راه شماره : ورکشاپ گرافيکي راه
جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی
سخنان سردبیر ماهنامه راه در جمع تعدادي از بسيجيان پايگاههاي مشهد مقدس فروردين 1379
توضیح: وحید جلیلی از سال 82 تا 85 سردبیر ماهنامه سوره بوده و از سال 86 تاکنون ماهنامه راه را منتشر میکند. نشريه كمان به سردبیری مرتضی سرهنگی نیز که در این سخنرانی از آن نام برده میشود، در سال 83 به دليل «عدم استقبال» تعطيل شد!
جزوه این گفتگو را از اینجا دانلود کنید
سؤال همیشگی: چه كار بايد كرد؟! عمدتاً وقتي آدم به پايگاههاي مختلف ميرود، سؤالي كه همهی بچهها ميپرسند اين است كه «چه كار بايد كرد؟»، «راهكار اجرايي چيست؟»، «ما نيرو داريم، امكانات داريم، اما چه بايد بكنيم؟» در برابر اين سؤالات يك راهكار اين است كه بگوييم شما اين امكانات را داريد، خُب حالا بياييد اين كار را بكنيد و هر كسي به فراخور حالش ممكن است يك پيشنهادي بدهد و انجام شود يا نشود، نتيجه بدهد يا ندهد. اما ميبينيم اين سؤال منحصر به يك یا دو پايگاه نميشود و اپيدمي است. يعني شما چه در تهران باشيد، چه در مشهد، چه در اليگودرز، چيزي است كه بين همه حزباللهيها رايج است و همه كاسة «چه كنم؟ چه كنم؟» برداشتهاند و شايد اشتباه باشد كه با يكي دو پيشنهاد بخواهيد معضل را برطرف كنيد. بايد فكر كنيم چه شده است كه نيرو هست، امكانات هست، زمينه براي كاركردن هست ولي همه كاسة «چه كنم؟ چه كنم؟» به دست گرفتهاند. يعني يك مقدار عميقتر و ريشهايتر بايد به موضوع نگاه كنيم. چه ميشود كه ما دهها هزار پايگاه و جلسه و تشكل و تجمع منتسب به انقلاب و ولايت و حزبالله و امثال اينها داريم و سالانه صدها ميليارد تومان پول دارد به نام فرهنگ و مقابله با تهاجم فرهنگي توي اين كشور خرج ميشود، اين همه هم وقت گذاشته ميشود، ولي اوضاع اين است كه هست، يعني جماعتي كه كمّاً و كيفاً از ما كمترند، ميشوند علمدار فرهنگ و علم و هنر در اين كشور و ما هميشه در موضع انفعال و ضعف قرار ميگيريم. اين يك سؤال جدي است كه بايد به آن توجه كنيم.
انقلاب اين اسلام عليه آن اسلام شما تنها 36 هزار پايگاه بسيج داريد، جداي از جلسات و مجامع مستقلي كه وجود دارد؛ ما به اين مسأله ميخواهيم توجه كنيم. صورتبندي بحث را در دو قسمت ارائه ميكنم، يك قسمت بحث محتواي حركتهاي فرهنگي است و ديگري بحث ابزارها و شكل كارها است كه اين دو به هم ربط دارند و جداي از هم نيستند. از سؤالاتي كه ميشود، میتوان فهمید که بچههاي حزباللهي امر برايشان مشتبه شده است. فكر ميكنند كه نميدانند چه كار بايد بكنند يا چطوري بايد كار بكنند يا راهكارها چيست؟ در صورتي كه وقتي دقيق ميشويد ميبينيد كه بيشتر از آنكه مشكل ابزار و امكانات و راهكار باشد، بيشتر مشكل هدف است، يعني بچه حزباللهيها هدف را گم كردهاند، يا به قول امروزيها راهبرد را گم كردهاند، استراتژي ندارند و نميدانند به كجا ميخواهند بروند چه چيزي را ميخواهند خراب كنند، چه چيزي را ميخواهند بسازند؟ وقتي كه ميگوييم «جبههی فرهنگي انقلاب اسلامي» قبلش بايد تكليفمان را با مفهومی به نام «انقلاب اسلامي» مشخص كرده باشيم. اگرانقلاب اسلامي را نشناسيم هركاري را كه با انتساب به انقلاب انجام دهيم معلوم نيست كه در جهت اهداف انقلاب باشد و الآن آسيب بزرگ بسياري از حزباللهيها ايناست كه نميدانند انقلاب اسلامي يعنيچه؟! همه يك مفهوم خيلي بسيطي از انقلاب اسلامي در ذهنشان است و هر كاري را هم كه انجام ميدهند، ميگويند ما در خدمت انقلاب اسلامي كار ميكنيم و بعد كه نگاه ميكني ميبيني در همين پايگاهها! توسط ما ريشدارهاي چفيه به گردن! آن هم با نيتهاي خوب! كلي حركت در تضاد با انقلاب اسلامي انجام ميشود. انقلاب اسلامي به تعبير امام حركتي بود بر عليه يك نوع اسلام! اين تعبير صريح خود امام است. ميگويد در انقلاب مردم ما بر عليه يك نوع اسلام قيام كردند. در نامه به سيد حميد روحاني(رئيس مركز اسناد انقلاب اسلامي در ديماه67) ميفرمايند: «شما بايد نشان دهيد كه مردم ما در انقلاب عليه ظلم و تحجر قيام كردند.» اين عين تعبير امام است. انقلاب بر عليه تحجر بود، منظورشان هم تحجر ديني است كه در ادامه همين پيام خود امام توضیح میدهند. من چنين تعبير و تفسيري از انقلاب را، هيچ كجا نديدم، يعني كسی از اين آقايان نظريهپرداز انقلاب را نديدم كه بيايند و يك چنين تعبيري را از انقلاب ارائه كنند. «مردم عليه ظلم و بیداد، تحجّر و واپسگرایی قيام كردند و فكر اسلام ناب محمدی را جايگزين تفکر اسلام سلطنتي، اسلام سرمايهداري، اسلام التقاط و در يك كلمه اسلام آمريكايي كردند.» ما با اسلام آمريكايي درگير شديم كه با آمريكا درگير شديم، ما با اسلام سلطنتي در افتاديم كه با سلطنت در افتاديم. وقتي ميگوييم انقلاب اسلامي، يك اسلام خاص مورد نظر است. هر چيزي كه اسم اسلام داشت اسلام انقلابي نيست. اين يك نكته اساسي است كه اگر ما امروز هم بخواهيم براي اين انقلاب كار بكنيم بايد به آن توجه داشته باشيم. اين راجع به انقلاب كه امام تكليف آن را مشخص كرد. حالا اينها را شما ميتوانيد مكرراً در پيامهاي سالهاي 66 و 67 امام ببينيد، كه بحمداللهما هزار و يك چيز ميخوانيم، انواع و اقسام خبرها را بين همديگر رد و بدل ميكنيم ولي اگر در همين جلسه من بپرسم كه برادران چند صفحه صحيفه نور خواندهاند، معلوم نيست نتيجه چه خواهد بود! همان امامي كه داريم اينقدر از او دم ميزنيم چند صفحه صحيفه نور او را خواندهايم؟ ما كه ادعا داريم ميخواهيم كار فرهنگي و حزباللهي بكنيم، اصلاً ميدانيم امام كه بود و چه ميگفت؟ يا تلقيمان از امام صرفاً يك پيرمرد عارف خوش سيما است. يك چنين تعبيري را از امام دارند جا مياندازند. امام كه بود؟ امام كسي بود كه مثلاً وقتي آب ميخورد روي ليوانش يك كاغذ ميگذاشت بعد مثلاً دو ساعت ديگر همان آب را ميخورد؟ صرفاً از امام يك چهرة اخلاقي و عرفاني ارائه كردهاند، حال آنكه امام تفكر سياسي داشت. اين ويژگيهايي كه خيليها براي امام برميشمارند ويژه امام نيست. خيليها بودند كه نماز شبشان ترك نميشد، خيليها بودند كه اسراف نميكردند يا مثلاً با خانواده خيلي خوب بودند، پدربزرگ بنده هم همينطور بوده است. امام براي خودش تفكر دارد و سعي كرده بدعتهاي گذشتگان را بكوبد و آن اسلام واقعي را و اسلام ائمه را دوباره احياء كند. در بحث جنگ هم همينطور، الآن كه اردوهاي راهیان نور راه افتاده است و همهمان هم ميگوييم «كجائيد اي شهيدان خدايي» خُب امام چه تعبيري از جنگ دارد؟ همه ميگويند آقا ما بايد دستاوردهاي دفاع مقدس را حفظ كنيم. ببينيم امام راجع به جنگ چه تعبيري دارند: (در پيام به روحانيت سال67) «ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختهايم، ما در جنگ به این نتیجه رسیدهایم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم.» بعد ميگويند كه «و از همة اينها مهمتر، استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق یافت»، اين عين تعبير امام است. خُب حالا اسلام انقلابي يعني چه؟ يعني همين اسلام ماها؟ يعني همين اسلام كجائيد اي شهيدان خدايي؟ اسلام انقلابي چيست؟ اسلام غيرانقلابي چيست؟ اينها را امام توضيح داده است. لازم نيست كه ما بخواهيم تفسيرشان كنيم. صريحترين تعابير را امام گفته است؛ و ما هم محكم «کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً»، گوشهايمان را گرفتهايم كه نشنويم! پس اول بايد اسلام را بشناسيم بعد ذيل آن ببينيم كه ما كار فرهنگي بكنيم يا نكنيم. چون اگر آن شناخت بدست نيايد و آن تمايزات اسلام انقلابي و اسلام غيرانقلابي مشخص نشود، يك دفعه چشم باز ميكنيد، ميبينيد ده سال، بيست سال در خدمت اسلام غيرانقلابي بودهايد. يعني تابلوي خيلي از نهادها را ميشود پايين كشيد و به جايش زد شعبة فلانِ انجمن حجتيه! اسلامي كه امام از آن حرف ميزند يك اسلام تنها، فردي و عبادي نيست اين جزء بحث آسيبشناسي محتواي جبههی فرهنگي انقلاب اسلامي است. دقيقاً با ابزارها و راهكارهاي آن ارتباط دارد. اين عين تعبير امام است: «اسلام عبادي و فردي». ما اسلاممان عبادي و فردي نيست يعني نه اينكه نيست، به اين محدود نميشود و هدف امام و هدف انقلاب اسلامي هم اين نيست كه يك سري واجبات فردي و عبادي را در جامعه رواج بدهد. قبل از انقلاب هم ميشد اين كارها را كرد كسي مخالف نبود. انواع و اقسام جلسات مذهبي بود، انواع و اقسام كارهاي فرهنگي بود. يكي از كارهايي كه بايد انجام دهيم اين است كه يك بررسي تاريخي انجام دهيم كه اين حركت فرهنگي انقلابي وقتي شروع شد چه جوري شروع شد و در مقابلش چه جرياناتي بودند؟ خيليها بودند زمان امام و قبل از انقلاب كار فرهنگي ميكردند با انگيزههاي به اصطلاح مذهبي! در همان پيام امام به سيد حميد روحاني خيلي نكات جالبي هست. فكر نميكنم در اين پايگاه صحيفهنور باشد! آقا هست؟ ـ نه! در اين پايگاه مثلاً كتاب از خانم «هانا آرنت» هست، تاريخ موسيقي جهان هست، ديوان جامي هست، اما صحيفه نور به چشم نميخورد! البته در همه پايگاهها همينطور است! كتابهاي خطرناك را بايد از دسترس بچهها دور كرد!
ما هم سكولار هستيم! پس بايد اصل اول در كار فرهنگيمان اين باشد كه براي كدام اسلام ميخواهيم كار بكنيم؟ هدفمان چيست و تعريفمان از اسلام چيست؟ كدام اسلام؟ وگرنه آن موقع دلمان خوش است كه مثلاً ما زيارت عاشورا برگزار كرديم، بيلان كار ميدهيم؛ رفتيم بهشت رضا و قبر شهدا را زيارت كرديم، اردوي راهیان رفتيم و فلان و فلان. خُب اين كارها را كه قبل از انقلاب هم شما ميتوانستيد بكنيد. بعد آن موقع تعريفي كه ما از نيروي مطلوبمان ميكنيم اين است كه اين بچهاي كه آورديمش به مسجد قبل از اين رپي بود حالا آمده نماز شب خوان شده! يا از اين چيزهايي كه ضربالمثل شده است. آن دختر توي دانشگاه بيحجاب بود، خوبش كرديم؛ يك زيارت عاشورا گذاشتيم گريه كرد روسرياش را كشيد جلو يا چادر سرش كرد! واجبات فردياش را انجام ميدهد؛ در صورتي كه حركتي كه ما ميخواهيم انجام دهيم اين است كه واجبات اجتماعيمان را انجام دهيم. البته اين خلط نشود كه ما ميخواهيم اين كار(خواندن دعا، اصلاح وضع حجاب و... ) را انكار كنيم، اينها خيلي پيش پا افتاده است اينها كه ديگر جزء نقطة شروع انقلاب بوده است. بعد از 23سال به اين چيزها افتخار كردن مسخره است چون يك چيز معمولي بوده است. گويي تعريف ما از انقلاب اين است كه يك واقعه تاريخي در سال 1357 اتفاق افتاده است و تمام شده رفته، ما ميخواهيم دستاوردهايش را حفظ كنيم! دستاوردهاي انقلاب چه بوده است؟ مثلاً قبل از انقلاب بدحجابي بوده بعد از انقلاب حجاب آمده مردم نمازخوان شدهاند و... ميبايد اينها را (اصول ارزشهاي انقلاب را) حفظ كنيم! همه اينها در حوزة مسائل فردي و عبادي تعريف ميشود و ما بايد اينها را حفظ كنيم. ديگر براي انقلاب يك حركت تكاملي قائل نيستيم، كه اين انقلاب بايد مرحله به مرحله پيش برود. اين تعبير كه اخيراً مقام رهبري در دانشگاه اميركبير داشتند: «محافظه كاري قتلگاه انقلاب است» نميدانم كسي روي اين تأمل كرد؟ فكر كرد؟ وقتي اين نيرو را آورديم و با او كار فرهنگي كرديم چقدر امر به معروف و نهي از منكر ميكند؟ واجبات اجتماعياش مانده، ميبيني مستحبات فردي انجام ميدهد! واجبات مانده روي زمين، مستحب را بهانه ميكند! امر به معروف و نهي از منكر نميكند حالا صد تا زيارت عاشورا بخواند، به چه درد ميخورد؟ واجباتش را انجام نميدهد مثل اينكه نماز نميخواند. مگر سكولاريسم يعني چه؟ يك نوع سكولاريسم اين است که كلاً شما بگوييد دين نبايد در مسائل شخصي انسانها دخالت كند، نبايد فرد را مجبور كند كه نماز بخواند. يا اگر شراب خورد نبايد شلاقش بزنند.به دين چه مربوط كه ميخواهد شراب بخورد يا نخورد...ولي يك نوع سكولاريسم هم هست كه همة ما مبتلا به آن هستيم و پاي عَلَمش هم محكم سينه ميزنيم و آن اينكه دين حق ندارد در مسائل اجتماعي دخالت كند. حكومت ديني حق ندارد دغدغهی مسائل اجتماعي داشته باشد. افراد مسائل فرديشان را، نمازشان را، روزهشان را انجام دهند، روزهخواري نكنند، شراب نخورند و بدحجاب نباشند و ريش نتراشند و... كافي است! سكولاريسم اجتماعي امروز يك اپيدمي است و در خيلي از بچه حزباللهيها هم وجود دارد. امر به معروف تعطيل شود؟خب بشود! اين واجب مهم اجتماعي اسلام که تعطیل شد، حالا ما چطوري وجدانمان را آسوده كنيم؟ سعي ميكنيم در حوزهاي ديگر فشار بياوريم. دعاي توسل برگزار ميكنيم، دعاي فلان برگزار ميكنيم؛ حال اينكه اينها همه مستحبات است و ما واجب اجتماعي اسلام را كنار گذاشتهايم. اصلاً بزرگترين حركت فرهنگي كه در كل آفرينش انجام شده چه بوده است؟ غير از ارسال رُسُل بوده و انزال كتاب؟ «لقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالْبَيناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْميزانَ لِيقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» يعني اگر ما تمام اين كتابها را انزال كنيم و تمام اين پيامبران را بفرستيم و معيارها و ارزشها تبيين بشود ولي آن ادامه آيه نباشد به درد نميخورد. هدف دارد: اينها باز به بحث محتوايي ما برميگردد كه كار فرهنگي حزباللهي و اسلامي هدف بيروني دارد؛ خودش هدف نيست. زيارت عاشورا خودش هدف نيست، چرا؟ دليل دارد، همان موقعي كه امام حسين(ع) در مسلخ بود (اين را من در كتاب «حيات فكري و سياسي امامان شيعه» ديدم)يك عده روي يك تپه نزديك قتلگاه دست به دعا برداشته بودند كه خدايا حسين(ع) را ياري كن! داشتند دعا ميخواندند تا امام حسين(ع) ياري شود! در جبههی مقابل امام حسين(ع) يك عده داشتند نماز جماعت ميخواندند! امام حسين(ع) ميگويد: «هَل مِن ناصر یَنصُرنی؟»، اين ميگفت من بروم به نماز جماعت برسم، آن يكي ميگفت من بروم به دعا برسم! حالا چه فرقي ميكند كه امام حسين(ع) بگويد: «هَل مِن ناصر یَنصُرنی؟»، شما در حال نماز خواندن باشي يا در حال زيارت عاشورا خواندن؟ آن زيارت عاشورايي ارزش دارد كه در خدمت مفهوم عاشورا باشد و الا خودش ميشود ضد عاشورا! زيارت عاشورا اگر ارزش دارد به خاطر عاشورا است و عاشورا يعني يك نوع اسلام، همان اسلامي كه خيلي راحت احكام فردياش را انجام ميدهد، نماز جماعت هم ميخواند امام حسين(ع) را هم ميكشد! يا با تمكين در برابر ظلم، ممهّد اين فاجعه ميشود. كار فرهنگي ـ ساختارهاي اجتماعي پس حركت فرهنگي حزباللهي ذيل انقلاب اسلامي، معطوف به تحقق يك سري اهداف در بيرون است. اگر از اين كار فرهنگي كه ما ميكنيم ظالمين ترسيدند، مفسدين به لرزه افتادند، كار فرهنگي ما در راستاي اقامه قسط در جامعه بوده و درست است وگرنه غلط است؛ وگرنه ميشود همان درگيري امام با حضرات! امام مثلاً در همان پيام به روحانيت هم اشاره ميكند كه آن سال قبل از انقلاب چراغاني نيمه شعبان را امام تعطيل و تحريم كرد، آقايان گفتند: نيمه شعبان را تعطيل كنيم كه مثلاً ميخواهيم به ظلم دربار اعتراض كنيم! اين حرفها چيست؟ اين مناسك مهم و اين شعائر مهم را تعطيل كنيم بخاطر فلان؟ تعبير امام اين است كه تمام تلاششان را كردند ولايتيهاي متحجر كه اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را بشكنند. خود اين مناسك توجيهگرِ ما ميشود. پس كار فرهنگي حزباللهي اولاً معطوف به جامعه است. ثانياً يك حركت مستمر است. يعني صرفاً به حوزة مسائل فردي معطوف نميشود و دلمان به اين خوش نباشد كه فلاني را آورديم با حجاب كرديم. حركت فرهنگي معطوف به جامعه است. اول اينكه در ساختارهاي جامعه و روابط اجتماعي سياسي چقدر توانست تأثير بگذارد؟ چقدر اين حركت فرهنگي ما توانسته ساختارها را جابجا كند؟ نه اينكه فقط رفتارهاي چند نفر را عوض كند! دوم اينكه يك حركت است و معطوف به حفظ نيست كه فقط ميخواهد اين باشد كه وضع جامعة ما از اين بدتر نشود، نميخواهيم هيچ تحول مثبتي در جامعه ايجاد كنيم. ميگوييم همين كه هست خوب است. فقط اگر حجابها كمي بهتر شود و يك سري ظواهر بيشتر رعايت شود ديگر خوب است؛ يك سري چيزهايي را بدست آورديم ميخواهيم حفظ كنيم، تفكرانقلابي معطوف به حركت است و معطوف به آينده...
ماهيت حركت فرهنگي؛ ابزار و اهداف بحث ديگر اين است كه حركت فرهنگي حزب اللهي، ابزارش فرهنگي است و نه اهدافش؛ بلكه اهدافش خيلي عيني و اجتماعي و حتي اقتصادي هم ميتواند باشد؛ يعني بايد باشد. يعني نميتواني بگويي كار فرهنگي خودش هدف است، بلكه بايد در خدمت جامعه باشد كه حتي اقتصاد جامعه هم اصلاح شود. بايد در خدمت اين باشد كه ساختار طبقاتي هم به آن سمتي برود كه اسلام ميخواهد و يك مقدمهاي باشد براي حركت، مثل همان كار فرهنگي كه امام كرد. امام كار فرهنگي كرد؛ نظريه ولايت فقيه داد، نيرو پرورش داد و... به همراه عدهاي ديگر كه با امام بودند، سعي كردند آن اسلام انقلابي را از زير آوار اسلام فردي و عبادي دربياورند. يك حركت فرهنگي انجام شد كه به دنبالش يك حركت وسيع اجتماعي به نام انقلاب اسلامي اتفاق افتاد. ما هم امروز بايد با يك چنين ديدي حركت بكنيم. ما ميخواهيم يك حركت فرهنگي راه بياندازيم از لحاظ فكري، از لحاظ هنري، از لحاظ خبري كه به دنبالش يك اتفاقي در جامعه بيافتد و يك تحول در جامعه صورت بگيرد. ما زمينهساز يك حركت در جامعه بايد باشيم، نه اينكه فقط بخواهيم صرفاً چيزهايي كه تا حالا بدست آمده را حفظ كنيم. از همينجا وارد بخش دوم بحث ميشويم. اگر ما از امكانات نميتوانيم استفاده كنيم اگر ما از ابزارهايي كه در اختيارمان هست نميتوانيم خوب استفاده بكنيم اگر ما دنبال راهكار ميگرديم اگر، اگر، اگر... اينها دليل عمدهاش اين است كه نميدانيم چرا بايد كار كنيم؟ اسلام فردي و عبادي بيشتر از اين كشش ندارد. داريم خوب كار ميكنيم؛ بس است ديگر؛ يك سري مناسك و شعائر را احيا كنيم و انجام بدهيم. اگر ميخواهيم از امكاناتمان درست استفاده كنيم بايد دوباره اهدافمان را تعريف كنيم، انگيزههايمان و مبانيمان را دوباره تعريف كنيم تا اين مباني را هم خوب بتوانيم بكار بريم. بايد يك هدف واقعي براي خودمان ترسيم كنيم. اگر يك گرگي دنبال شما بكند آن موقع ميفهمي كه چقدر قدرت دويدن داري. آن گرگ دنبال ما نكرده است. اگر قله را جلوي چشمت ببيني آن موقع عزمت را جزم ميكني كه اين دامنهها را هر چه سريعتر طي بكني، ولي ما اصلاً به قله نگاه نميكنيم. بايد آن جامعهی مطلوب دوباره برايمان تعريف شود. بدانيم دنبال كدام اسلام، دنبال كدام امام و دنبال كدام انقلابيم، بعد بر اساس آن خواهيد ديد كه اگر امكانات هم نداشته باشيد، از هيچ، امكانات ميسازيد. يك نفر رفته بود پيش يكي از آقايان گفته بود كه اوضاع خيلي خراب است و بچه حزباللهيها هيچ امكانات ندارند و... بعد آن آقا كه از مسؤولين جمهوري اسلامي هم بود به او گفته بود: «يعني وضع از زمان قبل انقلاب هم بدتر شده است؟ قبل از انقلاب ما چطور كار ميكرديم. با آن سيستم پليسي كه مواظب بود ما كار نكنيم و هيچ امكانات نداشتيم،كلي كار ميكرديم. اعلاميه امام شب ميآمد فردا صبح تمام كشور پخش ميشد يعني امكانات شما از آنها هم كمتر است؟!»
مشكل كجاست؟ پس مشكل در خود ماست، يعني ما هدفمان گم شده، هدفمان كوچك شده است. اگر هدفمان بزرگ باشد آن موقع امكاناتمان هم احياء خواهد شد. وقتي ميگوييم «جبههی فرهنگي انقلاب اسلامي» يعني ما به اين مقوله در گسترهاش نگاه ميكنيم. وقتي ميگوييم «جبهه» اين جبهه يعني چه؟ در جبهه نظامي آيا فقط تك تيرانداز هست؟ يا همه بيسيمچي هستند؟ يا همه تخريبچي هستند؟ يا همه فرماندهاند؟ يا همه در اطلاعات عملياتاند؟ يا همه آشپزند؟ يا همه رانندهاند؟ نه! يك جبهه است يك هدفي را ميخواهند محقق بكنند، حالا هدفي آفندي يا پدافندي، همه اينها با هم هستند. اين جبهه هم به رزمنده نياز دارد، هم به راننده، هم به آشپزخانه، هم به بيسيمچي، به همة اينها نياز هست. اين ميشود «جبههی فرهنگي». در ما چنين اتفاقي نيفتاده است، چون اصلاً جبهه نيستيم. سيهزار تا سنگر است بدون هيچ ارتباطي با هم، بدون فرماندهي مشترك، بدون وجود بيسيمچي، بدون حضور ديدهبان! نيرو هست، امكانات هست، پول هست ولي جبهه شكل نگرفته است، چون ما نميخواهيم يك هدف اجتماعي كلان را محقق كنيم، نميخواهيم در جامعه تأثيرگذار باشيم. ما ميخواهيم همان اسلام فردي را حفاظت بكنيم و اين وضعيت براي ما كفايت ميكند؛ يعني هر پايگاهي، هر جلسهاي، چهار نفر، ده نفر، پنجاه نفر، صدنفر جذب كند و دلش خوش باشد كه آقا اينها نمازشان را ميخوانند، زيارت عاشورا ميآيند، اردوي راهیان هم سالي يكبار ميروند و گريه ميكنند و كجاييد اي شهيدان خدايي را هم بلدند! ببينيد اين مشكل محتوايي چگونه در بخشهاي شكلي هم دردسر ايجاد ميكند! ديگر من نيازي نميبينم كه با بچههايي كه در فارس هستند يا با آنها كه در تبريز هستند يا حتي توي مسجد محل خودم هستند ارتباط برقرار كنم، من كارم مشخص است. ما كار جمعي نميخواهيم بكنيم، ما كار حكومتي نميخواهيم بكنيم، ما نميخواهيم يك يد واحد بشويم، ما نميخواهيم يك بنيان مرصوص اجتماعي بشويم. نه، ما ميخواهيم همان كارهايي را كه قبل از انقلاب ميكرديم همانها را داشته باشيم. جلسه قرآن بگذاريم، تواشيح بخوانيم، بچههاي كوچك را بياوريم تا قرآن حفظ كنند، يك بار از اول به آخر، يك بار از آخر به اول، يك بار سورهی كوچك، يك بار سورهی بزرگ، یک بار ترجمهی انگليسي و يك سري كارهاي مناسكي و... نميخواهيم يك هدف واقعي را در جامعه محقق كنيم. اگر ميخواستيم توي مجموعة مشهد تأثير گذار باشيم، آن موقع مجبور بوديم با هم ارتباط داشته باشيم. يكي از ويژگيهاي اسلام انقلابي اين است كه آرمانگراست و آرمانش در يك فضاي جهاني شكل ميگيرد، ما دائماً محدود و محدودتر شدهايم يعني اسلاممان يك اسلام فردي و عبادي شده است. ديگر حداكثر محل خودمان را نگاه ميكنيم، حال آنكه ميخواهيم شهر را، كشور را، جهان را به وضعيت مطلوب برسانيم.
شبهات در حزب الله يكي ديگر از كارهايي كه ما بايد امروز بكنيم اين است كه شبهاتي كه در ميان بچه حزباللهيها وجود دارد از بين ببريم، حزباللهيها به شدت دچار شبهه هستند. نه شبهه آكل و مأكول و يا مثلاً ولايت فقيه از بالاست يا از پايين! اينها نه، اينها بازي است! اينها يك سري جنگهاي زرگري است كه حضرات راه مياندازند و ملت را مشغول ميكنند. شبهات ميدانيد يعني چه؟ شبهه يعني شما يك شباهت ببيني، فكر كني واقعيت است. عكس خودت را نگاه ميكني! ريش و چفيهاي و بعد هم عكس حاج همت را نگاه ميكني عكس شهدا را نگاه ميكني ميگويي خُب ما هم مثل همين شهدا هستيم ديگر! ما هم ميراثدار اينها هستيم، چرا؟ زيرا كه ظاهرمان شبيه هم است. چون بعضي از كارهايي كه آنها ميكردند را ما هم انجام ميدهيم! در صورتي كه حاج همت يا متوسليان يا كاوه يا ديگران وقتي نگاه ميكني ميبيني كه آرمانهايشان خيلي با آرمانهاي ما فرق دارد. متوسليان بلند ميشود ميرود لبنان كه اسرائيل را نابود كند. اصلاً ما چنين ديدگاهي را نداريم! آنها وقتي ميگفتند: «هدف ما؛ زدن پرچم لاالهالاالله در سراسر جهان» واقعاً به آن معتقد بودند. ما آمدهايم مرتب واقعيتها را خلاصه كردهايم و از اينها يك كاريكاتوري براي خودمان تصور كردهايم و مدام فكر هم ميكنيم كه چقدر شبيه به اينها هستيم! و آنها هم منتسب به ما هستند. نه آقا! آنها هيچ نسبتي با ما ندارند! اگر آن واقعيتي را كه آنها به آن معتقد بودند ما به آن معتقد بوديم درست ميشد. رابطهاي كه اينها با امامشان داشتند، با رهبري خودشان داشتند اصلاً آن رابطه امروز هست؟ آیا رابطهمان با امام يا رهبري آنطور است؟ اينكه دغدغه داشته باشيم رهبري يك كلمه حرف زد حتماً محقق شود؟! آقا مثلاً ميآيد ميگويد سال امام علي(ع)، ميگويد مبارزه بيامان با فقر و فساد و تبعيض، همين بچههايي كه در اين جمع نشستهاند هر كدام يك حركت را بگويند كه در اين زمينه انجام دادهاند؟ هشت ماه هم گذشته است. با حرف و ادعا و ظاهرسازي كه چيزي درست نميشود. اين شبهات بايد زدوده شود. شبهه يعني چيزي كه شبيه حق است. اين شبهات عملي بايد از بين بچهحزباللهيها زدوده شود. ما فقط اداي شهدا را درآوردهايم، خيلي از اوقات فقط اداي بسيجي بودن را درميآوريم، و ادا هيچ وقت جاي حقيقت را نميگيرد. تأمل كنيم آن شهدايي كه الگوهاي ما هستند و قرار است در آینده هم باشند ويژگيهايشان چه بود؟ با يكي از دوستان شهيد آويني در مورد شهيد آويني ميخواستيم مصاحبه بگيريم، ميگفت خب من چه بگويم، الآن شش، هفت سال گذشته است، گفتم همان چيزهايي كه به فكرت ميرسد بگو! گفت: «وقتي آويني شهيد شد، ديدم يك عَلَمهايي بلند شد كه بله! آويني، آويني شد چون نماز اول وقت ميخواند و آويني، آويني شد چون هميشه با وضو بود. خيليها هستند كه با وضو هستند، خيليها هستند كه نماز اول وقت ميخوانند، اما چرا آويني نشدند؟» گفت: «آمدند اينها را برجستهترين ويژگيهاي اين آدم قرار دادند و سريع به مطلوب خودشان مصادره كردند. ما ديديم ديگر چه بگوييم، فضا اين طور شكل گرفت، در حالي كه هنر آويني اين بود كه عدالتخواهي و آرمانگرايي جهاني و معنويت ناب شيعي را با هم داشت. معنويت شيعي، معنويت متصوفه نيست كه دلشان خوش باشد كه هرشب از خوف خدا غش كنند.» الگوهاي ما چگونهاند؟ خود امام(ره) عدالت و معنويتش دوش به دوش هم است. هم قلهی عدالت است و هم قلهی معنويت. ما حوصله نداريم عدالتخواه باشيم، از ورود به ميدان مبارزه با ظلم ميترسيم، از ورود به ميدان امر به معروف و نهي از منكر ميترسيم، مدام ميخواهيم از اين طرفي جبران كنيم، ريش را بلندتر میكنیم، مستحبات را بيشتر میكنیم، هی اردوي راهیان میرویم و ... كه آن بُعد را بپوشانیم! پس بايد به اين قصه جبههاي نگاه كرد، اگر گفتيم «جبههی فرهنگي انقلاب اسلامي» ديگر نميشود همهی نيروها يك كار را انجام بدهند، آنجا بايد به صورت حلقههاي مكمل كار كنند؛ چيزي كه در بين بچه حزباللهيها كاملاً محو است و اصلاً وجود ندارد. ما اصلاً اجزای ديگر را نميشناسيم كه حالا با آنها ارتباط برقرار كنيم يا نكنيم. چرا؟! چون اصلاً نيازي نداريم به ارتباط برقرار كردن. براي يك زيارت عاشورا خواندن در يك مسجد كه لازم نيست با صد نفر ارتباط برقرار كنيم، ما چرا با بسيجيهاي آن طرف كشور و آن طرف دنيا ارتباط برقرار كنيم؟! كار ما مشخص است، ما فقط بچههاي خوبي باشيم، اهل معنويت باشيم و... دنيا هم به هر سمت دلش ميخواهد پيش برود. مثلاً جهاني شدن اتفاق بيافتد، نظام سلطه جديد در جهان شكل بگيرد و ما هم عشق خودمان را بكنيم، حالا سالي يكي دوبار هم توي خيابانها مرگ بر آمريكا بگوييم يا نگوييم!
خداي فرهنگ، همان خداي اقتصاد است آرمانخواهي و عدالتخواهي دوباره بايد در «جبههی فرهنگي انقلاب اسلامي» احياء شود؛ يعني همانقدر كه من و شما در اين جبهه نگران اين هستيم كه فلاني در پايگاه ما مثلاً شراب ميخورد، نماز صبحش قضا ميشود يا نماز نميخواند، چه شوكي به ما وارد ميشود؟ همانطور هم بايد در واجبات اجتماعي باشد. يعني وقتي گفتند فلاني اهل امر به معروف و نهي از منكر نيست، همان اتفاق بايد بيافتد. اگر اين اتفاق افتاد آن وقت ميتوانيم بگوييم ما مسلمانيم، انقلابي و حزباللهي هستيم. بالاخره اگر خدا هست، همان خدايي كه گفته: «أقيموا الصلوه» همان خدا گفته است: «كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ» اين همان خداست، دو تا كه نيست؛ اين هم ميشود كفر كه ما فقط خدايي را كه گفته نماز خواندن خوب است را قبول داشته باشيم. توحيد همين است يعني خداي فرد همان خداي جامعه است خداي فرهنگ همان خداي اقتصاد است، همان خدايي كه گفته خانم حجاب را رعايت كن، همان خدا هم گفته يك درهم ربا فلان است. چطور رباخواري در اين جامعه بيخيالش، اما اگر بگويند مثلاً يك نفر فلان گناه فردي را مرتكب شده «كنفيكون» ميشود. بايد ميان ما اسلامی که امام(ره) مطرح کردهاند زنده شود.
ما را دور زدهاند! در يك جلسه يكي دو ساعته با بضاعت محدود من نميشود خيلي تحليل جامعي داد ولي برادرها بين ما نفوذي زياد هست، ما را دور زدهاند. بچهحزباللهيها را دور زدهاند. شايد بشود گفت بعضيهايش از روي جهل و غفلت بوده است ولي شايد بعضيهايش از روي غرضورزي بوده است. يك حركت ارتجاعي در ما حاكم شده است، ما را برگرداندهاند به اسلام قبل از انقلاب. ما بايد برگرديم دوباره ببينيم انقلاب چه بوده، امام كه بوده؟ فرق اسلام ناب و انقلابي با اسلام غيرانقلابي چيست؟ اين اتفاق كه افتاد و آن وقت خودمان را تنها حس كرديم، مجبور ميشويم كه همديگر را پيدا كنيم و دست نياز به سوي همديگر دراز كنيم. آن موقع «تعاونوا علي البر و التقوي» اتفاق ميافتد و گرنه «ان الانسان لفي خسر» يعني تا آن «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» در ما بوجود نيايد، اين ارتباط متقابل بين دهها هزار پايگاه فرهنگي كه در كشور وجود دارد كماكان در خسران خواهد بود.
نگاه بايد جبههاي باشد اگر ميخواهيم در يك پايگاه كوچك در روستاي ابرقو هم فعاليت كنيم ابتدا بايد يك نگاه جبههاي به وضعيت نظام و انقلاب و جامعه داشته باشيم. كسي نميتواند بگويد كه آقا من چكار دارم به وضع جامعه! من ميخواهم كار فرهنگيام را بكنم، همين يكي از مشكلاتمان است. شما بدون اينكه كوچكترين تحليلي از مسائل جامعه و جهان داشته باشي ميتواني كار فرهنگي بكني! چون يك كليشههاي مشخصي دارد. كار فرهنگي يعني اينها! من بعضي از نمونههايش را نوشتهام اين گزارشهايي است كه براي يكي از نهادها آمده بود. شهرستانهاي مختلف گزارش داده بودند كه مثلاً ما چكار كردهايم: شركت در غبارروبي مساجد، غبار روبي مزار شهدا، شركت در جشن نيكوكاري، شركت در راهپيمايي 22بهمن، شركت در مراسم 13آبان، شركت در مراسم درختكاري، اجراي مراسم صبحگاهي، نمايشگاه كتاب و... شهر ديگر: تهيه و نصب روزنامههاي ديواري، مراسم شبي با قرآن، آذينبندي واحدهاي فلان، پخش سرود، برگزاري سخنراني يكي از برادران، برگزاري مسابقه دو، اجراي جنگ شادي، مسابقه فوتبال گل كوچك، اجراي مراسم جشن فلان، برگزاري دعاي توسل و... همه شهرها همين طور مشابه بود! پس ما بايد نگاه جبههاي داشته باشيم؛ مثلاً شما که ميخواهيد متخصص بزرگسالان شويد ده سال درس بخوانيد شمايي كه ميخواهيد متخصص اطفال شويد يكسال درس بخوانيد؛ نه فرقي نميكند هر دو به يك مقدار بايد درس بخوانند و زحمت بكشند. شما به عنوان مسؤول پايگاه يا مسؤول واحد فرهنگي نميتواني بگويي كه در همين حد براي ما كافي است، شما بايد يك ديدگاه كلي نسبت به جامعه داشته باشي، بعد بر اين اساس بگويي اين نيرو را كجاي جبهه بچينم.
سه شاخصه در جبهه فرهنگي اگر بخواهيم بحث را يك مقدار كاربرديتر بكنيم و به واقعيت نزديكتر، شايد بتوان در اين تقسيم بندي بيان كرد كه ما سه شاخصه براي كار فرهنگي در نظر ميگيريم: «توليد»، «توزيع» و «مصرف».اگر بهترين توليدات را هم داشته باشيم ولي مصرف وجود نداشته باشد به درد نميخورد، اگر ما مصرف فرهنگي داشته باشيم ولي توليد فرهنگي صورت نگيرد يا توليد وجود داشته باشد ولي به دست مصرف كننده نرسد و توزيع نشود، جواب نميدهد. يكي از كارهايي كه ما بايد بكنيم اين است كه ببينيم مركز توليدات فرهنگي ما كجاست؟ اينها همه در ذيل آن بحث اول معنا پيدا ميكند يعني بدون آن بحث اصلاً توليدات فرهنگي معناي ديگر پيدا خواهد كرد. الآن مد شده در هر پايگاهي يك مجله در ميآورند. چقدر هم روي اينها سرمايهگذاري ميشود! در بيلان كار هم مفصل ميتوان روي آن مانور داد؛ 400نشريه مال فلان نهاد، 500 نشريه مال فلان جا و... شمايي كه اين نشريه ضعيف را با اين هزينه توليد ميكني و انتظار هم داري كه مخاطبت بخواند، خودت چقدر قويترين مجلهاي كه توسط بچه حزباللهيها در اين مملكت توليد ميشود را ميخواني؟! قويترين و هنريترين نشريات را نميخواني بعد انتظار داري مجله ضعيف تو را بخوانند؟ بعضي وقتها لازم است بجاي اينكه ما از نقطه صفر شروع كنيم برويم متصل بشويم به يك عدهاي و نيروي آنها را افزايش دهيم. نميخواهد من يك نشريه كشكي در بياورم كه آيا تأثير بگذارد يا نگذارد. مثلاً پايگاه ما مجله «كمان» را در مشهد توزيع كند. خيليها حتماً اسم اين نشريه را بعد از صد شماره نشنيدهاند، مجله كمان را چند نفر ميشناسيد؟ ... يكي دو نفر!! آقاي بهبودي و سرهنگي اين نشريه را توليد ميكنند. كسانيكه رهبري در موردشان ميگويد: «درود بر بهبوديها و سرهنگيها» اين جمله آقاست؛ (در همين كتاب «كتاب وكتاب خواني در آينه رهنمودهاي مقام معظم رهبري»). خب اين را اكثر شما بچه حزباللهيهاي بزرگترين شهر كشور بعد از تهران نميدانيد! صد شماره هم تا حالا از آن چاپ شده است. همة مطالبش هم دربارهی دفاع مقدس است. اين نمونه خيلي كوچك است، اينكه كلي مجلات تعطيل شد بخاطر عدم استقبال، بماند! «سوره» بهترين مثال است. سورهاي كه آويني چهار سال در آن فعاليت ميكرد و در هر شماره مقاله داشت، اوايل به عنوان نويسنده و بعد به عنوان سردبير. با این وجود كسي نميشناختش، كما اينكه هنوز هم خيليها به عنوان يك نويسنده و متفكر نميشناسندش. چرا به عنوان يك آدم خوش تيپِ فلان، بچه حزباللهيها ميشناختندش، ولي اينكه اين آدم چي گفته؟ چي نوشته، چه افكاري داشته؟ اصلاً! پس در بحث «توليد ـ توزيع ـ مصرف» گفتيم، خيلي از توليدات خوب فرهنگي الآن در جبهه فرهنگي حزبالله دارد انجام ميشود البته خيلي جاي كار دارد و در خيلي از حوزهها بايد كار بشود. نسبت به آن چيزي كه بايد و امكانش هست خيلي عقبيم ولي همين چيزي كه الآن دارد توليد ميشود چقدرش مصرف ميشود؟ ولي آن طرف چه اتفاقي افتاده است؟ آن طرف نگاه، نگاه جبههاي است و اين ارتباطات دقيقاً شكل گرفته است. يك كتاب كه درميآيد تيراژش سههزارتا است يك نشريه تيراژش ده هزارتاست ولي همهاش فروش ميرود. چون آنها اگر ده هزار نفر هستند اگر صد هزار نفر هستند همهشان نسبت به اين موضوع دغدغه دارند. يادم نميرود، در همين مشهد در تاكسي نشسته بودم يكي از اولين فيلمهاي ايرج قادري كه از توقيف درآمده بود، در سينما اكران ميشد. دو نفر كه اصلاً از تيپهاي روشنفكري هم نبودند (دو تا لات بودند) با هم ميگفتند كه راستي فيلم جديد ايرج را ديدي؟ گفت: نه! گفت بايد برويم، گفت: شنيدم فيلمش خوب نيست. گفت اين حرفها كدام است؟! ما بايد برويم تا اينها بدانند فيلم ايرج فروش رفته است! ديدم اين بچه لات، شعور فرهنگياش از خيلي از مسؤولين درجه يك فرهنگي ما بيشتر است! بهتر است از آن طرف بگويم، بعضي از مسؤولين فرهنگي ما به شدت آدمهاي بيشعوري هستند. شعور مديريتي را عرض ميكنم. خيلي از اينها واقعاً ممكن است در بحث فردي آدمهاي خوبي هم باشند. شما ميبينيد بهترين فيلمها توليد ميشود، مثلاً همين «بچههاي آسمان»، دو سال پيش در مشهد پرسيدم كسي اسمش را نشنيده بود! الآن اينجا چند نفر اسم «بچههاي آسمان» را شنيدهاند؟
رابطه امام و امت ارتباط بسيجيها و حزباللهيهاي قبلي با امام چه بود و امروز ارتباط ما با وليفقيه چيست؟ ميگوئيم ما اهل كوفه نيستيم. اهل كوفه هم ميگفتند ما اهل كوفه نيستيم؛ هجده هزار نامه نوشتند. آنها اولش اهل كوفه نبودند، خيلي هم ادعاشان ميشد. «اي رهبر آزاده، آمادهايم، آماده»! بايد اين شعار را برعكس كرد: «اي رهبر آماده آزادهايم آزاده.» آمادگي دو چيز ميخواهد؛ يكسري چيزهايي را بايد داشته باشي. آمادگي به اين نيست كه فقط سلاح دستت باشد! منتظر باشي تا محرم گردد! بلكه به اين هم مربوط است كه شما به يكسري از چيزها هم تعلق نداشته باشي. ما چسبيديم به اينكه زندگيمان را بكنيم، صدايي بلند نشود، امنيت خاطرمان هم به هم نريزد، معيشتمان را هم بكنيم، با هيچكس هم درگير نشويم و از صد نفر هم پروا داشته باشيم. آسه برو آسه بيا كه گربه شاخت نزنه! كجا، آمادهايم آماده؟! پس چون جبههاي وجود ندارد توليدات فرهنگي روي هوا ميماند. بهترين فيلم توليد ميشود، بهترين كتاب نوشته ميشود، همچنين بهترين رمان، بهترين مجله منتشر ميشود، روي هوا ميماند، چون آن كسي كه در خط مقدم هست ميگويد اصلاً ما مهمات نميخواهيم! ما آمدهايم توي جبهه براي اينكه زيارت عاشورا بخوانيم! در حاليكه توي جبهه اگر زيارت عاشورا ميخواندند، به چه خاطر ارزش داشت؟ همان زمان كه يك عده داشتند توي جبهه زيارت عاشورا ميخواندند پشت جبهه هم يك عده داشتند زيارت عاشورا ميخواندند، گريه هم ميكردند؛ آخرش هم امام را لعنت ميكردند! اين جلسات واقعاً بوده است. ضد انقلابهاي مذهبي يا مذهبيهاي ضدانقلاب و غيرانقلابي. آن زيارت عاشوراي بچه بسيجيها به اين خاطر ارزش داشت كه بعدش عمليات بود، بعدش اثبات ميكرد والّا زيارت عاشورا كه در طول تاريخ زياد خوانده شده است. در مجموعههاي فرهنگي ما هم اين زيارت عاشورا و اين معنويت اگر در خدمت دين و اهداف اجتماعي دين بود، ديني است و گرنه ارزش آن به اندازه همان نماز جماعتهايي است كه در سپاه شمر خوانده ميشد. به همين سادگي و صراحت! گفتيم چرا نگاه جبههاي وجود ندارد؟ چون ما اهداف كلان اجتماعي نداريم. اصلاً به اسلام اجتماعي معتقد نيستيم. نميخواهيم براي جامعه يك ساختار جديد طرح بكنيم. نظام را به پيش ببريم. به همين جهت در همين موقعيت كوچك خودمان ساكن ميشويم و ميگويند: همين كارهاي تكراري را انجام دهيد! ديگر لازم نيست هر لحظه يك سلاح جديد براي ما بيايد. يك فيلم جديد، يك رمان جديد، يك جمله جديد در مقابله با تهاجم، فقط ادعا ميكنيم تهاجم فرهنگي. اگر تهاجم است پس اين طرف هم لازم است آمادگيهاي ما بالا رود، در صورتيكه آمادگي همين امروزمان با آمادگي ده سال پيش چقدر فرق كرده است؟ پايگاه ما ده سال پيش با يك شور بيشتري امسال با شور كمتر. چون تفكر، تفكر محافظه كاري است و اكتفا به آنچه داريم. تعبيري كه آقا داشتند كه «محافظه كاري قتلگاه انقلاب است» و ما انقلاب را به مسلخ برديم.
فقط حاضريم سر بدهيم! پس توليد بايد حمايت بشود و اين در صورتي است كه نگاه مانگاه جبههاي باشد و اسلام ما اسلام اجتماعي و انقلابي باشد نه اسلام فردي. اگر اين نگاه را داشته باشيم آن موقع ميبينيد كه چگونه ميشود كار كرد. ما بايد مصرف فرهنگي حزب الله را بالا ببريم. شما ميديديد آن موقعي كه روزنامهها چاپ ميشد، طرف ميآمد نشاط ميخريد، صبح امروز ميخريد، خرداد ميخريد و... شش تا روزنامه با هم ميخريد! تعدادشان هم كم بود ولي نگاه، نگاه جبههاي بود، نگوييد پولش را نداريم. امكانش را نداريم، اين حرفها كشك است. از يكي از مخارجت بزن. از مخارج مفتيات بزن. ميخواستي براي بچهات پفك بخري؟ نخر! برايش كتاب بخر! اصلاً از نان شبت بزن! نه! همه ما فقط و فقط يك راه در دفاع از انقلاب داريم؛ ما فقط حاضريم سر بدهيم براي انقلاب. كمتر از آن ديگر نه! خرج كنيم براي انقلاب؟ نه! جبهه فرهنگي را تقويت كنيم؟ نه! اصلاً چرا بايد كاري بكني كه وضع به جایی برسد كه لازم باشد بروي خون بدهي؟! همين الآن هر حزب اللهي ما پانصد تومان خرج مسائل فرهنگياش بكند. بعد ميدانيد چه اتفاقي ميافتد؟ يك ميليون كه هستيم؟ يا نه؟ دويست سيصد هزار شهيد داريم اگر فقط خانوادههاي آنها را حساب كنيم يك ميليون نفر ميشويم. اگر هر ماه نفري هزار تومان خرج بكند، ميشود يك ميليارد تومان! اصلاً شما سازمان تبليغات را تعطيل كن، صدا و سيما را تعطيل كن، اينها هيچ. اگر ماهي يك ميليارد تومان به جبههی فرهنگي حزب الله تزريق بشود كه ما نبينيم نويسنده حزباللهي بعد از بيست سال نويسندگي هشتش گرو نهش باشد و پيش زن و بچهاش شرمنده بشود آن وقت ميدانيد چه تحولي خواهد شد؟ من اين موارد را ديدم كه عرض ميكنم. ما الآن حضرات جناح مقابل را بهتر از خودشان ميشناسيم! در جبهه هنري يا حتي فكري الآن به بنده بگويند حضرات را نام ببر: اكبر گنجي، عليرضا علوي تبار، حميدرضا جلايي پور، ماشاءالله شمسالواعظين، سيد ابراهيم نبوي، محمد قوچاني، عمادالدين باقي و... در جبههی هنري: بهرام بيضائي، داريوش مهرجويي، عباس كيارستمي و... خيلي خوب حالا چند نفر از حزب اللهيها را هم اسم ببر! يعني يك دوره همين مجلات حزباللهي را ورق بزنيد (بعضي كه كار سياسي ميكنند) با كلي هنرمند و نويسنده و روزنامهنگار و متفكر ضدانقلاب و ضد ولايت آشنا ميشويد، اين طرف را هم تحويل بگيريد، اين طرف هم كم نيستند. اما مثلاً ميبيني حداكثر يك حاتميكيا را ميشناسند! خب وقتي طرف ميبيند كه اگر يك فحش به انقلاب يا اسلام بدهد چهرة جهاني ميشود و تمام كشور اسمش را ميبرند، اما اگر بيست سال توي جبهه حزب الله بماند كسي اسمش را نميبرد، زن و بچهاش هم بايد گرسنه بمانند، انگیزهای برایش باقی نمیماند.
شاه لخت است! پس يكي از كارهايي كه بايد بكنيم اين است كه حلقه توزيع را بايد درست كنيم و توليدات فرهنگي حزبالله را بطور خلاصه در سه زمينه خبر، نظر، هنر اولاً شناسايي كنيم، ثانياً برايش مصرف كننده جور كنيم. در همين پايگاه، شما نگاه كنيد: كتابهاي تاريخ، موسيقي جهان، فرهنگ علوم آزمايشگاه، انقلاب اثر خانم هانا آرنت و... هست! ولي چند تا رمان از بچه حزبالهيها هست؟ چندتا صحيفه نور هست؟ چند تا حديث ولايت هست؟ عكس از «آقا» هست؛ ريز و درشت در بهترين كيفيت! اما يك پيام آقا را شما بخواهيد پيدا كنيد همين الآن شما سخنراني آقا دربارة فقر و فساد و تبعيض را كه شش ماه از آن گذشته بخواهيد پيدا كنيد بايد عزا بگيريد: «پيام چيه، عكس را بچسب!» خب اينها يكسري بديهيات است. فقط يكي بايد بلند شود بگويد: «شاه لخت است!». ما ميخواهيم همين ظواهر را حفظ كنيم. يك اسلام مناسكي و ظاهري. اما اينكه واقعيت اينها چه بوده كه ما كاري با آن نداريم! بهترين مثال همين است كه در پايگاه، فرهنگ علوم آزمايشگاهي هست اما آیا چهارتا كتاب از شهيد آويني هست؟
مقايسه حزب الله آماده با رهبر آزاده حداقل اينكه مستقلاً كار كنيم، همين بودجة كمي كه به ما ميدهند خودمان خرج كنيم، كتاب بخريم، بچهها را ببريم سينما. من معتقدم اگر بچه حزباللهيهاي ما نروند به طرف سينما، سينما ميآيد به طرف بچهحزباللهيها. اگر امام جماعت بلند نشود بگويد برويد سينما فلان فيلم خوب را ببينيد! سينما ميآيد سراغ امام جماعت. اصلاً يك چيز عجيب و غريبي به حساب ميآيد که شما برويد به امام جماعت بگوييد كه حاج آقا اين فيلم حزب اللهي آمده، شما مردم را تشويق بكنيد بروند اين فيلم را ببينند، العياذ بالله... ! در مسجد، بياييم ترويج كنيم كه مردم بروند سينما!؟ همان بينشهاي صد سال قبل! اما «آقا» (رهبري) ميگويد يك دوره فيلمهاي چارلي چاپلين را بياورند ببينم و بعد هم در سخنرانيشان راجع به سينما ميگويند: بله در فيلم عصر جديد اينجوري بود در فيلم فلان آنجوري بود و... رهبري تمام رمانهاي معروف جهان را خواندهاند. يكي ديگر از شبهاتي كه در ميان ما وجود دارد اين است كه فكر ميكنيم خيلي ولايتي هستيم! در اين كتاب (كتاب و كتابخواني از ديدگاه مقام معظم رهبري) شخصيتشان مشخص است. ميگويند: ويكتور هوگو يك حكيم است، كتاب بينوايان اينجوري است و آنجوري است، كتاب لئوتولستوي اينجوري است، رومن رولان در ساير كتابهايش هم بد عمل نكرده ولي كتاب گاندياش به نظر من توصيف صحنه فلانش خوب است و...اينها جملات «آقا»ست نه جملات فلان روشنفكر. نه به عنوان اظهار فضل بلكه به عنوان يك ضرورت، چون رهبري حق ندارد وقتش را الكي هدر بدهد. وقتش مال خودش نيست كه بگويد من عشقم كشيده، ميخواهم كتاب بخوانم، بلكه به عنوان يك ضرورت ميگويد كه من بايد اشراف داشته باشم روي فضاي فرهنگي جهان! حالا بچه حزباللهيهاي ما چطور عمل ميكنند؟ آقا ميفرمايند من هزار و پانصد رمان خارجي خواندهام، ما چند تا خواندهايم؟ اگر اين را بد ندانيم خيلي روشنفكر حساب ميشويم! هر چه بخواهيم بگوئيم. واقعيتش اين است كه حرفهاي بنده چه تأثيري ميتواند داشته باشد؟ رهبري آمده در تريبون عمومي اعلام كرده، تأثير نگذاشته!
اتفاقي نخواهد افتاد... جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي بايد مبنايش روشن باشد. اگر مبناي اين جبهه روشن نشود، خود جبهه از هم خواهد پاشيد، و اصلاً جبههاي شكل نخواهد گرفت. يعني موقعي «جبههی فرهنگي انقلاب اسلامی» شكل ميگيرد كه شما به يك اسلامي، و به يك انقلابي معتقد باشيد. آن اسلام و انقلاب آمده است که براي جامعه تعيين تكليف بكند، نه صرفاً براي فرد. آمده است واجبات اجتماعي را در جامعه احياء بكند، نه صرفاً واجبات فردي. اگر اين اتفاق بيافتد آن موقع شما مجبور هستيد شكل حركتتان را هم جوري تنظيم كنيد كه بتواند در خدمت آن هدف قرار بگيرد، و الّا اگر هدفتان را فردي و شعائري و مناسكي تعريف كرديد صرفاً اتفاقي بيش از آنكه تا حالا افتاده نخواهد افتاد. نكته بعدي در بحث «جبههی فرهنگي انقلاب اسلامي» اين است كه جبهه بايد فرماندهياش مشخص باشد. جبههی فرهنگي انقلاب اسلامي بايد در رابطه بين امت و امام شكل بگيرد. يعني چه؟ ببينيد ما يك امام داريم، يك نظام داريم، يك امت داريم، رهبري صرفاً رهبر جمهوري اسلامي يا رهبر نظام نيست. يك عده آمدهاند اين كار را كردهاند كه جلوي بچهحزباللهي ايستادهاند يعني حق نداري مستقيماً حرفهاي رهبري را بشنوي من بايد به تو بگويم چه چيزي را بشنوي و چه چيزي را نشنوي، ميخواهند ارتباط رهبري را با حزباللهيها قطع كنند! رهبري دارد ميگويد: فقر، فساد، تبعيض و من دارم ميبينم تويي كه داري خودت را منتسب به رهبري ميكني در عملكردت كوچكترين دغدغهاي راجع به دغدغه رهبري نداري!
|