راه شماره 2 : نظارت شعاري
تئاتر انقلاب در ناولارک کارخانه پپسی و مسجد گرمسار
گفتگو با کریم اکبری مبارکه کارگردان نمایش «میراب«
سید جواد روشن
از كريم اكبري مباركه بگوييد؟
- پدرم متولد روستاي مباركه در نزديكي رامشه – بين شهرضا و آباده – است ولي خودم متولد سال 1332 در محله مولوي تهران هستم. بخشي از زندگي ام در خيابان ارج گذشته است ولي بيشتر عمرم را - كه خانه پدري هم همانجاست - در محله بيسيم نجف آباد زندگي كرده ام. در منطقه بيسيم نجف آباد، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان وجود داشت كه گروههاي مختلف شعر، ادبيات، موسيقي، تئاتر و.. در آنجا فعال بودند و من هم عضو گروه تئاتر آن بودم و بيشتر دانشجويان دانشگاه تهران با ما كار ميكردند. حدود سالهاي 44-45 بود. بعد از چند سال – چون بزرگتر شده بودم- ما را از كانون بيرون كردند و از آنجا به مركز رفاه خانواده (بهزيستي) كه در آنجا هم براي نوجوانان گروههاي مختلف هنري و ورزشي وجود داشت رفتم. كار تئاتر را در مركز رفاه خانواده ادامه دادم و از كتابخانه آن استفاده ميكردم، مربي ما در آنجا داريوش مودبيان بود و وقتي به فرانسه رفت، بهزاد فراهاني آمد. ديپلم كه گرفتم به كاخ جوانان شوش رفتم و در همان ايام در دانشكده هنرهاي زيبا در گرايش بازيگري و كارگرداني تئاتر قبول شدم. سال 57 بود و با رضا خندان، مسعود كرامتي و.... هم دوره بودم. قبولي من در دانشگاه با پيروزي انقلاب وتعطيلي دانشگاهها مصادف بود. بالاخره در سال 64 فارغ التحصيل شدم و به صورت جدي و حرفهاي كار تئاتر را دنبال كردم كه تا به امروز هم ادامه دارد.
از شکل گيري گروه محراب بفرمائيد و اينکه چه کساني عضو آن گروه بودند؟
شروع کار با نورالله حسينخاني بود که الان دکترا گرفته و در دانشگاه تدريس ميکند. آن زمان آقاي حسينخاني در اداره تئاتر مسئوليت داشت ومن هم با او کار ميکردم.در آن زمان ايشان پيشنهاد داد چند گروه تعزيه براي اجرا در تهران دعوت کنيم. با هم به اصفهان رفتيم و چند گروه تعزيه آورديم. زمان جنگ بود و همه چيز کوپني بود و شرايط تا حدودي سخت بود.
چه سالي بود؟
60- 1359، از اصفهان چند گروه آورديم و در زير زمين مجموعه آزادي آنها را اسکان داديم و تعزيه خواني اجرا کرديم. در همان زمان من به همراه حسينخاني و مجيد بهشتي و چند نفر ديگر، گروهي تحت عنوان «محراب» تشکيل داديم. آقاي حسينخاني براي تمرين و استقرار گروه، تالار محراب فعلي را از مدرسه عالي موسيقي گرفت. در واقع از آن زمان – و به خاطر نام گروه - بود كه نام آن سالن محراب شد و تا به امروز هم با همان نام فعال است. البته گروه تئاتر محراب ديگر وجود ندارد.
اولين کار گروه محراب چه بود؟
کاري بود تحت عنوان «پيشگامان انقلاب» در مورد شهيد نواب صفوي به کارگرداني نورالله حسينخاني که من هم در آن کار بازي داشتم.
ظاهراً نمايشي هم در مورد شهيد بخارايي اجرا کرديد؟
بله نمايشي در مورد شهيد بخارايي، حاج مهدي عراقي و چند شهيد ديگر کار کرديم که در تئاتر شهر و جشنوارهاي در تبريز اجرا شد.
نمايش «ميراب» چگونه شکل گرفت و نوشته شد؟
آقاي حسينخاني مشوق من براي نوشتن «ميراب» بود. گفت طرح خوبي است و آن را بنويس. قبل از آن هم نمايش «گل» را نوشته بودم، براي همين شروع به نوشتن «ميراب» کردم. بازيگران «ميراب» تکميل شده گروه «محراب» بودند. البته در آن زمان با آقاي حسينخاني مشغول تمرين نمايش ديگري براي اجرا بوديم که براي ايشان سفري پيش آمد و بايد ميرفت. براي همين قرار شد من از آن فرصت اجرايي استفاده کنم و نمايش «ميراب» رابه روي صحنه ببرم. به نظرم تا زماني که استثمار و تهاجم وجود دارد، آن نمايش هم قابليت اجرا دارد و دوست دارم اگر فرصتي پيش آيد يکبار ديگر آن نمايش را اجرا کنم.
با تغيير؟
تغيير زيادي نمي خواهد چون ساختار کار به هم ميخورد، شايد در برخي جزئيات تغييراتي داشته باشم.
قصه کار از کجا آمد؟
پدر من سنگ کار بود و آن زمان اکثر سنگها را براي فروش به خارج از کشور ميبردند و هميشه اين سئوال مطرح بود که چرا خودمان از اين سنگها استفاده نمي کنيم و سهم کمي از قيمت اصلي آن نصيب مردم خودمان ميشود. از طرف ديگر کارخانههايي وجود داشتند که به مردم آب ميدادند. تمام اين اتفاقات را به هم ربط دادم و قصه «ميراب» شکل گرفت.
حتماً حال و هواي انقلاب و روحيه ظلم ستيزي و انقلابي آن زمان هم تأکيدي بود تا آن قصه را در چنين بستري روايت کنيد؟
بله، خود به خود تمام کارهاي ما تحت تأثير آن فضا بود. مثلاً ما کاري در مورد شهيد امامي داشتيم که طبق اسناد بود و به دادگاه شهيد امامي در زمان شاه ميپرداخت. فضاي آن زمان با امروز تفاوت داشت و ما در حال گذشتن از يک دوره به دوره جديد بوديم. آن دوره، هرکس هر چيزي که ميخواست و دوست داشت کار ميکرد و بايد و نبايدي وجود نداشت. يکي از برشت کار ميکرد، ديگري يک نمايش مذهبي و آن يکي انقلابي و... هنوز مرزبنديها شكل نگرفته بود. نمايش «ميراب» هم براي آن زمان و نقش اتحاد مردمي در پيروزي انقلاب مناسب بود و اجراي موفقي هم داشت.
نمايش «ميراب» در چه سالني اجرا رفت؟
ابتدا در سالنهاي چهار سو و شماره دو در تئاتر شهر و بعد از آن در کارخانه پپسي، مسجد گرمسار، جزاير، ناو لارک، نيروي دريايي نيروي هوايي و چند جاي ديگر هم اجرا داشتيم.
خاطرهاي هم از آن اجراها داريد؟
وقتي داشتيم براي اجرا در مناطق جنگي از بندرعباس به سمت جزاير ميرفتيم تا نمايش را براي نيروهاي مستقر در آنجا اجرا کنيم، سوار يک ناو جنگي شديم. حدود 60-50 نفر به صورت شيفتي در آن ناو کار ميکردند. حدود 20-10 سرباز را آوردند و گفتند که نمايش را براي اين افراد اجرا کنيد. من گفتم نبايد کسي را به زور براي ديدن تئاتر آورد و بايد خودشان بخواهند که تماشاگر تئاتر باشند ولي مسئول آنجا گفت الان اين افراد در شيفت استراحت هستند و لطفا شما نمايش را براي آنها اجرا کنيد. ما هم قبول كرديم و در همان وسط ناو کار را اجرا کرديم. هنگام تعويض پستها سربازها به پيج، بي تفاوت بودند و از آنجايي که با کار ارتباط گرفته بودند متوجه گذشت زمان نبودند و دوست داشتند کار را تا انتها ببينند. از اينكه سربازاني که در ابتدا به زور تماشاگر کار شده بودند، در ادامه با آن ارتباط برقرار کرده بودند، حس بسيار خوبي داشتم.
اجرا در كارخانه پپسي چگونه بود؟
در وسط كارخانه با استفاده از جعبههاي نوشابه يك سن درست كرديم و كار را براي كارگران اجرا رفتيم.
پس كار اين قابليت را داشت كه در همه جا اجرا شود؟
بله، نمايش يك سكوي گرد بود و نياز به نور پردازي خاصي هم نداشت. دكور و وسايل زيادي نيز مورد استفاده نبود و در هر جا يك يا دو اجرا بيشتر نداشتيم.
كار چگونه براي اجرا در جاهاي مختلف دعوت ميشد؟
اكثراً كار را در تهران ديده بودند و از آن خوششان آمده بود. از طرفي وقتي براي يك كارخانه اجرا ميرفتيم، ديگران هم ميفهميدند و تقاضاهاي زيادي براي اجرا وجود داشت. بعد از مدتي تصميم گرفتيم كار ديگري را شروع كنيم كه منجر به اجراي نمايش «ديار غريب» به كارگرداني احمد طالبي نژاد شد كه در سالن اصلي تئاتر شهر به روي صحنه رفت.
از اين اجراها درآمدي هم داشتيد؟
بله، كار فروش داشت ولي مبلغ قابل توجهي نبود. در آن زمان مسائل مالي زياد مطرح نبود و هر چه ميدادند همه با هم تقسيم ميكرديم.
نقدي هم بر نمايش چاپ شد؟
بله، دكتر منتظري نقدي بر كار نوشتند كه به خاطر ندارم در چه روزنامهاي چاپ شد ولي هنوز آن را دارم.
در بروشور نمايش آمده است كه روزهاي تعطيل دو اجرا داشتيد؟
چون زمان جنگ بود به علت خاموشي، اجراي اصلي ما ساعت 30/16 بود تا كار قبل از تاريكي هوا تمام شود و تماشاگران راحت و زودتر به خانههايشان برسند. به خاطر سنت گذشته نيز روزهاي جمعه، يك اجراي فوق العاده در ساعت 30/10 صبح داشتيم. آن زمان اينگونه بود و چون تئاتر شنبهها تعطيل است با اين كار هر هفته 7 اجرا داشتيم.
در «ميراب» محرم زينالزاده هم با شما همكاري ميكرد؟
بله در كارهاي پشت صحنه به ما كمك ميكرد. همان زمان هم يك تابلوي زيبا كشيد و آن را به من هديه داد. تابلو، نقاشي يك شير فشار آبي قديمي بود كه دهان باز كرده بود و در حال فرياد زدن بود.
چه طور شد كه در نمايش «ميراب» به سراغ تعزيه رفتيد؟
نمايش اين اجازه را به من ميداد و به نظرم لازم بود. شخصيت «سيد» در نمايش تعزيه خوان بود و مردم از هر چه بگذرند از دينشان نميگذرند. براي همين در نمايش بعد از دستگيري و اخراج «سيد» كارگران اعتصاب ميكنند و ميگويند كه «سيد» بايد برگردد تا در ايام محرم تعزيه برگزار كند.
در واقع نياز نمايشنامه اين بود؟
بله دقيقاً. من قصد نداشتم كه حتماً نمايشي اجرا كنم كه از تعزيه در آن استفاده شود. نياز خود نمايش و قصه اينگونه بود.
در جايي خواندم كه نمايش «ميراب» شباهتهايي با نمايش «تبر» اثر بهزاد فراهاني دارد، درست است؟
اصلاً. هيچ ربطي به آن نمايش ندارد. البته آقاي فراهاني استاد من بود ولي «ميراب» يك نمايش مستقل است.
چقدر براي آماده سازي نمايش «ميراب» تمرين كرديد؟
حدود 2 ماه، روزي 2 تا 3 ساعت در تالار وحدت تمرين ميكرديم.
آن زمان راه رسيدن به اجراي عمومي چگونه بود؟
اول متن را پيشنهاد ميداديم و بعد از تصويب متن، كار براي اجرا آماده ميشد. شورايي نيز با نام شوراي هماهنگي، مسائل مربوط به اجرا و قرار داد را بررسي و پيگيري ميكرد.
«ميراب» در زماني اجرا ميشود كه جنگ تازه آغاز شده و تئاتر هم رونق لازم را بدست نياورده – هر چند كارهاي خوبي در آن زمان به روي صحنه رفته است – به نظر شما علت استقبال از كار چه بود؟
هر نمايش شرايط خاص خودش را براي اجرا دارد، اگر مسئله امروز ما انرژي هستهاي باشد و شما نمايشي اجرا كنيد كه در آن يك قدرت نميخواهد ديگري پيشرفت كند، آن نمايش ميشود موضوع روز و از آن استقبال ميشود. اگر نمايشهاي جنگي و دفاع مقدس شكل گرفت بخاطر شرايط جنگ بود. شايد اگر جنگي آغاز نميشد ادبيات نمايشي ما هم به آن نميپرداخت. نمايش «ميراب» هم براساس تفكرات انقلابي و شرايط روز جامعه آن زمان شكل گرفت و چون كاري مردمي بود از آن استقبال شد.
گروه محراب تا چه زماني فعال بود؟
فكر ميكنم آخرين كار ما نمايش «گوهرشاد» به كارگرداني آقاي حسينخاني بود كه در سالهاي 65-64 اجرا شد.
چرا گروه تعطيل شد؟
چون ديگر كار نكرديم. من، حسينخاني و طالبينژاد كارگردانان گروه بوديم و هر چه جلوتر آمديم شرايط كار كردن سختتر ميشد و باعث شد تا كمتر كار كنيم. البته بعد از اجراي نمايش «ميراب»، آقاي سلحشور از گروه ما دعوت كرد كه به حوزه هنري برويم ولي من نپذيرفتم.
چرا؟
چون دانشجوي تئاتر بودم و به عنوان يك تئاتري دلم ميخواست هر نوع كاري را انجام دهم. اگر كار مذهبي ميكردم، خودم دوست داشتم. اينكه شما كاري را به ميل خودت انجام دهي تا اينكه ملزم به انجام آن باشي تفاوت دارد. دوست نداشتم در حوزه هنري مجبور باشم فقط كار مذهبي انجام دهم.
البته اكثر كارهاي شما به نوعي فضاي مذهبي دارد؟
بله بالاخره بچه مسلمون هستيم و در خانوادهاي معتقد بزرگ شدهام.
اعضاي گروه «محراب» در آغاز كار سابقه و تجربه تئاتري هم داشتند؟
بله، با اكثر آنها از قبل آشنا بودم و با هم در منطقه بيسيم نجفآباد تئاتر كار ميكرديم. افرادي مثل مهدي ميامي، محسن صادقي، محمود جعفري، عبدالرضا اكبري، امير نيكيار و... كه قبل از انقلاب با گروه تئاتر كوچ به سرپرستي بهزاد فراهاني كار ميكرديم.
انقلاب كه شد خط و ربطها عوض شد و هركس گروه خودش را داشت و آزادانه كار ميكرد. برخي از ما نيز جمع شديم و با آقاي امير چوپان – كه الان فاميلش به كيا تغيير پيدا كرده است – نمايشي از برشت كار كرديم.
آقاي حسينخاني هم از بچههاي بيسيم نجفآباد بود؟
خير با ايشان بعد از انقلاب در بسيج مستضعفان آشنا شدم، درآنجا با هم تئاتر كار ميكرديم. ايشان تئاتر را تجربي آموخته بود و كارگرداني ميكرد و من هم برايش بازي ميكردم. جنگ كه شروع شد تئاتر در بسيج مستضعفان تعطيل شد و آنها به وظيفه ديگري كه همان جنگ بود پرداختند.
همكاري شما چگونه ادامه پيدا كرد؟
ايشان در شهر ري تئاتر كاري ميكرد و از من خواست تا من هم به آنجا بروم و با هم كار كنيم. قبول كردم و كارهاي زيادي در آنجا انجام داديم. از آن جمله مجموعهاي بود كه با تعدادي بچه در يك خرابه اجرا ميشد و من آن را در 26 قسمت براي تلويزيون ضبط كردم.
به خاطر دارم، كار بسيار جذابي بود، اسم كار چه بود؟
«نمايش هفته»، من در ابتدا اين نمايشها را به صورتي بسيار ساده، با وسايل ابتدايي و لباسهاي خود بچهها در مدارس اجرا ميكردم كه بسيار هم از آنها استقبال شد.
بچهها هنر جويان خود شما بودند؟
بله در مدرسه راهنمايي شهيد منتظري كار ميكردم. در آن زمان از من دعوت شد تا در سطح منطقه 20 كه مسئول آن رضا حاجيان بود با مربيان تربيتي كار كنم و آنها را آموزش دهم. محمد چرم شير نمايشنامه نويسي درس ميداد، نورالله حسينخاني كارگرداني و خود من هم كارگرداني و بازيگري را آموزش ميدادم. در آن دوره ساعت هنر به صورت جدي در مدارس منطقه 20 تدريس شد و ثمره همان كلاسها پرورش تعداد زيادي هنرمند نقاش، نويسنده و... است كه در آن منطقه رشد كردند. من از سال 59 تا 75 - 74 بهاين كار مشغول بودم.
در تمام اين سالها با مربيان كار ميكرديد؟
خير، فقط يكسال با مربيها كار كرديم و بعد از آن گروهي در منطقه 20 تشكيل دادم و براي ادامه فعاليت به كانون مالك اشتر (كانون شهر ري) رفتم.نمايش«گل» در همان جا و با بچههاي شهر ري شكل گرفت كه در سالن شماره دو تئاتر شهر هم اجرا شد و آن را براي تلويزيون هم ضبط كرديم.
«نمايش هفته» چگونه شكل گرفت؟
با بچههاي شهر ري كار ميكردم و همان طور كه گفتم، نمايشهاي كوتاه و سادهاي را در سطح مدارس آنجا اجرا ميكرديم. يك روز قرار شد مجيد قناد كه هم دوره من در دانشگاه تهران بود براي تهيه گزارش به ديدن يكي از اين كارها بيايد. وقتي كار را ديد، گفت اين كار حيف است كه اينگونه اجرا شود و بايد آن را براي تلويزيون ضبط كنيم. از آنجايي كه تعداد اين نمايشها زياد بود قرار شد تا به صورت يك مجموعه ضبط شود. چند قسمت جديد هم نوشتم و كار در 13 قسمت و در دكور يك خرابه ضبط شد. فكر كنم سالهاي 66-1365 بود.
به نمايش «ميراب» برگرديم، نمايشهايي مثل «ميراب» به حال و هواي آن زمان جامعه و زندگي مردم نزديك بود و براي همين هم از آن استقبال شد.چرا امروز ديگر از آن نوع كارها كمتر توليد و اجرا ميشود؟
شرايط كار كردن سخت شده است و هزينهها بسيار بالاست. حتي دانشجويان هم توقع مالي دارند و البته حق هم دارند. در آن زمان اين مسائل مطرح نبود. اگر نمايشي را آماده و احساس ميكرديم كار خوبي نشده است خودمان از اجراي آن منصرف ميشديم ولي حالا شاهد هستيم كارهاي ضعيف هم اجرا ميشد.
چرا خود شما يكي از همان نوع كارها را براي اجرا پيشنهاد نميدهيد؟ مسائلي كه مربوط به امروز جامعه است. بودجه و امكانات نميدهند؟
چرا ولي اين پولها كافي و جبران زحمات بچههاي تئاتر نيست. شايد براي آماده كردن يك نمايش 5 ماه زمان نياز باشد. به نظر من بايد دستمزد تئاتر خيلي بيشتر از سريال باشد ولي الان برعكس است. شما در تئاتر مجبور هستيد هر روز تمرين كنيد و از امكانات رفاهي هم خبري نيست و بايد بسيار كمتر از سريال هم دستمزد بگيريد. براي همين ديگر كسي تئاتر را براي پولش كار نميكند و نتيجه آن هم گاهي اجراي كارهاي سليقهاي و دلي ميشود.
ظاهراً شما در همان اوايل انقلاب نمايشي با عنوان «نسل آواره» كار كرده ايد، آن كار هم از كارهاي گروه «محراب» بود؟
خير «نسل آواره» از جمله اولين نمايشهايي است كه بعداز انقلاب اجرا شد و تقريباً همزمان با اجراي نمايش «نهضت حروفيه» در تالار شمارة دو تئاتر شهر به روي صحنه رفت. در آن زمان هنوز گروه «محراب» شكل نگرفته بود. كارگردان كار هم آقاي محمود جعفري بود و من، آزيتا حاجيان، محمدرضا شريفينيا و... در آن بازي ميكرديم.
موضوع نمايش«نسل آواره» چه بود؟
به آوارگان فلسطين ميپرداخت، كار بسيار جذابي بود و به صورت شعر اجرا ميشد.
چطور شد كه به سراغ موضوعي درباره مردم فلسطين رفتيد؟
آن زمان هم – مثل امروز- فلسطين مسئله ما بود. «نسل آواره» به كشوري اشاره ميكرد كه مورد تجاوز قرار گرفته و به مسئله صهيونيسم و مقاومت مردمي در فلسطين ميپرداخت. خود من هم در نمايش نقش يك صهيونيست را بازي ميكردم.
از نمايشنامههايي كه نوشتيد كاري چاپ هم شده است؟
خير، چون خودم نميخواستم. من يك نويسنده حرفهاي نبودم و در نوشتن از راهنمايي اساتيدم استفاده ميكردم. برخي از صحنهها نيز براساس بداههگويي بازيگران در سر تمرين شكل ميگرفت كه من بعداً آنها را مينوشتم. به نظرم آن قدر قوي نبودند كه بخواهم آنها را چاپ كنم.
درباره نمايش«ميراب» حرف ديگري هم هست كه به آن اشاره نشده باشد؟
اكثر حرفها زده شد فقط بايد بگويم در زمان اجراي نمايش«ميراب» خيلي مرا اذيت كردند. يك روز ميگفتند فلاني چپي و كمونيست است و روز ديگر حرف ديگري ميزدند و...
چه كساني اين حرفها را ميزدند و چرا؟
نميدانم. شايد از اينكه از كار استقبال شده بود ناراحت بودند. به هر بهانهاي كه ميشد تهمت ميزدند تا مرا دلسرد كنند.
حرف آخر
هيچ وقت در زندگي به كسي بياحترامي و بدي نكردهام.معتقدم بايد طوري زندگي كنيم كه اگر 20 سال بعد هم كسي اثري از ما را ديد و يا خواند بگويد دستش درد نكند، عجب كار خوبي به يادگار گذاشته است..تئاتر بايد حرفي براي گفتن داشته باشد و آگاهي دهنده باشد. تماشاگر بايد وقتي از سالن نمايش بيرون ميآيد دستپر باشد.
٭ کتاب سایههای ماندگار، جلد اول، انتشارات برگ، 1367، تهران
درباره نمايش: «ميراب» داستان آوارگي روستائيان و روايتي از ظلم و ستم ملاکين، زمينداران و اربابان زورگو است كه به نابودي کشاورزي و اقتصاد روستايي توسط دولت ستم شاهي اشاره دارد. روستائيان رنج ديده از ظلم خان به شهر پناهنده ميشوند غافل از آنکه در شهر ارباب فرنگ رفته مرگ تدريجي را براي آنان مهيا کرده است.
مکان و زمان اجرا: تئاتر شهر – سالن چهارسو/ از 15 بهمن 1360
کارهاي گذشته گروه:
پيشگامان انقلاب
نوشته و کار نور الله حسينخاني
فاصله نوشته و کار نورالله حسينخاني
سند نوشته و کار نورالله حسينخاني
گل نوشته و کار کريم اکبري مبارکه
حماسه شهيد نوشته مجيد بهشتي
كارهاي آينده:
ديار غريب-نوشته و كار احمد طالبي نژاد
تفنگ چوبي-كار منوچهر عليپور
عسل تلخ-كار كريم اكبري مباركه
شب غدر-نوشته و كار نورلله حسينخاني
|