راه شماره 15-16 : آقازاده گان صدر اسلام
انقلاب فرهنگی کار دانشجویان بود گفتگو با دکتر علی منتظری از پیشکسوتان جهاد دانشگاهیدکتر علی منتظری از نخستین روزهای تاسیس جهاد دانشگاهی، عضو شورای مدیریت جهاد دانشگاهی مرکز پزشکی ایران(دانشگاه علوم پزشکی ایران) و از سال 64 تا اواخر سال 70 که نظام شورایی در جهاد دانشگاهی تغییر کرد هم یکی از سه عضو شورای مرکزی جهاد دانشگاهی بود. سال 71 برای تحصیل به خارج رفت و پس از بازگشت به ایران از سال 76 به مدت نه سال ریاست جهاد دانشگاهی را برعهده داشت. آنچه میخوانید گفتگوی راه است با دکتر منتظری درباره وقایع دوره انقلاب فرهنگی و تاسیس جهاد دانشگاهی. 
انقلاب فرهنگی و تاسیس جهاد دانشگاهی تقریبا همزاد بودند. این طور نیست؟ حضرت امام در نوروز سال 1359 فرموده بودند که باید یک تحول اساسی در دانشگاهها به وجود بیاید. دوم اردیبهشت دانشجویان بهصورت خودجوش حرکتی را آغاز کردند که این حرکت انقلاب فرهنگی نام گرفت. بسیاری از افراد از جمله بنیصدر رئیسجمهور وقت با این حرکت مخالف بودند. حتی بنیصدر گفت این حرکت توطئه نیروهای مسلمان علیه من است. از دوم اردیبهشت کشمکشها و مخالفتها شروع شد. چند روز بعد امام در یک سخنرانی حرکت انقلاب فرهنگی را تایید کردند. ایشان ستاد انقلاب فرهنگی را هم در 23 خرداد 1359 تشکیل دادند و 6 نفر از شخصیتهای علمی و فرهنگی کشور را مسئول آن کردند. یکی از کارهایی که ستاد انقلاب فرهنگی برای انجام امور اجرایی خودش کرد تشکیل جهاد دانشگاهی در 16 مرداد بود. گفتید انقلاب فرهنگی حرکت خودجوش دانشجویان بود. یعنی چیزی شبیه تسخیر لانه جاسوسی بود؟ همین طور است. این برنامه را انجمنهای اسلامی دانشجویان و ستادی از نمایندگان آنها برنامهریزی میکردند. البته این حرکت خودجوش زودتر از موقع تعیینشده اتفاق افتاد. قرار نبود این حرکت به این زودی انجام شود، اما دو دلیل باعث شد بستن دانشگاهها جلو بیفتد: یکی این بود که منافقین یک نفر نفوذی را به داخل جمع دانشجویان مسلمان فرستاده بودند و او در مباحثات شرکت کرده بود و متوجه شده بود که دانشجویان مسلمان میخواهند دانشگاهها را ببندند. منافقین این مطلب را منتشر کردند و نوشتند که دانشجویان مرتجع در خانهای نزدیک لانه جاسوسی آمریکا جمع شدهاند و میخواهند دانشگاهها را تعطیل کنند. اتفاق دیگر هم اتفاقی بود که در تبریز به وجود آمد . آیتالله هاشمی رفسنجانی به دعوت دانشجویان مسلمان برای سخنرانی به دانشگاه تبریز رفته بودند و در آنجا گروهکهای چپ و مارکسیست و منافقین به ایشان جسارت میکنند و حتی به سمت ایشان سنگ پرتاب میکنند. این ماجرا منجر به درگیری میشود؛ یک درگیری فیزیکی کامل بین دانشجویان مسلمان و دانشجویان مارکسیست و منافق. این دو حادثه بیشتر دانشجویان مسلمان را تحریک کرد. استدلال دانشجویان این بود که حالا که هم حرکت لو رفته و هم اینها رسما به رهبران انقلاب در دانشگاه و در یک محیط علمی توهین و جسارت میکنند، دیگر سکوت واقعا خیانت است. دانشجویان مسلمان چون میدیدند که ممکن است اصل برنامه به خطر بیفتد و دیگر نشود این کار را کرد، دوم اردیبهشت درهای دانشگاهها را بستند. معلوم شد آن نفوذی چه کسی بوده؟ نمیدانم. کدام نشریه این مطالب را افشا کرد؟ اسم آن را دقیقا به خاطر ندارم. آنها چند نشریه روزانه و هفتگی داشتند. فکر میکنم نشریه مجاهد بود که برای اولین بار بهاصطلاح افشاگری کرد. این دانشجویان که برای این کار برنامهریزی کردند، چند نفر بودند. چه کسانی بودند؟ اسامی آنها را که من دقیق نمیدانم ولی تعدادی از اعضای انجمنها در این جریان بسیار فعال بودند از جمله مهندس رحمتی، هدایتالله آقایی، هاشم آقاجری، حسین رحیمی، فتحالله امی، صادق واعظزاده، سیدفضلالله موسوی، حبیب سنگتراش، حسین ایمانی، علی متقیان، سیدحسن موسوینژاد و مهدی آخوندی. از همه دانشگاهها تقریبا نمایندگانی بودند. افرادی مثل دکتر معین، دکتر فرهادی، دکتر مکانیکی هم از فعالان انقلاب فرهنگی بودند. بستن دانشگاهها چطور بود. دانشجویان همینطور رفتند و درها را بستند؟ بله درها را بستند و گفتند که از امروز درها بسته است و ما کسی را راه نمیدهیم. البته منافقین و گروههای چپ چون دانشگاه را پایگاه خودشان کرده بودند، ابتدا مقاومت کردند. جمعیتشان در دانشگاه بیشتر نبود؟ نه بیشتر نبودند ولی در دانشگاه پایگاه درست کرده بودند. اسلحه و نیرو جمع و جذب کرده بودند. اینها مقاومتهایی کردند و جاهایی که مقاومت کردند درگیریهایی شد. از طرف مسئولان و مدیریت دانشگاه هیچ مخالفتی نشد؟ چرا مخالفت که میکردند. منافقین و گروههای منحرف و تعدادی هم به ظاهر با حمایت و یا تحریک بنیصدر درگیریهایی را ایجاد کردند که مردم جواب آنها را دادند. یعنی مردم عادی آمدند پشت در دانشگاهها و گفتند که ما حامی این دانشجویان مسلمان هستیم. هر کس که میخواهد با اینها درگیر شود، باید اول با ما درگیر شود. جانانه از دانشجویان مسلمان بهعنوان دفاع از خط امام دفاع کردند. بهخاطر همین مخالفتها گاهی اتفاقات تلخی هم پیش آمد. ولی هیچکدام از آنها جوهر و هدف اصلی برنامه نبود. برای مثال در همان روزهای اولیه انقلاب فرهنگی که درهای دانشگاهها بسته بود، در دانشگاه یکی از دانشجویان وابسته به گروهک منافقین از پشت در بسته با من بحث میکرد و به نوعی کلنجار میرفت. من هر چه سعی داشتم با بیان خوش او را از آنجا دور کنم، او بر بحث خود همراه با توهین پافشاری میکرد. گویی دستور سازمانی داشت که درگیری ایجاد کند. در همین لحظات بود که عدهای از مردم عادی که در محل اجتماع کرده بودند وارد معرکه شدند. هر چه تلاش کردم مردم را قانع کنم که به او کاری نداشته باشند، نشد! فقط لحظهای من متوجه شدم که با ضربه یکی از اجتماعکنندگان منافق نقش بر زمین شده بود. البته اتفاقی برای او نیافتاد. دوستانش او را پس از چند لحظه از معرکه خارج کردند. در واقع با حضور مردم نقشه آنان برای ایجاد درگیری با ما خنثی شد. افرادی که در آن جمع برای بستن در دانشگاهها برنامهریزی کرده بودند، شروع به بستن درها کردند یا همه دانشجویان دخالت داشتند؟ ان گروه، هسته اصلی بودند که این هسته به انجمنهای هر دانشگاه متصل بود. انجمنهای دانشگاهها در جریان امور بودند و به ما گفته بودند که آماده باشید و ما آماده بودیم. وقتی که گفتند، کار را شروع کردیم. در واقع در دانشگاهها را دانشجویان عضو انجمنهای اسلامی دانشجویان بستند. این درگیریها فقط لفظی بود یا فیزیکی هم بود؟ درگیریهای فیزیکی هم بود.. گاهی با اسلحه هم بود، چون منافقین اسلحه داشتند. فکر میکنم ما حتی در دانشگاه علم و صنعت و دانشگاه شیراز، در جریان بستن دانشگاهها شهید هم دادیم. تشکیلات دانشگاهی چه شد؟ با بستن درها مدیریت و کارمندان کجا رفتند؟ وقتی که دانشگاهها را بستیم، بعد از حدود یک هفته که چالشهای سیاسی و مخالفتها فروکش کرد، شورای انقلاب تصمیم گرفت که دانشگاهها مجددا باز شود تا دانشجویان امتحانات آخر ترم را بدهند و از 14 خرداد دانشگاه بطور رسمی تعطیل شود. فکر میکنم حدود 15 اردیبهشت گفتند دانشگاهها تا خرداد باز شود و همه سر کلاس بروند و درسها را تمام کنند تا این ترم ناقص نماند. کارمندان روزهای اول به دانشگاه میآمدند. بعد از این قضایا مدیریت دانشگاهها به یک شورا سپرده شد که رئیس دانشگاه هم جزء آن شورا بود. در مورد اساتید هم مراکزی درست شد مثل مرکز نشر دانشگاهی که در آنجا نوعی سازماندهی شوند و بتوان از وجود آنها برای تالیف و ترجمه کتابهای درسی لازم استفاده کرد. تعداد دیگری هم پس از تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی به این ستاد پیوستند و با تشکیل گروههای تخصصی علمی به برنامهریزی جدید آموزشی پرداختند. یعنی بستن دانشگاهها دو مرحلهای بود؟ بله. دوم اردیبهشت بسته شد. حدود دو هفته بسته بود تا اینکه 15 اردیبهشت شورای انقلاب تصمیم گرفت (چون این مسئله در شورای انقلاب هم موافقان و مخالفان جدی داشت) دانشگاهها تا پایان ترم باز شوند. بعد از پایان ترم و بعد از اینکه حضرت امام حرکت انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاهها را تایید کردند شورای انقلاب هم با بستن دوباره دانشگاهها موافقت کرد. ولی خیلیها دنبال این بودند که این حرکت را در همان نطفه خفه کنند. امام کی حرکت انقلاب فرهنگی را تایید کردند؟ دانشجویان همان روزها راهپیمایی باشکوهی از میدان تجریش تا جماران راه انداختند که امام در جمع دانشجویان تظاهراتکننده اصل حرکت انقلاب فرهنگی را تایید کردند و گفتند که ما به یک تحول در دانشگاهها نیاز داریم. حمایتهای مردمی که اشاره کردید چطور بود؟ به صورت تظاهرات بود؟ بله مردم میآمدند در دانشگاهها و با شعار حمایت خود را اعلام میکردند و بعضی جاها که منافقین یا گروهکها تحرکاتی نشان میدادند، مردم سریع میآمدند و از حرکت دانشجویان حمایت میکردند. همه دانشگاهها همزمان بسته شدند تقریبا همزمان بود. دوم اردیبهشت صبح تقریبا همه همزمان بسته شدند. یعنی اینقدر هماهنگ بود؟ بله هماهنگ شده بود. آیا دانشگاهی هم بود که بسته نشود یا مقاومت کنند؟ چه در تهران چه در شهرستانها؟ نخیر هیچ دانشگاهی. البته آن موقع تعداد دانشگاهها محدود بود آن موقع کل دانشجویانمان 120 هزار نفر بود و تعداد دانشگاهها هم 14-15 تا بیشتر نبود. برنامهای که برای بستن دانشگاهها پیش بینی شده بود کی بود. برای چه زمانی برنامهریزی شده بود؟ فکر میکنم یکی دو ماه دیرتر قرار بود این کار انجام بشود. شاید بعد از پایان ترم یا از اول مهر و سال تحصیلی جدید. چون میخواستند همه اجزاء کار را ملاحظه کنند. مخالفتهای بنی صدر چه بود؟ بنیصدر رسماً مخالفت کرد. مصاحبه کرد و گفت این انقلاب فرهنگی را درست کردهاند که من را سرنگون کنند میگفت اینها طرفداران آیت هستند. چون ایشان با شهید آیت منازعهای طولانی داشت. حرکت انقلاب فرهنگی را به شهید آیت نسبت میداد. به هر حال آقای بنیصدر این طور تبلیغ میکرد. این را مقایسه میکرد با انقلاب فرهنگی در چین. میگفت در چین هم چنین اتفاقی افتاد. با توجه به اینکه بنیصدر رئیس جمهور بود، آیا مخالفتهای او به کارهای عملی هم کشید یا نه در همان حد سخنرانی باقی ماند؟ طرفدارانش درگیر هم میشدند. الان اگر بخواهید گذشته را تحلیل کنید معتقدید اساسا انقلاب فرهنگی با چه هدفی انجام شد؟ این اتهامی که متوجه انقلاب یا نظام میکنند که اینها آمدند و دانشگاه را بستند واقعا این طور نیست. انقلاب فرهنگی شد که دانشگاه باز باشد نه اینکه دانشگاه را ببندد. این اتهام بزرگی است که بعضیها از روی نادانی و بعضیها هم با علم و دانش از روی سوءنیت مطرح میکنند. انقلاب فرهنگی صورت گرفت که دانشگاه باز شود و جریان علمی در کشور به وجود بیاید و همانطور که امام خواسته بودند و فرموده بودند یک تحولی در نظام آموزش عالی کشور به وجود بیاید. البته در جریان انقلاب فرهنگی بعضی از افراد بنا به سلیقه خود یا فهم نادرست خود ممکن است کارهایی کرده باشند و به بعضی هم آسیب رسانده باشند، ولی جوهر و اصل انقلاب فرهنگی این بود که دانشگاه در خدمت مردم و انقلاب و نظام باشد و جریان علمی در این کشور پا بگیرد. واقعا آن چیزی که ما امروز داریم میبینیم محصول انقلاب فرهنگی است. انقلاب فرهنگی انجام گرفت که دانشگاه داشته باشیم و کار علمی انجام دهیم. تا قبل از آن واقعا دانشگاهی وجود نداشت. امام بعدا در صحبتهایشان چیز خاصی در مورد بازگشایی دانشگاهها گفته بودند؟ امام گفته بودند کسانی که سینه چاک میکنند برای اینکه دانشگاهها باز شود فکر میکنند این دانشگاه ما را به کجا خواهد برد؟ غیر از این است که ما را به غرب و شرق وابستهتر میکند و من تعجب می کنم اینها چه عجلهای دارند. به نظر من اعتقاد امام این بود که دانشگاهها بیشتر از این هم بسته باشد تا برنامهها پختهتر شود، اما برخی از مسئولان و بزرگان کشور نظرشان این بود که دانشگاهها زودتر باز شود. امام هم بالاخره به نظر جمع احترام گذاشتند و با باز شدن دانشگاهها موافقت کردند وگرنه اگر به تصمیم ایشان بود شاید فرصت بیشتری میدادند تا برنامهها بهطور کامل اصلاح شود و نوآوریهای لازم به عمل بیاید. همه اینها نشان دهنده این بود که ایشان انقلاب فرهنگی را امری لازم می دانند. سالهای اول انقلاب گروهکهای چپ در دانشگاهها فعالیتهای زیادی داشتند. شاید حتی غلبه داشتند. تعامل شما با این گروهها چگونه بود؟ غلبه با آنها نبود. سر و صدای آنها زیاد بود! چون در اقلیت بودند، انگیزه داشتند. چون ما در یک موضع غالب و پیروز بودیم، اوایل واقعا تلاش میکردیم که با این گروهها تا جایی که امکان دارد با مهربانی برخورد کنیم و درگیر نشویم. آنها عصبانی بودند و میخواستند درگیری ایجاد کنند. ما چون طرفدار انقلاب و نظام بودیم، دنبال آرامش بودیم. نمیخواستیم سر و صدا و دعوا بشود تا آنها مظلومنمایی کنند. به همین خاطر تلاش میکردیم مقداری کوتاه بیاییم و مدارا کنیم. اما این اواخر دیگر نشد. این اواخر یعنی کی ؟ منظور روزهای نزدیک به 30 خرداد سال60 است که اینها آن چهره شیطانی خود را نشان دادند و درگیریها شروع شد . البته قبل از آن هم درگیریها آغاز شده بود. این درگیریها چطور بود؟ دعوا می کردند؟ درگیریها فیزیکی و کاملا واقعی بود! معمولا دعواها سر چی بود ؟ فرض کنید سر یک اعلامیه. یکی میگفت اعلامیه ما را شما کندهاید و دیگری میگفت شما اعلامیه ما را کندهاید. همین جر و بحث به دعوا منجر میشد. اینها گاهی حتی با مردم عادی درگیر می شدند. بعد از 30 خرداد که برخوردها شدید و عملیتر شد گروهکها کجا رفتند؟ نیست و نابود شدند. تمام آنهایی که کارهای بودند اکثرشان دستگیر یا مخفی شدند و دفاترآنها جمعآوری شد. عدهای هم توبه کردند و به آغوش مردم بازگشتند. گروههایی که در دانشگاهها پایگاه داشتند چطور جمع شدند؟ بعد از انقلاب فرهنگی همه دفاتر آنها تخلیه و پرونده گروهکها بسته شد. تاسیس جهاد دانشگاهی؟ برگردیم به سال59. جهاد دانشگاهی تقریبا یکی دو ماه بعد از انقلاب فرهنگی و یکی دو ماه قبل از آغاز جنگ شروع تاسیس شد... نکته بسیار جالبی است. جهاد دانشگاهی 16 مرداد 1359 رسما تشکیل شد. دوستان ما در ستاد مرکزی جهاد دانشگاهی و شورایی که آن زمان به عنوان شورای عالی جهاد نامیده میشد در حال تصمیمگیری و برنامهریزی برای بهرهمندی از امکانات دانشگاه و نیروی انسانی آزاد شده از انقلاب فرهنگی به منظور برنامهریزی برای آینده نظام دانشگاهی کشور بودند که در 31 شهریور جنگندههای متجاوز عراقی رسما به ایران حمله کردند و حتی دامنه حمله تا تهران هم کشیده شد. ما نتوانستیم آن برنامه قبلی و از پیش تعیینشدهای را که در حال پیگیری و برنامهریزی بودیم دنبال کنیم. جنگ برنامههای جهاد دانشگاهی را تا حدودی عوض کرد. دوستان ما تصمیم گرفتند که همه امکانات و توان خود را در جهت دفاع مقدس بسیج کنند. دانشگاهها هم که بهخاطر انقلاب فرهنگی تعطیل بودند. بنابراین یکی از فوری ترین تصمیمات این بود که یکسری از امکانات دانشگاهها را در اختیار جنگ قرار دهند. برنامههایی که پیش بینی شده بود چه بود که با شروع جنگ تغییراتی کرد؟ مهمترین هدف و برنامه ما این بود که از آزمایشگاهها و امکانات فنی و علمی دانشگاهها نیازهای فنی و علمی انقلاب را برطرف کنیم. در آن روزها سیستم دانشگاه بهنحوی بود که اجازه نمیداد این طرحها و ایدهها به مرحله عمل برسد. هدف اصلی ما این بود که تحولی اساسی براساس فرموده حضرت امام به وجود بیاوریم. با شروع جنگ همه توجهها به جنگ معطوف شد و در نتیجه دستیابی به این اهداف با تاخیر آغاز شد. جهاد دانشگاهی کارش را چطور شروع کرد؟ از مدتی قبل، تعدادی از دانشجویان مسلمان به همراه اساتید انقلابی ستادی راهاندازی کرده بودند تحت عنوان «ستاد جذب نیرو». هدف عمده این بود که نیروهای آزاد شده دانشگاهی را جهت خدمت در مناطق محروم کشور سازماندهی و اعزام کنند. تا آنجا که من به یاد دارم هسته اولیه جهاد دانشگاهی از این ستاد متولد شد و همین دوستان پس از دستور «ستاد عالی انقلاب فرهنگی» مبنی بر تشکیل جهاد دانشگاهی ساختمانی را پشت تالار وحدت در خیابان مرجان در اختیار میگیرند و مقداری میز و صندلی از هر دانشگاهی میآورند و جهاد دانشگاهی به این شکل آغاز میشود. آن افراد چه کسانی بودند؟ یک شورای رسمی داشت که اسامی اعضای آن ثبت است. تا آنجایی که من یادم هست جلالالدین فارسی نماینده ستاد عالی انقلاب فرهنگی و مهدی آخوندی - دکتر آخوندی رئیس فعلی پژوهشکده ابن سینای جهاد دانشگاهی – بهعنوان دانشجو، رضا بیگدلی - که الان بازنشسته شده – از دانشگاه پلی تکنیک بهعنوان نماینده کارمندان، سعید کلانتری بهعنوان نماینده جهاد سازندگی و دکتر رحیمزاده و دکتر تهرانیزاده بهعنوان استاد، اعضای اولین شورای عالی جهاد دانشگاهی بودند. شما خودتان فعالیت در جهاد دانشگاهی را در مرکز پزشکی ایران ]دانشگاه علوم پزشکی ایران فعلی[ آغاز کردید. بیشتر چه عمده فعالیتهایی میکردید؟ عمده فعالیتهای ما در آن زمان فعالیتهای فرهنگی بود. در دانشگاه واحدهای درسی جدید ارائه شده بود مثل درس معارف که این درسها استاد میخواست، کتاب میخواست، کلاس میخواست. تدارک این برنامهها بهعهده جهاد بود. یک بخشی از کار هم به مدیریت روزمره دانشگاه اختصاص داشت، چون آن موقع جهاد دانشگاهی در مدیریت دانشگاه دخالت و مشارکت داشت. در واقع این وظیفهای بود که به نحوی از جهاد مطالبه شده بود و جهاد هم انجام می داد. کار مهم دیگری که آن روزها انجام میدادیم ارائه خدمات تخصصی رایگان به محرومان و مستضعفان بود. با توجه به امکانات مرکز و نیروی انسانی موجود یک آزمایشگاه تشخیص طبی تأسیس کردیم با عنوان «آزمایشگاه تشخیص طبی مستضعفین جهاد دانشگاهی». مرکز این آزمایشگاه در دانشگاه بود و شعب و پایگاههای آن در جنوب شهر تهران. هر روز نمونهها جمعآوری میشد و پس از آزمایشهای لازم نتیجه به صاحبان آن که عمدتاً در جنوب شهر زندگی میکردند عودت میشد. این خدمات برای افراد محروم و بیبضاعت بصورت رایگان انجام میشد. سالها این کار را به همین شکل ادامه دادیم. البته بعدها این آزمایشگاه تعطیل شد. در زمینه خدمات تخصصی هم فعالیت ما به خدمات بالینی در بیمارستان شهید رهنمون (که بعدها به نام “ایرانشهر” تغییر نام داد) اختصاص داشت. از طریق همان ستاد جذب نیرو هم ما با جمعی از دانشجویان به سومار رفتیم. کارهای فرهنگی و بهداشتی انجام میدادیم. بسیاری از دوستان هم در مناطق دیگر در جهاد سازندگی مستقر شدند و کار میکردند. از اساتید هم به روستاها آمدند یا فقط دانشجویان بودند؟ بله از اساتید هم میآمدند. ما هم با تعدادی از اعضای دانشگاه خودمان تیمی تشکیل دادیم و رفتیم کرمانشاه. دانشجویان خود را به جهاد سازندگی کرمانشاه معرفی کردند و جهاد سازندگی کرمانشاه هم نیروها را سازماندهی و تقسیم کرد. تعدادی از ما رفتند کامیاران، تعدادی رفتند اسلامآباد، عدهای هم به گیلانغرب رفتند و ما هم که 7-6 نفر بودیم، رفتیم سومار. آنجا کارهای مختلفی می کردیم از جمله کارهای بهداشتی، تزریقات، کار فرهنگی و تشکیل کلاس قرآن. این سفر کی بود؟ تابستان 59 بعد از تعطیلی دانشگاهها .... تقریبا همزمان با آغاز جنگ... بله. چند هفته که در سومار بودیم برای استراحت کوتاهی آمدیم تهران. نزدیک ظهر بود که صدای انفجار شنیدیم. وقتی رسیدیم خوابگاه و اخبار را دنبال کردیم فهمیدیم هواپیماهای عراقی حمله کردهاند. البته ما با این صداها آشنا بودیم. از تیر ماه که در سومار بودیم هر شب نیروهای عراقی سومار را با چلچله میزدند. بسیاری از مردم سومار معتقد بودند که جنگ بهزودی آغاز خواهد شد ولی برای ما هنوز این حرفها ناآشنا بود. بعد از این ماجرا وقتی میخواستیم برگردیم به محل ماموریت، گفتند در سومار اصلا کسی نیست که شما برگردید. ما هم نرفتیم و بجای آن به هلال احمر رفتیم. در هلال احمر چکار می کردید؟ من و سه نفر از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی ایران، در ستاد امداد و درمان هلال احمر مشغول کار شدیم. بخشی از کار ما در روزهای اول جنگ بردن وسایل و امکانات برای بیمارستانهای خرمشهر و آبادان بود. من خودم بارها مامور شدم چند دستگاه پرتابل را به بیمارستانهای آنجا برسانم. فعالیتهای خاص جهاد دانشگاهی در زمان جنگ همینها بودند؟ جهاد در زمان جنگ سه کار مهم انجام داد: اول این که امکانات دانشگاه را در خدمت دفاع مقدس قرار داد. دومین کار جهاد این بود که با توجه به نیازی که رزمندگان داشتند کار تحقیق و پژوهش کاربردی را برای رفع نیازهای دفاع مقدس آغاز کرد. کار سوم جهاد دانشگاهی هم مدیریت اعزام دانشجویان پزشکی به جبههها بود. البته چند کار مهم دیگر هم انجام میدادیم که غیرمستقیم در ارتباط با دفاع مقدس بود. یکی حفظ فضای فرهنگی دانشگاهها درجهت دفاع مقدس بود. یعنی فضای فرهنگی دانشگاه باید طوری میبود که رزمندگان احساس آرامش می کردند. بخش دیگری از کار ما در دانشگاهها انجام فعالیتهای فرهنگی بود که مستقیما به دفاع مقدس مربوط میشد. اکثر برنامههای فرهنگی ما در دانشگاه مثل جلسات شعر، نمایش، موسیقی و سایر فعالیتها درباره دفاع مقدس بود. طراحی و مسئولیت همه اینها با جهاد دانشگاهی بود. کدام دانشگاهها بیشتر در جنگ درگیر بودند و همکاری می کردند؟ آن موقع کلا 15- 14 دانشگاه و حدود 120هزار دانشجو داشتیم. 7-6 دانشگاه در تهران بود و 5-4 تا هم در شهرستانها. مثل حالا نبود که 4 میلیون دانشجو و این همه دانشگاه داشته باشیم. آن موقع همه دانشگاهها به نوعی درگیر جنگ بودند. در جنوب بخشهایی از دانشجویان و دانشگاهیان دانشگاه شهید چمران درخدمت جنگ بودند. در جاهای دیگر هم که از جنگ دور بودند فضاها یا آزمایشگاههای آنها برای دفاع مقدس کار میکردند. مثلا در دانشگاه تبریز دانشجویان داخل دانشگاه سوله زده بودند و خمپاره درست میکردند چون یک کار علمی و تحقیقاتی بود. بعدها منافقین گزارش این سوله را به نیروهای عراقی دادند و آنها هم این سوله را زدند. 18 نفر از اعضای جهاد در این سوله شهید شدند. نفر اصلی آنها شهید ایرج خلوتی بود. اسامی بقیه را نمیدانم اما در پاسداشت یاد آنها در همان محل در دانشگاه تبریز یادمانی درست کردهاند. دانشگاههای دیگر چه کار میکردند؟ در دانشگاه خود ما چون مرتبط با علوم بالینی بود، اساتید جهت درمان مجروحان جنگی بطور مداوم به جبهه میرفتند و میآمدند. یا در تهران در همان بیمارستان شهید رهنمون پذیرای تعداد زیادی از مجروحان جنگی بودیم. اساتید و پزشکان بدون هیچ گونه چشمداشتی، با علاقه و تعهد بیماران را درمان میکردند. یا مثلاً جهاد دانشگاهی دانشگاه صنعتی شریف خدمات بیشماری به دفاع مقدس کرد. باید روزی به طور مفصل و جداگانه به آن بپردازیم. اعضای این جهاد چند واحد پیشساخته برای فعالیتهای تحقیقاتی داخل دانشگاه مستقر کرده بودند و کار میکردند. اعضای جهاد دانشگاهی شریف پروژههای بسیار حساسی را در زمینه دفاع مقدس انجام دادند. بعضی از پروژه ها هنوز هم محرمانه است و ما مجاز نیستیم که بگوییم. اما بعضی از آنها ظاهرا گفته شده. “مادربرد” هواپیماهای “ F14” را اعضای جهاد دانشگاهی صنعتی شریف راه انداختند. یکی دیگر از کارهای علمی و با اهمیتی که آن زمان جهادگران انجام دادند که هنوز مهم است ساخت فیوز موشک بود. در دانشکده فنی دانشگاه تهران هم روی طراحی و ساخت موشک کار میکردند . برنامهریزی و هدایت این برنامههای علمی چطور بود؟ این کارها زیر نظر مسئول بخش تحقیقات و گروههای تخصصی انجام میشد. اساتید مسلمان زیادی بودند که با جهاد همکاری و بر این طرحها و پروژه ها نظارت علمی میکردند. تعامل شما با مجموعههایی که با جنگ ارتباط مستقیم داشتند مثلا وزارت دفاع یا وزارت سپاه چگونه بود؟ ارتباطات خیلی نزدیک بود گاهی اصلا کارفرما آنها بودند. آنها سفارش میدادند. ما که نمیدانستیم چه نیازی وجود دارد. ارتباط جهادگران با جبهه چگونه بود؟ رفت و آمد داشتند؟ صد در صد. اعضای جهاد کار میکردند و هر وقت نیاز بود میرفتند و منطقه را میدیدند تا بتوانند پروژه را درست طراحی کنند. مثلا برای طراحی پل شناور بارها دوستانی از جهاد برای این کار دستجمعی به جبهه رفته بودند. حتی ما در زمینه علوم انسانی شهید دادیم. شهید اسماعیل همتی مدیر گروه علوم انسانی جهاد دانشگاهی بود که برای تاریخنگاری وقایع جنگ به جبهه رفته بود و شهید شد. یا شهید علی صبوری از جهاد دانشگاهی دانشگاه پلیتکنیک. در مجموع فکر میکنم حدود 88 نفر از اعضای جهاد دانشگاهی در ارتباط با دفاع مقدس به شهادت رسیدند. رفت و آمد خود شما یا سایر اعضا به جبهه چطور بود. گروهی می رفتید جبهه؟ چقدر آنجا میماندید؟ ما هم به صورت شخصی جبهه میرفتیم و هم برای ماموریت از طرف جهاد. اگر ماموریت خاص جهاد بود، این ماموریتها ممکن بود 3-2 روز یا یک هفته طول بکشد. چه مأموریتهایی؟ پزشکی بود؟ از نظر فردی هر کدام از دوستان به تبع علایق و کارهایی که بلد بودند میرفتند. من خودم بیشتر برای کارهای فرهنگی رفتم. مثلا یک موقع در جبههها روزنامه پخش میکردم . یکبار شاید 6 ماه کار من اصلا همین بود. متاسفانه من کار نظامی بلد نبودم . آن فعالیتهای علمی که گفتید جهادیها انجام میدادند مربوط به اواخر جنگ است یا اوایل هم از این فعالیتها داشتند؟ نه. از همان روز اول جنگ شروع شد تا روز آخر هم ادامه داشت. منتها بهتدریج که جلو میرفتیم این هستههای علمی قویتر و آبدیدهتر میشدند. کارهای علمی که آن زمان انجام میدادید امکاناتش را از کجا میآوردید؟ از دانشگاه. آن موقع دانشگاه تعطیل بود. امکانات وجود داشت. استاد بود، آزمایشگاه بود، ابتکار و طراحی و نوآوری خود اعضای جهاد هم بود. اگر احتیاج به چیزی هم پیدا میشد تهیه میکردیم. با شهید چمران چطور آشنا شدید؟ من مدتی با امور تربیتی منطقه 10 آموزش و پرورش تهران همکاری داشتم. یک بار که با دوستا ن امور تربیتی در منطقه 10 آموزش و پرورش تهران با سرپرستی مسئول امور تربیتی منطقه 10 آقای دکتر محمد خوشچهره (نماینده دوره قبل تهران) دستجمعی رفتیم جبهه. از قبل هماهنگ شده بود که یک ملاقات هم با شهید چمران داشته باشیم. آنجا آشنا شدم. ایامی که در جبهه بودم و روزنامه پخش میکردم، با یکی از دوستان ماشینی داشتیم که شیشه جلو نداشت و همه بدنه ماشین با گلولههای دشمن سوراخ سوراخ شده بود. با همین ماشین میرفتیم و روزنامه پخش میکردیم. در یکی از دفعاتی که روزنامه پخش میکردم شهید چمران را دیدم اتفاقا دوربین هم داشتم و از ایشان عکس گرفتم. از فعالیتهای فرهنگی حادثه یا خاطره خاصی دارید؟ همین ماشین ما خیلی جلب توجه میکرد. در رفت و آمدها گاهی حوادث پیش میآمد. مثلا یک بار که برای بیمارستان خرمشهر وسیله برده بودم موقع برگشتن آمدم اهواز. فکر میکنم سوار یک هواپیمای 303 شدیم که در دزفول نشست. گفتند مجروح زیاد است شما پیاده شوید، اول مجروحها را سوار کنند، شما بعد سوار شوید. یک سری شهید داشتیم، یکسری هم مجروح بودند. پس از جا دادن آنها دیگر برای ما جا نبود. آنهایی که مانده بودیم هیچ شناختی از هم نداشتیم. گفتند با ماشین برویم تهران. یک مینیبوسی پیدا شد که گفت شما را از دزفول تا خرمآباد میبرم. وسط راه من یک دفعه فقط صدای یا اباالفضل شنیدم. نگاه کردم دیدم که من آخرین نفری هستم که دارم از مینیبوس خارج میشوم. مینی بوس چپ شده بود و همه از آن بیرون آمده بودند. هیچ کس طوری نشده بود، فقط ماشین آسیبدیده بود. جالب این بود که من یک ریال هم پول همراهم نبود. کسی را هم نمیشناختم . فکر میکردم این وسیله را میبرم خرمشهر و از اهواز سوار هواپیما میشوم و میآیم فرودگاه مهرآباد. ماشین هلالاحمر را در فرودگاه گذاشته بودم. فکر میکردم پول آن چنانی لازم ندارم. البته دانشجو بودیم و پول زیادی هم نداشتیم. ولی حتی برای خوردن هم پول نداشتم. خوشبختانه رفقا پول داشتند و ما را مهمان کردند و تا میدان راه آهن با هم بودیم. خلاصه با یک وضع اسفباری خودم را به تهران رساندم. گفتید یکی از کارهای جهاد دانشگاهی اعزام دانشجویان بود؟ بیشتر دانشجویان مثل بقیه مردم با بسیج میرفتند جبهه. اما مدیریت اعزام دانشجویانی که در دانشگاهها ثبت نام میکردند با جهاد بود. چه کسانی که بهعنوان بازدید می رفتند و چه کسانی که به عنوان رزمنده به جبهه میرفتند. بعدها مصوبهای داشتیم - مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی یا مصوبه مجلس - که دانشجویان پزشکی دوره «انترنی» باید یک ماه به جبهه بروند. مسئولیت اعزام اینها هم به جهاد سپرده شد. کار سختی بود چون رسمیتر بود اما جهاد به خوبی این مسئله را مدیریت کرد. این مصوبه از چه سالی اجرا شد؟ فکر میکنم از سال 64 این قانون اجرا شد. مسئولیتش هم با مهندس رحمتی - وزیر سابق راه – بود که در ستاد مرکزی جهاد این کار را انجام میدادند. آقای دکتر شکری - استاد فعلی دانشگاه علوم پزشکی تهران - و آقای رضا ملکیان - معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد – هم در این کار با آقای مهندس رحمتی همکاری میکردند. آقای دکتر فاضل شکری و آقای ملکیان آن موقع عضو جهاد دانشگاهی بودند. فعالیتهای فرهنگی که دانشگاهها میکردید چه بود؟ زمانی که ما فعالیت فرهنگی را در جهاد شروع کردیم در دانشگاهها فعالیت فرهنگی وجود خارجی نداشت. دهها برنامه فرهنگی در کشور اجرا کردیم که بیشتر آنها بعدها الگو شد. جشنواره تئاتر دانشجویان کشور را جهاد دانشگاهی راه انداخت. مسابقات شعر و ادب دانشجویی را جهاد دانشگاهی طراحی و راهاندازی کرد همین طور جشنواره موسیقی، شطرنج، مسابقات قرآن دانشجویان، مسابقه نمایشنامهنویسی، مسابقه فن بیان. مسابقه احکام و چند برنامه دیگر. از مجموع همه این فعالیتهای متنوع فرهنگی هم شخصیتهای بزرگ ادبی - فرهنگی و هنری به جامعه معرفی شدند که الان هم مشغول خدمت هستند و هم دانشجویان دانشگاهها از این فعالیتها بهرهمند میشدند. چند سوال مبنایی... اصلا چرا وارد جهاد دانشگاهی شدید و چرا ماندید؟ در تمام مدتی که در جریان انقلاب فرهنگی بودم و بعد که به جهاد رفتم، واقعا به فکر شغل وپست و مقام نبودم. الان اگر دستاوردی داریم به نظر من به برکت آن خلوص و ایمان است و گرنه آلودگیهای امروز ما کافی است تا دارالعبادهای را به اتش بکشد یا تمام سرمایه ایمانی و علمی شما را به باد فنا بدهد. جهاد دانشگاهی جای خوبی برای شغل نیست بلکه برای جهاد است. جهاد هم یعنی مبارزه، یعنی ایثار، یعنی از خودگذشتگی یعنی آنچه را که انسان دارد، در طبق اخلاص بگذارد. امیدوارم که انشاءا... ما بتوانیم این فرهنگ را زنده نگه داریم. این فرهنگ است که ما را تا اینجا رسانده است. این همان فرهنگی ست که انقلاب را به پیروزی رساند ، این همان فرهنگی است که دفاع مقدس را به پیروزی رساند واین همان فرهنگی است که اینده ما را تضمین می کند. هر چقدر ما از این فرهنگ و از این جوهره فاصله بگیریم و انحراف پیدا کنیم مطمئن باشیم که اگر امروز نباشد فردا و فرداها سقوط خواهیم کرد. برای حفظ و بقای انقلاب و اسلام و دانشگاه و جامعه واقعا ما باید این فرهنگ را ترویج کنیم . فکر میکنید چقدر به اهداف و آرمانهایی که در جوانی داشتید وفادار ماندهاید؟ من در مورد خودم چیزی نمیگویم باید از بقیه بپرسید که آیا به آرمانهایی که مطرح میکردم وفادار ماندهام یا نه! بعضی از دوستان به من گفتهاند که شما به درد موزه میخورید! میگویند درست است که خارج رفتهاید، مدارک عالیه گرفتهاید ولی مثل اینکه در همان سال 57 ماندهاید! فکر میکنید نقطه قوت جهاد دانشگاهی چیست ؟ من فکر میکنم مهمترین نقطه قوت جهاد دانشگاهی حفظ تعادل در همه زمینههاست. ما میگوییم دانشجویی که قدرت تحلیل سیاسی دارد باید درسش را هم بخواند و نباید مشروطی باشد. البته نمیگوییم که دانشجو آنقدر خودش را سرگرم کتاب و دفتر و مطالعه کند که وقتی گفتیم فلسطین بگوید به ما چه ربطی دارد. از طرفی دیگر نباید صبح تا شب بگوییم دفاع از مردم مظلوم فلسطین به عهده ماست اما بیسواد باشیم به لحاظ فناوری و علم و تکنیک چیزی در اختیار نداشته باشیم. نباید فقط شعار بدهیم که ما طرفدار مظلومان عالمیم. اگر شما قدرت علمی نداشته باشید اتفاقی نخواهد افتاد. تعادل یعنی همزمان با این که به آن آرمانها و شعارها و تعهدات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پایبندیم، خود را مسلح کنیم به اخلاق، به علم، به سیاست، به اجتماع و مسائل اجتماعی. ما دانشجویی میخواهیم که هم درسش خوب است، هم اخلاقش خوب است و هم نسبت به مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پیرامون خود حساس است. جمع بین اینها شدنی است. ما وابسته به هیچ گروه یا دسته سیاسی نبودیم که فکر کنید این گروهها و دسته جات بودند که باعث ارتقاء ما شدند. تنها مقتدای ما امام عزیز بود و بعد هم رهبر معظم انقلاب اسلامی. من معتقدم اگر ما یک فضای معقول و مطلوب داشته باشیم دانشجویان میتوانند عضو احزاب هم باشند. ولی شما میدانید فضای سیاسی کشور ما فضای متشنجی است؛ شفاف نیست. در انگلستان که بودم، همه احزاب قانونی، داخل دانشگاه هم شاخههای دانشجویی داشتند . دفتر داشتند و برای حزب خود تبلیغ و کار میکردند. کسی هم مانعشان نبود. اگر واقعا تعاریف و مرزها روشن باشد، من شخصا هیچ منعی برای کار سیاسی حزبی هم نمی بینم. ولی با کمال تاسف همیشه این مرزها در هم آغشته و مخلوط بوده است. امیدواریم که در آینده سیاسی کشور، احزاب جایگاه شفاف و روشن و قانونمندی پیدا کنند و تشکلهای دانشجویی هم که وابسته به این احزاب هستند بتوانند حضور قانونمندی در دانشگاهها و مراکز دانشجویی داشته باشند و احتیاج به مخفیکاری و نفاق نداشته باشند. هرکسی با افتخار بگوید که من عضو فلان حزب هستم. از نظر سیاسی هم برای آنها فعالیت میکنم و از نظر علمی هم کار علمی خودم را انجام میدهم. اینها هم باید درچهارچوب قانون و به صورت نظاممند باشد و هم احتیاج به یک مقدار تمرین دارد که امیدواریم در آینده سیاسی کشور به آن دسترسی پیدا کنیم. آخرین سوال. جهاد دانشگاهی چه تفاوتی با مراکز مشابه دیگر دارد؟ جهاد دانشگاهی یک الگوی توسعه بومی است. اگر روی عنوان «جهاد دانشگاهی» تاکید میکنیم برای این است که یک الگوی توسعه بومی است و میتواند از خیلی از جهات الگو باشد. جهاد دانشگاهی از منابع عمومی استفاده نمیکند ما یک نهاد عمومی غیردولتی هستیم. فقط در هر سال کمک مختصری از دولت دریافت میکنیم . بقیه هزینههای جهاد دانشگاهی چه در حوزه فرهنگی، چه در حوزه پژوهشی و چه در حوزه آموزشی از طریق دستاوردهای خود جهادگران تامین میشود. ما یک نهاد نمونه هستیم که 80 درصد از بودجه خودمان را خودمان تامین میکنیم و فقط 20 درصد از هزینههای ما به صورت کمک از طریق بودجه عمومی کشور محقق میشود. به عبارت سادهتر دست ما در جیب خودمان است. جهاد دانشگاهی محل تلاقی دین، دانش و خدمت به مردم است. بافت این نهاد بافت انقلابی است. من جهاد دانشگاهی را یک الگوی مناسب برای توسعه علم و دانش و فرهنگ کشور میدانم که با بسیاری از مختصات جغرافیایی، سیاسی، فرهنگی و دینی ما سازگار است. توصیهای که به دانشجویان و مدیران ارشد جهاد دارم این است که جهادی بمانند و اجازه ندهند که نظامات اداری بر روابط ایمانی و انقلابی در این نهاد غلبه کند. ما از کسانی صحبت میکنیم که منافع زودگذر و مادی، آنها را از وظایف اصلیشان باز نمیدارد. ما کسانی را جهادگر میدانیم که در هر جایی که هستند مدافع این فرهنگ باشند. نسل اول و دوم و سوم و چهارم و قبل و بعد هم ندارد. جهادگر مدافع حق است، مدافع نظم است، مدافع انضباط است، مدافع کار بیشتر، تلاش بیشتر، دریافت کمتر، ایثار و گذشت بیشتر است. ما مروج این فرهنگ هستیم. هم به مدیران ارشد که بنده هم از جمله آنها هستم و هم به دوستان جوانتر میگویم که باید این فرهنگ را زنده نگه داشت. این فرهنگ است که می تواند ما را به یک نهاد الگو و نمونه تبدیل کند.
|