راه شماره 1 : بشارت پيروزي
از اعتدال بی عمل تا سکولاریسم عمل زده!
بررسي 4رويکرد در جذب آراء انتخابي
رضا زاده محمدي
طرفهاي رقابت انتخاباتي چگونه رقابت مي كنند و چگونه نظر مردم را به خود جلب مي كنند؟ اين يك فرآيند مداوم است كه در قبل و بعد از انتخابات وجود دارد و گاه برنامه ريزهاي چند ساله در مورد آن انجام ميشود.در اين نوشته سعي شده به تبيين چهار رويكرد از ميان رويكردهاي مختلف پرداخته شود كه به هدف جلب نظر مردم اتخاذ ميشود.در عمل ممكن است تركيبي از دو رويكرد يا بيشتر در پيش گرفته شود اما هر يك جداگانه و به اختصار توضيح داده شده است.اين رويكردها با توجه به اتفاقات سالهاي اخير و حال حاضر مورد توجه قرار گرفته است:
رويكرد كار باشكوه و هنر تجسمي:
در اين رويكرد نمايش عملكرد برجسته از طريق انجام تك پروژه هاي چشمگير و چشم پركن انجام ميشود.چيزي جديد و متفاوت كه به چشم بيايد و با انگشت نشان دهند. ناگفته نماند كه مبدع بعضي از چشمگيرترين پروژه هاي هنر تجسمي ميل و هوسها و رويا پرادزيهاي كودكانه عده اي فارغ از نياز به جلب نظر يا راي مردم بوده است.برج ميلاد نمونه بارز چنين پروژه اي است كه گويا به تقليد يا در رقابت با مالزي يا كشور ديگر با عنوان مخابراتي يا تلوزيوني آغاز شد اما پس از آن، كار را شهرداري برعهده گرفت. اين برج احتمالا يگانه نقطه مشترك و مورد توافق شهرداران مختلف اصولگرا و غير اصولگرا باشد كه براي ساخت آن بدون آنكه هيچ ارتباطي با وظايف شهرداري داشته باشد بي مضايقه پول خرج كرده اند.اين يك نمونه واضح است.حالت مخفي تر آن كه معمولا مشاهده ميشود اهتمام خاص و ويژه به ساخت و سازهاي بزرگ و چشم پركن ، به انتها رساندن و به نام خود تمام كردن آنها و باقيات ملموس و ماندگاري است كه بتوان به عنوان نتيجه مجسم عملكرد جلوي چشم همگان قرار داد.اغلب اين پروژه ها ضروري اند اما معمولا ميزان پيگيري اي كه صرف آن ميشود قابل قياس با امورديگري نيست كه به همان اندازه يا بيشتر ضروري اند اما نتايج قابل رويت به بار نمي آورند.
رويكرد نو آوري و فكرنو:
در اين رويكرد تاكيد مداومي بر انجام كارهاي نو و ارائه راههاي نو وجود دارد و معمولا روشهاي گذشته زير سوال برده ميشود.كلنگهاي جديدي به زمين زده ميشود و نيم ساخته هايي كه قبلا كلنگ آنها به زمين زده شده در صورت امكان به حال خود رها يا تخريب مي شود.تعبير مناسبي كه ميتوان به كار برد
گرايش به تاسيس است. راهي كه قبلا براي هدفي در پيش گرفته شده اشتباه بوده و ما براي حل مشكل راه حل ديگري داريم. اين راه ديگر ازمسير كاملا متفاوتي مي گذرد كه مستلزم آسفالت و زير سازي است.مردم بايد بفهمند كه كار جديدي انجام شده يا در حال انجام است-كاري كه قبلا انجام نشده است.
ادامه راه قبلي و تكميل آن چيزي به نام ما ثبت نخواهد كرد. اگر آنها زير زمين را كنده اند ما بايد به فكر راهي روي هوا باشيم.راه حل مشكل اتوبوسراني اضافه كردن اتوبوس و افزايش تعداد ايستگاهها و مسيرها نيست چنانكه هميشه تصور شده –بلكه بايد اتوبوسها و ايستگاههايي از نوع جديد ساخت.
تاسيس از ايجاد تغيير دشوارتر است.روشهاي موجود و فرايندهاي موجود و ذهنيتهاي موجود و افراد موجود را عوض کردن کاري سخت و زمان بر است.به همين صورت از امکانات موجود و نيروي انساني موجود تکاليف جديد و اهداف جديد را مطالبه کردن دشوار است مگرانکه قسمتي از تکاليف و کارهاي موجود حذف شود تا فراغت براي کارها و وظايف جديد بوجود ايد.البته معمولا در راه بخشنامه هاي از بالا مقاومت رسمي نشان داده نميشود اما در عمل تغييري که مد نظر است اتفاق نخواهد افتاد.تعطيل کردن کارها و پروژه هاي موجود مستلزم چالشهاي سخت است و حال انکه تغيير معمولا مستلزم جابجا کردن امکانات و بودجه ها و اولويت بنديها است.
ورزشگاه ايجاد کنيم يا تيم فوتبال؟ اينکه همه کارها و روالها و پروژه هاي موجود به قوت خود ادامه يابد و در کنار ان کارها و پروژه هاي جديدي تعريف شود مستلزم تزريق پول و امکانات جديد است و معمولا اين راه دوم اتخاذ ميشود.از طرف ديگر ايجاد تغيير مستلزم شناخت دقيق و عميقي از ررشها و فرايندها و امکانات موجود است.ديکته کردن اهداف و وظايف جديد از بالا براوردهاي دورادور از طريق نگاه به محصولات کار و جابجا کردن مداوم آدمها دردي را دوا نخواهد کرد.حتي در تغيير آدمها هم محدوديتهاي بزرگ وجود دارد.مديران مياني و سرپرستان و کارمندان عادي قابل تعويض نيستند.در اين سطح اغلب افراد حتي آگاهي مبهمي از اينکه واقعا چه رويکرد جديد را بايد در پيش گيرند پيدا نمي کنند و اگر پيدا کنند نمي دانند که در حيطه امکانات و وظايف تعريف شده چگونه بايد عمل کنند و توجيه انها کاري سخت و زمان بر است.بخشنامه هاي روشن گامي مهم است اما جالب است که بسياري از هدفگذاريهاي متعالي و تغييرات بنيادي که فلان مسوول منادي آن است تنها در قالب سخنرانيهاي ان مسوول به گوش کارکنان ميرسد بدون آنکه يک بخشنامه عملياتي که تکليف را دقيقا معلوم کند صادر شود. اين از ان جهت است که سخنراني وهدفگزاري کلي را به بخشنامه دقيق تبديل کردن کاري است مشکل.از طرف ديگر مناديان تغيير در فضايي که انتخابات افرادي را از بيرون حاکم ميکند کمترين ارتباط را با کارکناني برقرار مي کنند که متصدي اصلي اموراند .بديهي است که آنها اگر قابل بودند خود قبلا به فکر نوي که مسوول جديد مبتكر آن است رسيده بودند.حال انکه بهترين و اجرايي ترين ديدگاهها را ميتوان با مورد مشورت قرار دادن عاملان اجرايي جزء که از نزديک درگير کارند بدست آورد. از نگاه بيروني انها صرفا عاملاني هستند که بايد آنها را تکان داد تا وظايف خود را انجام دهند.از طرف ديگر مسوول مربوط آنقدرها وقت و زمان و ماندگاري در خود نمي بيند که صرف چنين امور وقت گيري کند. او بايد در اسرع وقت نتايجي بيرون بکشد و متفاوت بودن رويکرد و عملکرد خود را نشان دهد. خود را متفاوت نشان دادن اهتمام هميشگي همه مسوولاني بوده است که در اين سالها از راه راي مردم به قدرت رسيده اند. امور مهمي بوده که قبلا به آن توجه نشده و فقط انها توجه کرده اند، کارهايي هست که قبلا انجام نشده و براي اولين بار آنها انجام داده اند ،نسخه منحصر به فردي که انها تجويز مي کنند اصلا به ذهن ديگران نرسيده و جديت و عزم و اهتمام آنها با ديگران قابل مقايسه نيست.به هر حال هر کسي بايد توجيه کند که چه برتري اي يا تمايزي با ديگران داشته که ميخواهد به مسووليتي برسد و بايد قبل از انتخاب و بعد از آن متفاوت بودن خود را نشان دهد.
در اينجا بحث بر سوء نيت يا حسن نيت نيست بلکه توجه دادن به آن چيزي است که در عمل اتفاق مي افتد.مسلم است كه وقتي در قبل و طول انتخابات همه يا بخش عمده رويكردها و عملكردهاي موجود را زير سوال برده اند بايد در عمل چيزي از اين متفاوت فكر كردن را نشان دهند.
رويکرد گفتمان جديد:
اين رويكرد مدعي طرح ديدگاه و تحليل جديد و متفاوتي نسبت به همه مسائل است .همه مسائل ريز و درشت در اين ديدگاه و چارچوب فكري جديد بايد مورد بازبيني و بازتعريف قرار گيرد و تنها در اين صورت قابل حل خواهد بود.اين رويكرد شورانگيز تر از رويكردي است كه در آن فقط بر تفاوت در پاره اي سياستهاي اجرايي تاكيد ميشود.بخصوص وقتي كه همان سياستهاي اجرايي هم جز بطور كلي و مبهم بيان نشود در برابر طرح گفتمان جديد حرفي براي گفتن نخواهد داشت.گفتمان جديد مدعي ايجاد تغيير بنيادي تري است.اين احساس عمومي كه كاري انجام نميشود،مشكلات بديهي و پيش پا افتاده مردم اهميتي براي مسوولان فعلي ندارد يا در حل آن ناتوانند ،با گذشت زمان هيچ بهبودي محسوس در مسائلي كه براي آنها براي مردم مهم است ايجاد نميشود ،مسوولان مختلفي كه ميروند و مي آيند با همه ادعاهاي متفاوت از يك قماشند و احساس كرختي و بي تفاوتي و فساد ، در آنها اقبال به يك گفتمان جديد مدعي تغيير اساسي را زياد مي كند.معمولا پس از گذشت مدت زماني از به مسووليت رسيدن جناح يا جرياني بعضي اتقاقات محتمل روي مي دهد.اعتماد به نفس مسوولان بالا ميرود ،روحيه پاسخگويي و خود را زير نظر مردم ديدن در آنها كاهش مي يابد،ارتباط با مردم در آنها به حداقل ميرسد،تسويه حسابهاي درون گروهي را آغاز و در ميان مردم علني ميكنند (مطمئنند كه تنها ميدان داران خودشانند) و مسائل مردم را به كناري مي نهند، فضا را روز به روز مي بندند و در صورت امكان كوچكترين صداهاي مخالف و انتقادات را منكوب مي سازند،صلاحيت در انتصابها در درجه چندم اهميت قرار ميگيرد، شبكه ارتباطات قدرت را كه از ابتدا با انتصاب برادرخوانده ها ايجاد مي شود در اركان اجرايي بسط ميدهند،رانتها و فرصتها را به اصحاب و همراهان هديه مي كنند،كدهايي باندي براي شناسايي و به رسميت شناختن هر ادم صالح وضع مي كنند تا تصميم بگيرند به او مجال كار بدهند يا ندهند ، روحيه ملاحظه كاري و محافظه كاري در آنها ريشه دار ميشود و روز به روز اتوكشيده تر و متين تر ميشوند - در عين حال كه در صحنه عمل ،عملكرد ملموس و قابل ذكري ارائه نمي دهند.
گفتمان جديد مدعي عوض كردن فضاست.با اين حال كلي و مبهم بودن و عملياتي نشدن آن در بسياري حوزه ها،ريشه اي و تاريخي فرض كردن مشكلات ،پيچيدن نسخه واحد براي انواع مسائل و در عمل محدود شدن تمركز داعيان آن به حوزه هايي كه گفتمان مورد نظر حرفي روشن براي گفتن دارد ،تبليغ و هياهو بر سر هر مساله اي كه اثبات صدق ادعا و حقانيت گفتمان مورد نظر و يگانه راه نجات بودن آن باشد از عوارض آن است.گفتمان يا چارچوب فكري جديد بايد مرتبا خود را اثبات كند و نشان دهد كه چگونه عدم پيروي از آن ريشه همه مشكلات است. بايد نشان داد كه چنان ديدگاه نجات بخشي تاكنون هرگز حاكم نبوده و مجال حاكم شدن پيدا نكرده و هم اكنون هم دشمناني دارد كه جلوي آنرا گرفته اند (اگر مجال كافي داشته باشد بايد تغيير ملموس مورد ادعا را ايجاد كند).
نمونه واضحي از اين رويكرد همان بود كه در بعد از دوم خرداد هفتاد و شش مشاهده شد.آزادي ،دموكراسي ،جامعه مدني ،همگامي با جامعه بين المللي(آمريكا)، منافع ملي به جاي آرمانهاي اسلامي مباني يك گفتمان جديد بود كه از سوي هواداران آن تا حد امكان تبيين و تبليغ شد.بدون شك راي مردم و هر آنچه در مباني فكري انقلاب و قانون اساسي مورد تاكيد قرار گرفته داراي منافع و نتايج عملي در مديريت جامعه است. راي مردم ميتواند در بركنار كردن شبكه هاي فسادزاي قدرت ،نوچه بازي ، بي لياقتي و بي عملي موثر باشد و تهديدي هميشگي براي متولياني باشد كه عملكرد ضعيف و اعتماد به نفس بيش از حد دارند. بااين حال اينكه همه مشكلات را بگونه اي از زاويه محدود يك گفتمان مورد تحليل قرار داد و راه حلهاي يكسان براي آن تجويز كرد خود انحراف ديگري است.با اين كار در واقع بسياري از مسائل دور زده ميشود و به آنجا حواله ميشود كه بطور مثال تا آزادي و جامعه مدني محقق نشود حل مشكل آلودگي هوا امكانپذير نيست و مي بينيد كه اين دو دشمنان زيادي دارد و قابل تحقق نيست.كارايي نامحدود اين مفاهيم خود محل ترديد است.اداره شهرها از طريق انتخابات هم ظاهرا نتايج روشني از اداره بهتر شهر به دست نداده و دو طيفي شدن شورا كه از نتايج محتمل انتخابات است در مواقعي به اختلالهايي در انتخاب شهردار و اداره امور شهرها انجاميده است.شاهد ديگر آنكه احزاب و تشكلهايي كه شعر و شعارشان دموكراسي است در عضوگيريها و اداره تشكيلات داخلي خود هرگز آنقدرها باز و دموكراتيك عمل نمي كنند.شايد شدني هم نباشد و به همين سبب انشعابها و تشكلهاي جداگانه اي سر بر مي آورد.
علاوه بر آن مدعيان اين گفتمان هنوز قدرت نامحدود را نيازموده اند كه بتوان ارزيابي كرد تا چه حد آزادي مخالفان خود را بر مي تابند.درانتخابات رياست جمهوري اخير به سرعت به مفهوم سازيهاي جديدي پرداختند كه كارايي دموكراسي را زير سوال مي برد.طرح پوپوليسم و عوامگرايي به عنوان آفت دموكراسي و تاكيد بر نوعي نخبه گرايي و اشرافيت ، تاكيد تلويحي بر درك سطحي توده مردم و احتمال فريب خوردگي آنها ، اينكه هر كسي نبايد كانديدا شود و هر شعاري را حق ندارد مطرح كند و بخصوص آنكه ادعا كند مشكلات راه حل سريع و ساده دارد، اينكه مردم بايد از طريق احزاب انتخاب كنند و نه مستقيما و تبصره هاي پي در پي كه انتخابات آزاد را محدود ميكند.اين جز تاكيد بر كارايي محدود دموكراسي نيست و تكرار همان ارزيابي اي است كه آنها به مخالفان نسبت مي دادند- يعني گمراه و نابالغ فرض كردن مردم پس از هر شكست انتخاباتي.بگذريم از آنكه اين نفي كنندگان پوپوليسم ،خود در عمل بر آنچه عوامگرايي مي نامند دامن زده اند.نمونه روشن آن القاي تصور حل سريع مشكلات در صورت تغيير سياست خارجي و كنار آمدن با آمريكاست .
آفت ديگر رويكرد گفتمان جديد ،برخورد شعار و بيانيه اي با هر مساله و هر انتقاد و دسته بندي كردن همگان در كدها و انگهايي براي هتك و افترا و منكوب كردن است.هر متكلمي ابتدا بايد رمز ورود ارائه كند يا به كتاب يا مرامنامه مورد نظر سوگند بخورد.مشكل ديگر آن است كه افرادي كه در لواي يك گفتمان گرد مي آيند ممكن است آگاهي يا اعتقاد اصيلي نسبت به آن نداشته باشند و تنها به دلايل سياسي وحتي احساسي و رواني در زير آن جمع شوند.در لواي گفتمان دوم خرداد هم افرادي با سابقه روشن اطلاعاتي و امنيتي جمع شدند و هم مدعيان اصلي اشغال لانه جاسوسي و به شديدترين وصف از آزادي و حقوق شهروندي و رابطه با آمريكا و فلسطين به ما چه ربطي دارد سخن گفتند.چنين توبه كنندگان يك شبه اي را نمي توان داراي آن ديدگاه روشن و بصير دانست و اگر گرفتن قدرت و تسويه حسابها را نصب العين قرار داده باشند خود مانع بروز نتايج گفتمان جديد خواهند شد.
رويكرد اعتدال:
در اين رويكرد كمابيش جريانهايي از جناحهاي مختلف مشتركند.معتدلها همه در اين صفت مشتركند كه از سخنرانيها و شعارهاي تند يا برنامه هاي ضربتي و فوق العاده براي اصلاح امور به دورند و با هر حركتي كه از نظر آنها افراطي به نظر برسد نهي مي كنند.دوره هاي سكوت آنها طولاني است و دير هنگام موضع گيري مي كنند.بزرگترين افتخار آنها اين است كه در طول انقلاب تغيير خط نداده اند يا تغييرات بزرگ و چرخش در مواضع و طرز فكر آنها روي نداده است.آنها كه يك شبه چرخش 180 درجه كرده اند همه عبرتهايي و نشانه هايي از بصيرت افراد معتول اند كه معمولا از ابتدا با مواضع قبلي و فعلي چرخش كنندگان مخالف بوده اند. تا حد امكان تمايل دارند چتر پدرانه اي بر سر همه طرفهاي نزاع سياسي بگسترانند. از ارزشهاي انقلاب تفسير باز و انعطاف پذيري دارند و اهدافي كه معمولا اعلام مي كنند رفاه محور با عباراتي از قبيل زندگي بهتر و فرداي بهتر است.البته اعتداليهاي جناحهاي مختلف تفاوتهايي با هم دارند.اعتدال برخي در قبال سياست خارجي و عدالت متجلي ميشود در عين حال كه در مسائل ديگري فرياد وا اسلاما هم بلند مي كنند.اعتدال برخي ديگر در همه موارد قبلي بعلاوه مواردي كه دسته اول به آن حساس اند جلوه گر ميشود.اعتدال دسته سوم سكوت در هر امري است كه مورد نزاع است يا ممكن است مورد نزاع واقع شود.برخي آدمهاي سياسي درجه دو كه احزاب كوچكي را بوجود مي آورند جزء اين دسته اند.
برنامه هاي فوق العاده و اقدامات دفعي از جريانهاي معتدل نمي توان انتظار داشت.چنين اقداماتي شتابزده يا نسنجيده يا عوامانه است و از كساني كه مشي اعتدال پيشه كرده اند به دور است.تمام روالها و روندهاي موجود با روي كار آمدن اعتداليها به تثبيت و تعميق خود ادامه مي دهد.مشكلي كه به سادگي يا سريعا قابل حل باشد وجود ندارد و دواي دردها مرور زمان است.يكي از تبعات روي كار آمدن جريانهاي اعتدالي ، اسلام و انقلاب زدايي از اقدامات و سياستگزاريها و حذف بسياري از مفاهيم است-حال چه اين مفهوم، آزادي و حق راي باشد يا ولي نعمت بودن طبقه فقير يا استكبار ستيزي.در رويكرد اعتدال هر چيز رنگ و بوي اقتضا و مصلحت پيدا مي كند تا هدف و آرمان. بزرگان اين جريان از ابتدا با بعضي چيزها مخالف بوده اند و با امام(ره)هم در ميان گذاشته اند و بعضي شعارها از اول هم چندان مورد قبول آنها نبوده است.در سطح پايين تر سياسيهاي حرفه اي مادام العمر و اتوكشيده آشنا به قواعد بازي و مديران مجرب و كهنه كار قرار ميگيرند كه هرزمان آماده اند از وزارت بهداشت گرفته تا ايران خودرو را اداره كنند.جريانهاي اعتدالي با پرهيز از ريسك ،معمولا از چنين مديراني استفاده مي كنند و تا حد ممكن پستها را بين همانها دست به دست مي كنند.موهبتي كه جريانهاي اعتدالي مي توانند به مردم وعده دهند آرامش و ثبات پس از دوره اي از مجادلات خسته كننده سياسي يا اقدامات و برنامه هاي مخل به ثبات اوضاع است.
|