پيشرفته
 

موضوعات :

  • سینما
  • مدیریت فرهنگی
  • رسانه

  • کلمات کليدي :

  • سینمای عدالتخواه
  • برون گفتمانی
  • عدالت

  • وحید جلیلی

    ديگر مطالب اين نويسنده :

  • علم یا عمل؟

  • بعدالتحریر

  • قرایت دینی از عدالت یا قرایت عادلانه از دین

  • بعدالتحرير

  • فردای انتخابات

  • جشنواره شاه سلطان حسینی

  • بعدالتحرير

  • جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی

  • بعد التحریر

  • جنگی كه بود، جنگی كه هست

  • مطلب بعدي >   1722 تعداد بازديد
    (0 راي ) امتياز مطلب < مطلب قبلي
    راه شماره 1 : بشارت پيروزي

    آرمان گریزی یا معناگرایی

    نگاهی به چالش های

    سینمای عدالت خواه انقلاب اسلامی

    وحيد جليلي

    اشاره : این متن یاده شده صحبتی در سمینار »سینما- رسانه« در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است که در آن سعی شده ،سه جریان موازی در سینمای ایران که هر کدام به نوعی سینمای آرمانگرای انقلاب اسلامی را تحت الشعاع قرار می دهند،تصویر شود.

    بعد از نزديک به سي سال از پيروزي انقلاب در جمهوري اسلامي سينماي  عدالت خواه به شكل منسجم و شناخته شده نداريم، بعضي ها ممكن است بگويند مگر بايد داشته باشيم؟ يا بعضي ها بگويند مگر توصيف شما از عدالت چيست كه نداريم؟ اما در هر صورت عدالت‌خواهي در فضاي ادبيات سينمايي و گفتمان هنري  كشور جزو واژه هاي متداول و رايج نيست.

    "سينماي روشنفكري" ,"معنا گرا" و حتي "ديني" را زياد اسمش را مي شنويد ولي سينماي عدالتخواه لفظ آشنايي نيست. بحث راجع به سينماي عدالت را مي توانيم به ماجراي عدالت در لااقل تاريخ سده اخير ايران ربط بدهيم يعني همان  اتفاقي كه راجع به خود عدالت افتاده در سينما هم به نوعي  باز توليد شده.

    مهمترين اتفاقي كه در انقلاب اسلامي افتاد ارائه رهيافت و فهم جديدي از عدالت بود كه ربط  وثيق  و وسيعي با مفهوم معنويت داشته است . حالا اسمش را عدالت معنوي يا معنويت عدالتخواه بگذاريد  يا عدالت توحيدي يا عدالتخواهي ديني و قرآني. و از همين جاست كه با بسياري از جريان ها تمايز و تفاوت پيدا كرده. ,ما در تاريخ معاصر دو جريان را به طور مشخص مي بينيم. يكي جريان عدالت منهاي معنويت و ديگر جريان معنويت منهاي عدالت.هم  تلاش ها و مبارزاتي كه براي آرمان هاي اجتماعي بر اساس مباني خاص مثلا ماركسيستي انجام شده كم نبوده يا ناسيوناليستي و هم حركت هاي فرهنگي و مذهبي گسترده که نسبتي با آرمانخواهي نداشته. در انقلاب اسلامي تلفيق اين دو با هم بوده يعني امام از يك طرف مظهر آرمانخواهي است و از همان طرف مظهر دين‌محوري. اصلا ديني كه امام ارائه مي كند روح عدالتخواهي دارد, اگر محوريت انقلاب اين باشد قاعدتا آن چه به بعد از انقلاب منسوب است بايد رنگ و بويي ازآن داشته باشد و از جمله هنر ديني. بعد از انقلاب بايد اين اتفاق بزرگ تاريخي كه گسست مهمي را در تاريخ معاصر ما رفو كرده و نسبت جدي بين دين با آرمانخواهي و عدالت با معنويت ايجاد كرده در هنر ديده شود در مقطع اول انقلاب اين اتفاق به طور جدي رخ مي دهد. يعني در آثار هنري هم ظهور و بروز آرمانخواهي و عدالت‌طلبي را مي بينيد و هم اينکه اينها در يک متن معنوي ظهور مي‌كند.

    اما بعد از مدتي آفت‌ها و ركودهايي اتفاق مي‌افتد كه امروز دوباره به آن گسست رسيديم. يعني از يك طرف يك فضاي معنوي منهاي عدالتخواهي داريم و از يك طرف فضاي آرمانخواهي و اعتراض منهاي دين و معنويت و خدا را.

    اگر بخواهيم مصداقي نگاه كنيم در سينما از يك طرف تندترين فيلم‌هاي انتقادي را داريد، که يا در داخل نمايش داده مي شود يا صرفا به جشنواره‌ها مي‌رود از طرف ديگر يكسري فيلم ها ساخته مي شود تحت عنوان سينماي ديني كه چيزي كه  در انها حضور دارد يك دين مثله شده و آرمان‌زدايي شده است. به طور مشخص در جشنواره بيست و پنجم فجر ، پنج فيلم ديني داشتيم. هر پنج فيلم محوريت معجزه دارد. در يكي حضرت عباس معجزه مي‌كند, يكي امام حسن و يا يك امامزاده, بعد خوشحال و اميدوار مي شوند كه الحمدالله سينماي ديني در اين مملكت پا گرفته و توانستيم معارف ديني را در آثار ديني نشان بدهيم. به نظر من اسم اين‌ها را سينماي شبه‌ديني بگذاريم بهتر است, چون ديني كه در انقلاب اسلامي ظهور كرد دين معجزه و معنويت در خلوت آدم ها نبود. دين مسئوليت آور بود. ديني كه براي رسيدن به مقاصدش بايد تا پاي جان تلاش مي‌كرد و كشته مي شد. صدها هزار نفر بايد جان خود را فدا مي كردند اگرچه آدمهاي معنوي بودند. هر چقدر دعا مي كردند شاه با دعا نمي رفت و يا با دعا كربلاي پنج اتفاق نمي افتاد. در عين اينكه اين‌ها مظهر معنويت هم بودند.كساني كه طلايه‌داران انقلاب بودند و مهمترين آنها حضرت امام و كساني كه از او الگو گرفته بودند امثال چمران, نگاه كنيد زندگي‌هاي بسيار معنوي و عرفاني دارند. ولي در عين‌حال به ديني معتقدند كه دين مسئوليت‌آور است و اين دين كارش را با معجزه پيش نمي‌برد. و با دخيل بستن به امام زاده اهدافش را محقق نمي كند. البته اينها اجزايي از دين هستند اما اجزاي اهم نيستند. پس ما بر خلاف آن تصويري كه انقلاب از دين داد امروز ديني را در جامعه مي‌بينيم که توسط خيلي از مديران دولتي و محافل فكري ترويج هم مي‌شود كه نسبتي با آن دين ندارد, البته سعي مي‌كند از همه امكانات نظام هم استفاده كندو يك "طيف" هم هست .يعني از يك معنويت مبتني بر معجزه با تصوير خيلي سطحي و ظاهري نسبت به اوليا خدا شروع مي شود تا برسد به معنويت‌هاي سكولار و لائيك و... كه همه اين‌ها در يك پكيج مي گنجد و در يك مفهوم هستند. که آقايان اسمش را مي‌گذارند معناگرا که عبارت بهترش آرمان‌گريز است.

    از آن طرف هم اگر سينماي معترض داريم به قول امروزي‌ها برون‌گفتماني است. يعني جمهوري اسلامي و واقعيات داخلي جامعه را وقتي مي خواهند نقد كنند, حتي جمهوري اسلامي استقبال مي‌كند كه با معيارهاي بيروني نقد شود يعني خيلي راحت فيلم‌هايي ساخته مي‌شود كه فيلم‌سازان آن هيچ نسبتي با انقلاب اسلامي ندارند و بعد جايزه هم مي‌گيرند و جمهوري اسلامي هم افتخار مي‌كند كه من چقدر موفق بودم... يك نمونه‌اش فيلم اخير آقاي كيارستمي بود كه در سينما فلسطين نمايش داده شد و خودشان گفتند اين فيلم را از يك شركت كره‌اي سفارش گرفتم. اين‌ها ترجيح‌شان اين بود که چون فيلم راجع به محيط زيست و اثرات بمب اتم روي محيط زيست است يك نفر از ايران فيلم را بسازد چون ايران فعاليت‌هايي مي‌كند كه احتمالا به ساخت بمب اتم ختم مي شود من هم قبول كردم و فيلم را ساختم, با افتخار اين را مي‌گويد و در خانه سينما هم برايش تجليل مي‌گيرند. ارشاد هم بيست سكه به او مي‌دهد و شبكه دو هم مفصل كلي افتخار مي‌كند. فيلم هاي منتقد ديگري هم مي‌شود اسم برد كه نقد برون گفتماني مي‌كنند و بر  صدر هم مي‌نشينند.. جعفر پناهي آفسايد را مي‌سازد آن هم به تهيه‌کنندگي حوزه هنري و سازمان تبليغات عليرضا اميني زمان مي‌ايستد را مي‌سازد با همان  تهيه‌كننده و موارد متعدد ديگر.

    پس ما يك سينماي انتقادي برون گفتماني داريم كه معيارهايش براي نقد واقعيت اجتماعي سياسي كشور مبتني بر معيارهاي انقلاب اسلامي نيست, يك سينماي عرفاني و ديني و معناگرا هم در كنارش داريم که اصلا کاري به معضلات اجتماعي و اختلاف طبقاتي و... ندارد. و آنچه جايش خاليست يك سينماي منتقد و معترض و عدالتخواه بر اساس مباني انقلاب اسلامي است و جالب اينجاست كه وقتي به تاريخ سينماي بعد انقلاب نگاه مي كنيد تا آنجا كه به اين خط نزديك شديم اتفاقا چه به لحاظ كيفيت سينمايي و چه از لحاظ جذابيت براي مخاطب به موفقيت‌هاي خوبي هم دست پيدا كرديم. مثلا وقتي بچه هاي آسمان را مي بينيد هم رگه‌هاي آرمان‌خواهي و عدالت خواهي به طور جدي حضور دارد و هم رگه هاي معنويت يعني هم يك اثر لطيف شاعرانه است و هم به يك فضاي حماسي نزديک مي‌شود. دقيقا همان تجلي انقلاب اسلامي است. در انقلاب يك عرفان حماسي است, نه عرفان بودايي و خانقاهي است و نه حماسه‌هاي بي مبنا. هرجا كه اين خط ظهور كرده قويترين آثار سينماي ايران ساخته شده ,در "زير نور ماه" هم معنويت حضور دارد و هم آرمانخواهي ,اين ها با هم نسبت جدي دارند و سعي كردند آن تلقي امام از دين را ارائه كنند,"ليلي با من است"} هم يك فيلم انتقادي جدي است ولي در عين حال يك فيلم معنوي است, خود آقاي مقصودي مي‌گفت: بعضي ديالوگ ها را خدا مي گويد.آنجايي كه نقش اول فيلم با خدا ديالوگ مي كند,هم اجتماعي و هم منتقد است, هم معنوي و هم خيلي جذاب.

    پس دو جريان موازي شكل مي‌گيرد كه اين سينماي اصيل جذاب و موثر شكل نگيرد, در كنار اين هم يكسري كاتاليزورهايي افزوده مي شود كه رشد جريان سينماي انقلاب محدود شود, يكي تبليغ اينكه سينماي آرماني و ارزشي سينماي شعاري است يا بدون جذابيت و بدون تنوع است. يا سينماي عدالتخواه غير هنري وايدئولوژيك است, مصاحبه‌اي چندين سال قبل روزنامه همشهري با آقاي حاتمي‌كيا كرده بود, گفته بود چند وقت است كه از هنر فاصله گرفتيد و بيشتر به مقولاتي مثل عدالت مي‌پردازيد: زماني بود كه ايشان آژانس شيشه‌اي را ساخته بود,آقاي طوسي هم در نشريه‌اي جواب داده بود كه كار به كجا رسيده كه اگر كسي بخواهد حرف از عدالت بزند بگويند اي بي هنر! يعني فضا را سنگين مي‌كنند كه البته تاثير هم مي‌گذارد, اگر مي‌خواهي فيلم بسازي و به به ما را مي‌خواهي بايد مسيرت را عوض كني يا به سمت سينماي شبه‌ديني بروي, سينماي دين انجمن حجتيه‌اي و مبتني بر دين فردي مناسكي و معنوي و نه سينماي ديني مبتني بر دين اجتماعي و آرمانخواه ,يا دنبال سينماي معترض برون گفتماني, شايد بشود يك جريان سومي را هم در تعارض با سينماي عدالتخواه اضافه كرد,خيلي از فيلم ها كه كاملا دريك پارادايم و فضاي ديگري ساخته ميشوند, اين‌ها هم يك پيام پنهاني با خود دارند,سالانه در جمهوري اسلامي صد فيلم ساخته مي شود, در دنيا كشورهاي انگشت‌شمارند كه بيش از 20-30 فيلم توليد كنند و فكر مي‌كنم ايران در اين زمينه جزو ده كشور برتر دنياست, بعضي كشور ها مثل امريكا و هند  فاصله زيادي دارند و در كشورهاي اروپايي هر سال 5-10فيلم, پس قابليت فني و انساني هست.كشوري كه اين همه مساله و مشكل دارد و خيلي فيلم هاي انتقادي هم ساخته مي شود چرا فيلم هاي ديگر اين قدر بي دردند, شايد اين ها هم در پي القاء اين حرف هستند كه در اين فضاي اجتماعي دنبال آرمان‌ها نباشيد, اصلا نظامي به اسم جمهوري اسلامي عقيم است براي مثلا بر پايي عدالت, در صورتي كه وقتي شما مطالبه مي كنيد و به اصطلاح نقد درون گفتماني انجام مي‌دهيد, در عين اينكه ممكن است انتقاد تند و تلخ هم باشد, مگر آژانس شيشه اي فيلم شيريني است؟مگر محافظه كاري مي كند؟حرف هايش را مي زند ولي در عين حال نشان مي دهد كه اگر من مطالبه مي كنم, مي‌گويم نيست ولي يك چيز ديگري هم مي‌گويم كه «مي‌شود كه باشد» در اين چارچوب مي توانيم به تحقق آرمان‌هايمان فكر كنيم, ولي وقتي كلا اين حرف را طرد كنيد يك پيام پنهان اين است كه بايد قطع اميد كرد, وقتي مطالبه نمي كنيد به اين معنا نيست كه در جامعه مشكلي وجود ندارد, اين هم يك نكته است كه واقعا نمي دانم از كجا بايد شروع و چطور جريان را علاج كرد حتي آقاي احمدي نژاد كه مي آيد و شعار عدالت مي دهد خيلي كارهاي فرهنگي متفاوتي نمي كند, هنوز سينماي معناگرا, حالا سينماي معناگرا چي هست و چه نسبتي با جامعه و فرهنگ و دين ما دارد؟ چه ضرورت و اولويتي دارد؟ كماكان حتي به شكل شعاري هم نديدم به صورت بخشنامه‌اي و فرمايشي جايي ببينيم سينماي عدالتگرا, اين همه جشنواره‌هاي مختلف در سينما و تئاتر و انواع هنرها كه برگزار مي‌شود اما اين ادبيات وارد فضاي گفتمان هنري ما نمي شود.

    پرسش‌ها:

    اين مشكلاتي كه فرموديد در كجا ريشه دارد؟در سينماگران ما هيچ دغدغه اي براي توليد آثاري كه هم دغدغه عدالت داشته باشد و هم معنويت نيست؟ يا مشكل از ساختار سينماست, الان در ساختار سينماي ما امكان توليد چنين فيلم هايي هست؟

    قاعدتا در ساختار سينما كه مشکلي نيست به دليل مثال نقض‌هاي متعددي كه وجود دارد,آثاري ساخته شده كه هم به لحاظ كيفي در رده يك سينماي ايران بوده و هم مورد استقبال مخاطب قرار گرفته, همين مثال هايي كه زدم از بچه‌هاي آسمان ,آژانس شيشه‌اي, زير نور ماه، ليلي با من است به لحاظ سينمايي ضعيف نبوده‌اند حتي در چرخه صنعتي سينماي ايران اين اتفاق افتاده, البته اگر بخواهيم ريشه يابي كنيم شايد بتوانيم علل را به دو دسته تقسيم كنيم؛ يكي بحث هاي نظري و فكري كه مثلانشريات سينمايي ما را ورق بزنيد, چه آنهايي كه دولتي است و چه آنهايي كه خصوصي است, اصلا گفتمان اين نيست فضاي ديگري است , نقدها عمدتا يا فني است يا خيلي انتزاعي و روشنفكرانه  ويا خيلي سطحي تحت عنوان نقد ديني و...

    شايد بخشي به همين دانشكده بر مي گردد, اتفاقي كه در سينماي ايران افتاده اينكه نقد شكلي و فني متاسفانه خيلي بر نقد محتوايي غالب شده, بالاخره سينما يك پديده فرهنگي اجتماعي سياسي است نمي‌شود كه ديگران راجع به آن نظر ندهند, فقط منتقدين سينمايي نظر بدهند آن هم صرفا راجع به پلان ها و سكانس ها و زاويه دوربين ولي فيلم‌ساز در هر حوزه اي كه دلش خواست ورود كند, يعني نقد پيراموني سينماي ايران فوق‌العاده ضعيف شده, متخصصين حوزه هاي ديگر به خصوص جامعه‌ شناس ها به اين حوزه ها ورود نمي‌كنند, كلي از پايان‌ نامه ها راجع به چه مباحثي دفاع مي‌شود ولي راجع به سينماي ايران با اينكه خيلي هم قابليت دارد, بررسي‌هاي تاريخي, جامعه شناختي و فرهنگي و... انجام نمي شود و ضعف اين ادبيات قاعدتا خلائي ايجاد مي كند كه تاثير خود را نشان مي دهد,البته مقاديري هم به واقعيت زندگي فيلم‌ساز برمي‌گردد, بالاخره شايد كسي كه مي‌خواهد با چنين تلقي فيلم بسازد لوازمي دارد. زماني كه اين حرف‌ها را قبول داشت ذهنش خالي نبود, پاسخ‌هايي كه ليبرال‌ها و سرمايه‌دارها به بحث هاي عدالتخواهانه و آرمان‌خواهانه مي دادند اين‌طور نبود كه شبهات  اينها را نشنيده باشد, اما دلش كه الوده  شد انتخابش عوض شد, نه اينكه بگوييم يك چيزهايي نمي دانست و جديد دانست

    فرموديد انقلاب با يك گفتمان عدالتخواهانه معنويت‌گرايي پيروز شد اگر اين سير را بررسي مي‌كرديد سينما هم همين سير را داشته ولي اگر ادامه بدهيم ما يك جنگ هشت ساله داشتيم كه اين گفتمان به اوج خود رسيد ولي بعد از فرداي جنگ در اين كشور چه اتفاقي افتاد كه گفتمان كلا عوض شد و چه اقتضائاتي باعث شد به آن سمت كشيده شويم. سينما هم عوض شد, وقتي گفتماني تا ديروز داشتيد و از آن پشتيباني مي‌كنيد و امروز رها كرديد و هيچ بحثي هم روي آن نمي‌شود دليلي ندارد كه سينما هم به آن سمت برود تازه اين گفتمان سياسي كه الان ادعا مي‌كند عدالتگراست واقعا عدالتگراست؟

    اين بحث مرغ و تخم مرغ است. اول گفتمان عوض شد بعد هنر مندان منحرف شدند يا اول يك عده ريزش و خيانت كردند و بعد گفتمان عوض شد؟معتقدم ما در يك جبر تاريخي بسر نمي‌بريم, هرچه پول بدهي آش مي‌خوري,‌ هر چقدر تلاش كني نتيجه مي دهد, در آن مقطعي كه فرموديد اسمش را هر چه بگذاريد كار سخت تر بود ولي نشدني نبود, اگر استوانه‌هايي مي‌داشتيم كه مي‌ايستادند و تلاش مي‌كردند اين گفتمان را حفظ كنند قطعا به موفقيت‌هايي مي‌رسيدند كما اينكه آنهايي كه در راه خود ثابت قدم ماندند ماندگار شدند و تاثير گذار هم بودند.اين صرفا به سينما هم بر نمي گردد,در شعر هم اين فشارها  را مي بينيد ولي جريان خاموش نشد.به اصطلاح يك آب باريكه اي وجود داشت .اين مي توانست تقويت شود.شما مي گوييد چرا تقويت نشده ؟مي گويم صرفا از بالا انتظار نداشته باشيد كه يك سياستي آن را تقويت كند, اگر در بدنه جامعه تلاش هايي  صورت مي گرفت به خصوص خواص و نخبگان اگر اهل صبر بودند و علم بدست مي گرفتند مي توانستند گفتمان ديگري ايجاد كنند اينكه ما بگوييم اين تقدير تاريخي ماست كه گفتمان ما اين طور باشد نيست ,ما عروسك ها ي تقدير تاريخي نيستم ,مي توانستيم تاثير گذاري بكنيم ,كما اينكه امروز هم موقعيت بدي نداريم,اگر به آرمان ها نگاه كنيم خيلي كمبود ها و خلاها را مي بينيم و لي فرصت‌ها براي شكل‌گيري دوباره آن گفتمان و غلبه‌به‌اش به شکل واقعي و نه به شكل فرمايشي و شعاري وجود دارد, امروز مهمترين حرف من اين است كه ما تاريخ 30 ساله را طي كرديم و نسل جديد بايد تجربه تاريخي انقلاب اسلامي را بازخواني كرده  و بر اساس آن نقطه عطف و تجديد مطلعي ايجاد كند براي رفتن به  سمت فضاي آرماني,اين هم مباني نظري اش موجود است و هم الگوهايش, يعني در همين تاريخ 20-30 ساله انقلاب كه در عرصه هنراگر چه بايستي موفقيت بيشتري مي داشتيم ولي نمونه هاي بسيار درخشاني از هنر انقلاب شكل گرفته ,در شعر ,سينما و حتي در هنر هايي مثل خوشنويسي,آقاي حميد عجمي خط معلي را ابداع كرده مثل خط نستعليق و شكسته...كه وقتي نگاه كني حاصل انقلاب است, هم ظرافت‌ها و لطافت‌هاي عرفاني در خط معلي هست, پيچش هاي ظريف و هم  تيزي ومبارزه‌جويي و ستيهندگي ,يعني تلفيقي از عرفان و حماسه ,در شعر  هم اين اتفاق افتاد و قالب جديدي اختراع شد,قالب "غزل مثنوي" كه تا پيش از اين نبود, غزل قالبي عاشقانه و مثنوي قالبي براي حماسه‌هاي بزرگ ايران و.... اين دو با هم تلفيق شد. ضمن اينكه با مردم هم ارتباط پيدا كرده و مخاطب خاص خود را دارد. انقلاب يك انفجار بود و بايستي امتداد پيدا مي كرد و دو جريان در مقابلش بودند يكي جريان ممتد روشنفكري كه لااقل از مشروطه به صورت تشكيلاتي وجدي كار مي كرد و صرفا ترجمه كه مي‌كرد برايش بس بود, متصل به جريان معارف تمدن غرب بود....  و جريان  تحجر كه ان هم عقبه ها  وسازوكارهاي  خودش  را داشت .اما خط سوم که خط انقلاب اسلامي بود بايد برايش کار کرد تا جواب گرفت.

     

    در رابطه با مفهوم عدالت,مي خواهم مصداقي صحبت كنيد ,مثلا فيلمي كه در رابطه با آزادي ساخته مي شود چون آزادي زير مجموعه عدالت است,يا فيلمي كه در مورد زنان ساخته مي‌شود باز هم زير مجموعه عدالت در مي‌آيد حتي اگر خيلي با مسامحه صحبت كنيم فيلم‌هاي خيلي كليشه‌اي كه براي گيشه هم ساخته مي‌شود كه يك پولدار با يك فقير ازدواج مي‌كند كه به نوعي خودش به دنبال عدالت است. يك مقدار مصداق در مورد فيلم هاي كه در اين زمينه وجود دارد بفرماييد.

    اتفاقا خيلي مثال زدم كه بحث عيني تر شود, همين بچه هاي آسمان يا زير نور ماه ,دو بحث به طور جدي در زير نور ماه وجود دارد,يكي روحانيت و معنويت و.....يكي هم جامعه و مشكلات آن, فيلم هاي ديگري هم مي توانيد ببينيد كه بعد انقلاب ساخته شدند و اصلا به روحانيت هم پرداخته يا به فضاي معنوي,معنويتي كه در اين ها هست باسمه اي وغير قابل  باور  است  نوعا . به طور مشخص خيلي از كارهايي كه در صدا و سيما مي‌بينيد ولي در زير نور ماه كاملا باورپذير است.چون به واقعيت جامعه هم نزديك بودند از لحاظ هنري هم باور پذيرتر هستند,البته به مهارت هاي فيلمساز هم بستگي دارد ولي خود مضمون هم خيلي قابليت دارد, فيلمي مثل طلاي سرخ كار آقاي جعفر پناهي دردهاي اجتماعي خيلي جدي هم هست و مبناي ديگري دارد,اين را با آژانس شيشه اي مقايسه كنيد,مي خواهيم ته آن چي در بيايد؟ تلخي؟ ممكن است آخر آژانس هم خيلي تلخ تمام شود ولي اميد را نمي كشد. در مقايسه اين‌ها خيلي چيزها بدست مي‌آيد, شما انتقاد كن ولي براي چه؟ براي اينكه چهار تا  خارجي كف بزنند ؟

    يكي از تهمت هايي كه به سينماي عدالتخواه مي زنند اين است  كه عدالت يك سوژه است و زود تكراري  وكليشه  مي شود در حالي كه اين طور نيست عدالت يك رويكرد است."ليلي با من است "يكي از قوي‌ترين كمدي‌هاي بعد از انقلاب است ولي به نظرم عدالتخواهانه است, نقاد خيلي جدي هم هست. آنچه آقاي خامنه اي در ديدار با سينماگران سوال كردند كه نظرتان راجع به انتقاد چيست؟آقا گفت اصل انتقاد را نفي نمي‌كنيم ولي فيلم را كه مي‌بيني متوجه مي‌شوي كه نقد با چه زاويه‌اي صورت گرفته, با زاويه رو به جلو  و براي اصلاح  يا .... يادم هست گفتند راجع به بچه‌هاي آسمان كه خوب شد مجيد مجيدي آن را ساخت, اين تلخي‌ها را بچه‌ها انقلابي  بايد بگويند كه نشان بدهد جماعت وفادار به انقلاب، راضي به اين تلخي‌ها و نا بساماني‌ها نيستند و اين موج و شوري را در جامعه بوجود بياورد. در حد خودش حركت رو به جلو داشته باشد براي اصلاح اين ها ,نه اين‌که بگوييم كيلومتر جامعه را صفر كنيم و تمام تجربيات و بركات  انقلاب  صفر،حالا  به مشروطه برگرديم و تصميم بگيريم كه رژيم جمهوري باشد يا سلطنتي. با  معيار نقد درون‌گفتماني با محوريت عدالت حتي فيلمي مثل بوتيك در اين تعريف مي گنجد,. به نظرم فيلم خيلي سالم و الگوست كه خيلي هم كم از آن تقدير شد . نشان مي‌داد يك دردمندي وجود دارد و هيچ عنادي هم نسبت به مباني فرهنگي جامعه ندارد. باز فيلم خيلي تلخي است ولي در اين تعريف مي‌گنجد و با فيلم جعفر پناهي خيلي فرق دارد, نگاهش دروني است و به اصطلاح بومي.

    فقط خواستم صرفا سوالي در ذهن دوستان ايجاد شود روي آن فكر كنند و با ديگر دوستان طرح شود,اميدوارم اين طور جلسات بيشتر شود و فضاي پيراموني سينما در ايران مجاب كند  سينما گران,كارگردان ها ,فيلمناه نويس ها را كه جامعه يك تقاضاي فرهنگي اجتماعي از آنها دارد و صرفا براي جشنواره فيلم فجر يا ونيز وكن فيلم نسازند.

     

    دسته بندي هاي برگزيده
    آرشيو راه