سينماي افغانستان مشاهده ميشود. اولين آن، همان جريان نسبتاً بازاري و مردمپسند است كه به توليد فيلمهايي به تقليد از سينماي هندوستان ميپردازد. اين فيلمها بيشتر سطحياند و در آنها از جوانب هنري سينما، كمتر چيزي ميتوان يافت، همچون دو فيلم «غارتگران» و «جنايتكاران». البته به طور طبيعي، مردم نيز به اين فيلمها توجه بيشتري ميكنند.
جريان دوم، سينماي دولتي است. حكومت ماركسيستي كه ميخواهد نفوذ و سيطرة خود را بر همة جوانب فرهنگ و اجتماع گسترش دهد، ميكوشد با توليد فيلمهاي جهتدار و تبليغي، بر وجاهت خود در ميان مردم بپردازد. مضمون بيشتر اين فيلمها، تضادهاي طبقاتي و روابط كارگر و كارفرما است و يا درگيريهاي دولت با مجاهدين كه البته با عينك دولتي ديده ميشود. نمونة شاخص اين نوع فيلم، «دختري با پيراهن سفيد» است كه يك جهتگيري روشن به نفع دولت و عليه مجاهدين دارد.
در اين ميان، يك تعداد از هنردوستان سينما، از طريق بورسيههاي تحصيلي به كشورهاي خارج فرستاده ميشوند و البته بيشتر به كشورهاي بلوك شرق. ولي هرچند رژيم در اين كار يك هدف سياسي به نفع خويش دارد، حاصل اين ميشود كه تعدادي از جوانان افغانستاني در رشتة سينما تحصيلات عالي مييابند و بعدها ميتوانند براي كشور خويش مصدر خدمت باشند.
و بالاخره جريان سوم فيلمسازي افغانستان در اين دوره، يك جريان هنري است كه با استفاده از امكانات دولتي و غيردولتي شكل ميگيرد و در كنار آن دو گرايش تجارتي و سياسي، عرض وجود ميكند. البته روشن است كه اين سينما نه مورد توجه شديد مردم است و نه مورد حمايت جدي دولت.
اين را به طور نسبي ميتوان يك سينماي هنري و معناگرا دانست. اين جريان ميكوشد كه به سينما به عنوان يك هنر نگاه كند و به همين لحاظ، از تكنيكها و هنرمنديهاي سينماي روز جهان نيز بهره ميگيرد. از كارگرداناني كه با اين نگرش به توليد فيلم پرداختهاست، ميتوان صديق برمك را نام برد. از فيلمهاي شاخص و برجستة هنري كشور در اين سالها نيز ميتوان «سايه»، «زمين» و «بيگانه» را ياد كرد.
ولي اين وضعيتِ نستباً باثبات نيز دير نپاييد. پيروزي مجاهدين در افغانستان، متأسفانه با يك سلسله جنگهاي داخلي ميان آنها همراه شد كه مركز كشور را كه تا آن موقع در آرامشي نسبي به سر ميبرد، براي هر گونه فعاليتي ناامن ساخت. سينما و همچنين ديگر هنرها در اين وضعيت لطمة بسياري خورد. بسياري از امكانات فني نظير لابراتوارها و استديوها تخريب شد; بسياري از سينماها در آتش سوخت و مهمتر از آن، جمع كثيري از هنرمندان اين رشته، به كشورهاي ديگر آواره شدند كه اين ضايعه، از دو ضايعة ديگر سنگينتر و جبرانناپذيرتر بود.
در اين ميان، تعدادي از هنرمندان سينما كه هنوز در كابل باقي مانده بودند، كوشيدند در آرامشهاي زودگذري كه پس از آن ايجاد ميشد، سروساماني به وضع سينماي كشور بدهند كه اين كار نيز با توفيق بسياري همراه نبود. به هر حال، در طول دورة حكومت مجاهدين، فقط يك فيلم قابل توجه و قابل اعتنا در افغانستان ساخته شد و آن نيز «عروج»، ساختة صديق برمك بود. داستان فيلم عروج از مبارزات مردم افغانستان عليه اشغالگران روسي مايه ميگرفت و روي هم رفته، اين فيلم از لحاظ هنري كار قابل قبولي بود به گونهاي كه در يكي دو جشنوارة خارجي نيز به نمايش درآمد.
اما دوران طالبان، سياهترين دوره براي هنر سينما در افغانستان بود چون اين هنر جهاني و فراگير، ديگر به يك كار ممنوع و حرام بدل گشته بود و مسلم است كه در اين وضعيت، حتي نمايش فيلمهاي خارجي در افغانستان متوقف شد، چه برسد به توليد فيلمهاي داخلي.
در اين دوره، علاوه بر اين كه بسياري از امكانات فيلمسازي از ميان رفت، باقيماندة هنرمندان سينما نيز به كشورهاي دور و نزديك آواره شدند و كشور در محروميت كامل از لحاظ توليد فيلم قرار گرفت. در اين دوران، فقط در كشورهاي خارجي بود كه بعضي از كارگردانان افغانستاني توانستند كاري بكنند كه البته اين كارها نيز غالباً بازاري و ضعيف بود و بسيار معدود. در اين ميان ميتوان به فيلمهاي «در سرزمين بيگانه» و «شيرآغا و شيرينگل» ساختة مهندس لطيف اشاره كرد كه البته از لحاظ هنري پايه و ماية چنداني نداشت.
با تحولات پس از يازده سپتامبر و سقوط حاكميت طالبان، پنجرههاي بسته بر روي همة هنرها دوباره باز شد. اتفاقاً اين بازشدن فضا، مصادف شد با توجه جهانيان به افغانستان; و به همين لحاظ، هنر سينما در كانون توجه همگان قرار گرفت.
اين توجه به شكلهاي گوناگون رخ داد. از سويي چندين سينماگر خارجي، به فكر ساختن فيلم با سوژة افغانستان افتادند و بدين ترتيب، اين كشور و مردم آن، بر روي پردة سينماهاي جهان، به نمايش درآمدند. اين قضيه خود ميتوانست در معرفي دوبارة افغانستان به جهان مؤثر باشد.
اتفاق ديگر، فعاليت بسياري از مؤسسات فيلمسازي خارجي و كارگردانان مختلف در افغانستان بود كه به تقويت بنية سينماي افغانستان كمك كرد و توانست ثمراتي براي هنر سينما در اين كشور داشته باشد.
و بالاخره از جانب ديگر، اهالي سينماي افغانستان نيز به جنبش و تكاپو افتادند تا از قافله عقب نمانند و بتوانند از اين موقعيت طلايي استفاده كنند. بعضي از اين سينماگران، در داخل كشور بودند و بعضي نيز به كشورهاي همسايه مهاجر شده بودند كه دوباره به كشور بازگشتند.
مهمترين گامي كه براي بازسازي امكانات هنر سينما در افغانستان در يكي دو سال اخير برداشتهشد، احيا و فعالساختن مؤسسة افغانفيلم بود. افغانفيلم، يك مؤسسة دولتي است كه زير نظر وزارت اطلاعات و فرهنگ كار ميكند و البته از كمكهاي غيردولتي نيز استفاده ميبرد.
در كنار افغانفيلم، بعضي از مؤسسات غيردولتي نيز تأسيس شدهاند كه به كار هنر سينما ميپردازند. يكي از آنها مؤسسة «كابل فيلم» است كه به همت جمعي از فيلمسازان جوان افغانستاني تأسيس شده است. آنها آموزش فيلمسازي را در كشورهاي ديگر به ويژه ايران ديدهاند.
با آنچه تا كنون گفتيم، به نظر ميرسد كه اميدواريهاي بسياري براي آيندة اين هنر در افغانستان حس ميشود. اما در كنار اينها، نگرانيهايي نيز وجود دارد كه اگر بدانها توجه نشود، در آينده ميتوانند خطرساز باشند.
يكي از اين نگرانيها، عدم خودكفايي مالي مؤسسات افغانستاني و اتكاي شديد آنها به مؤسسات خارجي است. مسلماً در سالهاي اول بعد از سقوط طالبان كه هنوز جهانيان به افغانستان ميانديشدند، به امكانات خارجي بسيار ميشد اميد داشت، ولي كمكم اين تب فرو مينشيند و اگر مؤسسات افغانستاني نتوانند در اين مدت خود را به استقلال برسانند، در آيندهاي نزديك سقوط خواهند كرد.
واقعيت اين است كه بسياري از سينماهاي افغانستان تخريب شدهاند و آنها هم كه سالم ماندهاند، در قبضة نمايش فيلمهاي هندي هستند كه بيشترين بيننده را در افغانستان دارند. بنابراين، كارگردانان افغانستانياي كه فيلم ميسازند، نميتوانند در اين آشفتگي، به بازگشت سرمايهشان از طريق نمايش فيلم در سينماها اميد داشتهباشند.
به موازات اين قضيه، ممكن است سينماگران افغانستاني كمكم ناچار شوند به توليد فيلمهاي تجارتي و بازاري بپردازند و باز، همان روندي در كشور حاكم شود كه پيش از اين هم وجود داشت.
مشكل ديگري كه بر سر راه رشدكردن و جهانيشدن سينماي افغانستان وجود دارد، وجود بعضي محدوديتها و ديدگاههاي منفي نسبت به هنر سينما است. از آنجا كه بيشتر فيلمهاي رايج در سينماهاي افغانستان فيلمهاي تجارتي و بازاري بودهاند، اكثر مردم افغانستان، به ويژه قشر سنتي، اين هنر به طور كل، نامطلوب و ناپسند ميدانند و هرچند خود ممكن است به ديدن اين فيلمها بنشينند، فرزندان و اطرافيان خود را از اشتغال به اين هنر برحذر ميدارند. به همين لحاظ، براي يك جوان افغانستاني، پرداختن به هنر سينما، حتي در شكل مطلوب و پسنديدة آن هم بسيار آسان نيست.
|