|
مطلب بعدي > |
|
2587 |
تعداد بازديد |
|
10.00 (4 راي ) |
امتياز مطلب |
|
|
راه شماره 15-16 : آقازاده گان صدر اسلام
همه بدهکاریم
برای کم کاری بهانه ای نداریم از لحظه لحظهی روزهای مسئولیت من و شما سؤال خواهد شد. از همه سؤال خواهد شد؛ منتها آن كسی كه بار سنگینی بر دوشش نیست، مثل آن كسی است كه مال زیادی ندارد؛ از او حساب بخواهند، سرانگشتی یك چند قلم بیان خواهد كرد، خلاص خواهد شد. آن كسی كه مالِ زیاد دارد، اندوختهای دارد، رشتههای گوناگون درآمدی دارد، طبعاً اگر از او حساب بخواهند، با یك كلمه و دو كلمه، این حساب تمام نمی شود. اگر طرف حساب، دقیق باشد و بخواهد مو را از ماست بكشد و بخواهد سختگیری كند، بخواهد با عدالت رفتار كند، طبعاً خیلی مشكل خواهد شد؛ قدم به قدم این را بایست جواب داد: این پول را از اینجا به دست آوردیم، اینجا خرج كردیم، به این دلیل به دست آوردیم، به این دلیل خرج كردیم. مسئولیت هم همین جور است. حالا الحمدللَّه شماها علیالظاهر افراد مالدار و پولدار و ثروتمندی نیستید -انشاءاللَّه كه نباشید- لیكن سنگینی مسئولیت شما از سنگینی آن مال بیشتر است. از ما سؤال می كنند: در فلان قضیه، شما مسئولیتتان چه بود؟ جزئیات مسئولیت را باید بدانید. اگر ندانیم، سؤال می كنند كه چرا نمی دانستی مسئولیتت این است؟ چطور غفلت كردی؟ وقتی كه بدانیم، می گویند حالا این مسئولیت را چطور ادا كردید؟ طول می كشد تا شرح بدهیم، تا بیان كنیم، تا عذر بیاوریم. و همه بدهكاریم. همهی بشریت، همهی خلق عالم، در مقابل محاسبهی الهی بدهكارند. هیچ كس نمی تواند بگوید من میزان اعمالم به قدر كفاف پاسخگوست؛ انبیاء هم نمی توانند بگویند؛ لذا استغفار می كنند. انبیاء و اولیاء هم تا لحظهی آخر استغفار می كنند، طلب مغفرت می كنند. امام سجاد در دعا می فرماید: «و عدلك مهلكی»؛ عدالت تو، پدر من را در میآورد. لذا عرض می كنیم: «عامِلنا بفضلك». اگر بحث عدالت پیش بیاید و بخواهند مو را از ماست بكشند، و اگر در كارهایمان دقت كنیم، واویلاست. باید از خدای متعال فضل او را بخواهیم، اغماض او را بخواهیم، گذشت او را بخواهیم. البته یك حرف هست كه آن را می شود در پیشگاه خدای متعال عرضه كرد؛ و آن این است كه من به قدر توانِ خودم تلاش كردم. اگر بتوانیم این را بگوئیم، خوب است. به قدری كه می فهمیدم، به قدری كه می توانستم و می دانستم، تلاش كردم؛ دیگر حالا كم و زیاد و نقص و مشكل و كمبود و اینهایش را عفو كن؛ اینجوری می شود. پس باید همتمان را بگماریم به اینكه از همهی نیرو و توان و استعداد و ظرفیت استفاده كنیم. البته هر انسانی ضعفی دارد، مشكلی دارد، كمبودی دارد؛ اینها را هم به خدا محول كنیم؛ لیكن تلاش خودمان را بكنیم، از ظرفیت كم نگذاریم. ... شما ببینید در صدر اسلام، آن كسانی كه ممدوح واقع شدند -حالا در فرهنگ ما، بر طبق عقیدهی ما- بیش از آنچه كه به خاطر نماز و عبادتشان ممدوح واقع شدند، به خاطر موضعگیریهای سیاسیشان، اجتماعیشان و مجاهدتشان ممدوح واقع شدند. ما ابیذر را، یا عمار را، یا مقداد را، یا میثم تمار را، یا مالك اشتر را كمتر به عبادتشان مدح می كنیم. تاریخ، اینها را به آن مواضعی می شناسد كه این مواضع، تعیین كننده بود؛ حركت كلان جامعه را توانست هدایت كند، شكل بدهد و به پیشرفت این حركت كمك كند. آنهایی هم كه مذمت شدند، همین جور. خیلی از بزرگان كه مورد مذمت قرار گرفتند، به خاطر شرب خمر مذمت نشدند، به خاطر بینمازی مذمت نشدند؛ به خاطر عدم حضور در آنجائی كه حضورشان لازم بود، مذمت شدند. تاریخ، اینجوری ثبت كرده؛ نگاه كنید، ببینید. پس كار خدا، كار معنوی، كار توحیدی، منحصر نیست در نماز خواندن؛ اگرچه نماز را دستكم نباید گرفت. نماز پشتوانهی همهی اینهاست. تلاوت قرآن، تدبر در قرآن، تضرع پیش خدای متعال، خواندن ادعیهی مأثور - صحیفهی سجادیه، دعای امام حسین، دعای كمیل، بقیهی این ادعیهای كه هست - اینها همهاش كمك كننده است؛ روان كنندهی حركت موتور وجود انسان است؛ كه اگر چنانچه شما با خدا انس داشتید و میان خودتان و خدا را درست و اصلاح كردید، این كارها را راحتتر انجام می دهید؛ با رغبت بیشتر، با شوق بیشتر انجام میدهید. (دیدار جمعی از مسئولان)
راه خطر را باید بست اگر شما بتوانید یك خطی را ترسیم كنید، یك كاری را انجام دهید كه تا سالهای متمادی بر اساس آن كار، یك ملت سعادت داشته باشند، از دین و دنیا برخوردار باشند، این چیزی نیست كه هیچ عبادتی، هیچ نماز شبی، هیچ خدمت متوسط و معمولیِ متعارفی به خلقاللَّه با این معادله كند؛ خیلی چیز بالائی است. این فرصت را خدا به من و شما داده است؛ پس باید شكرگزاری كنیم. منتها مثل همهی كارهای بزرگ، همچنان كه غنیمت آن زیاد است، غرامت آن هم سنگین و خطرناك است؛ «من له الغنم، فعلیه الغرم»؛ با هم مبادل است؛ مثل ارتفاع بالا در حركت كوهنوردی است. اگر انسان از آنجا پرتاب شود، خطرش خیلی بیشتر از این است كه مثلاً از یك متری و دو متری زمین پرتاب شود. اما خوب، آنجا نقطهی عالی است؛ نقطهی بالاست. هرچه جایگاه بالاتر، خطرها هم بیشتر. راهِ بستن این خطرها هم ملاحظهی تكلیف و مبارزهی با هوای نفس است. اینجور نیست كه انسان را در یك مجموعهی ابهام قرار داده باشند كه ندانیم پس چه كار كنیم؛ نه، با هوای نفسِ مخالف شرع و مخالف دین مبارزه و معارضه كردن و وظیفه و تكلیف و واجب را دائماً مورد ملاحظه قرار دادن. اگر این خط را بروید -كه البته خط آسانی نیست، مشكل است- معلوم است كه چه كار باید كرد. (دیدار فرماندهان ارشد نظامی و انتظامی)
خیال کردید همچنان انقلابی هستید! خطبهی فراموش نشدنی زینب كبری در بازار كوفه یك حرف زدن معمولی نیست، اظهارنظر معمولی یك شخصیت بزرگ نیست؛ یك تحلیل عظیم از وضع جامعهی اسلامی در آن دوره است كه با زیباترین كلمات و با عمیقترین و غنیترین مفاهیم در آن شرائط بیان شده است. قوّت شخصیت را ببینید؛ چقدر این شخصیت قوی است. دو روز قبل در یك بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین بردهاند، این جمع چند ده نفرهی زنان و كودكان را اسیر كردهاند، آوردهاند در مقابل چشم مردم، روی شتر اسارت، مردم آمدهاند دارند تماشا می كنند، بعضی هلهله می كنند، بعضی هم گریه می كنند؛ در یك چنین شرائط بحرانی، ناگهان این خورشید عظمت طلوع می كند؛ همان لحنی را به كار می برد كه پدرش امیرالمؤمنین بر روی منبر خلافت در مقابل امت خود به كار می برد؛ همان جور حرف می زند؛ با همان جور كلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندی مضمون و معنا: «یا اهل الكوفه، یا اهل الغدر و الختل»؛ ای خدعهگرها، ای كسانی كه تظاهر كردید! شاید خودتان باور هم كردید كه دنبالهرو اسلام و اهلبیت هستید؛ اما در امتحان اینجور كم آوردید، در فتنه اینجور كوری نشان دادید. «هل فیكم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الكذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یكسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال كردید ایمان دارید، خیال كردید همچنان انقلابی هستید، خیال كردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالی كه واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهدهی مقابلهی با فتنه بربیایید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مثلكم كمثل الّتی نقضت غزلها من بعد قوّة انكاثا»؛ مثل آن كسی شُدید كه پشم را می ریسد، تبدیل به نخ می كند، بعد نخها را دوباره باز می كند، تبدیل می كند به همان پشم یا پنبهی نریسیده. با بیبصیرتی، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، كردههای خودتان را، گذشتهی خودتان را باطل كردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطن پوك، باطن بیمقاومت در مقابل بادهای مخالف. این، آسیبشناسی است. با این بیان قوی، با این كلمات رسا، آن هم در آن شرائط دشوار، اینگونه صحبت می كرد. اینجور نبود كه یك عده مستمع جلوی حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یك خطیبی برای اینها خطبه بخواند؛ نه، یك عده دشمن، نیزهداران دشمن دور و برشان را گرفتهاند؛ یك عده هم مردم مختلفالحال حضور داشتند؛ همانهائی كه مسلم را به دست ابنزیاد دادند، همانهائی كه به امام حسین نامه نوشتند و تخلف كردند، همانهائی كه آن روزی كه باید با ابنزیاد در میافتادند، توی خانههایشان مخفی شدند. اینها بودند توی بازار كوفه. یك عده هم كسانی بودند كه ضعف نفس نشان دادند... این زن است كه الگوست؛ الگو برای همهی مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوی و انقلاب علوی را آسیبشناسی می كند؛ می گوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفهتان عمل كنید؛ نتیجه این شد كه جگرگوشهی پیغمبر سرش بر روی نیزه رفت. عظمت زینب را اینجا می شود فهمید.(جمع پرستاران)
نماز شب شیطانی بشر موجود عجیبی است عزیزان من. گاهی عبادت و نماز شب هم می شود وسیلهی نفوذ شیطان، وسیلهی فریب نفسِ خود انسانی كه دارد نماز شب می خواند! همهی ایدههای خوب، همهی فكرهای خوب و شریف می تواند منفذی بشود برای شیطان. سیاستهای اصل 44 خیلی خوب است، خیلی لازم است و حتماً باید با گسترشِ تمام اجرا شود؛ اما مراقب باشند مثل آن نماز شبِ دام شیطان نشود. از اینجا هم ممكن است شیطان ها نفوذ كنند. بارها گفتهام؛ آدمهای سوءاستفادهچی، قانوندانهای قانونشكن، كسانی كه بلدند چه جوری سر مأمور و مسئول و رئیس و مرئوس و آدم كوچه و بازار را بپیچانند، برای اینكه به یك طعمهای دست پیدا كنند؛ اینها كارخانه را بخرند، بعد به بهانههای گوناگون كارخانه را زمین گیر كنند، كارگرها را بیكار كنند؛ بعد از ماشینآلات فرسودهی همان كارخانه، پول فروشش را در بیاورند، از زمین آن كارخانه هم به میلیاردها و آلاف و الوف برسند؛ از این كارها شده است، می شود؛ باید همه حواسشان جمع باشد.(جمع کارگران)
دنبال عنوان حوزوی و دانشگاهی نبود این جمله را هم دربارهی شهید بزرگوارمان مرحوم آیت اللَّه مطهری (رضوان اللَّه تعالی علیه) عرض كنیم: حقیقتاً رفتار و منش آن مرد بزرگ، نشاندهنده و نمایشگر یك معلم كامل و با احساس مسئولیت بود. در هیچ عرصهای از عرصههائی كه حضور یك متفكر اسلامی مورد نیاز بود، ایشان از ورود در آن عرصه خودداری نكرد؛ ملاحظات و مصالح نتوانست جلوی او را بگیرد كه وارد این عرصه نشود؛ چه در زمینههای سیاسی، چه در زمینههای فكری. در زمینهی پاسخ به سؤالهای گوناگونی كه در آن دوره ذهن جوانهای ما را به خود مشغول كرده بود، شهید مطهری مثل برخی از مدعیان روشنفكری دینی نبود كه مطالب اجنبیِ از منطق دین و محتوای دین را با لعاب دینی و قالب دینی عرضه كند؛ بلكه درست نقطهی مقابل، مفاهیم حقیقی دینی را در بستهبندیهای متناسب روز و متناسب با سؤال و نیاز و استفهام مخاطبین عرضه می كرد. دنبال این نبود كه یك دستهی خاصی، یك گروه خاصی، یك مجموعهی فكری خاصی او را تحسین كنند. با واپسگرائی و عقبماندگی فكری و ارتجاع و تحجر و غلط اندیشیدن در زمینهی دین -كه ناشی از تحجر و واپسگرائی است- همان قدر و با همان شدت برخورد كرد كه با بدعتها و افكار انحرافی و افكار التقاطی. این، خصوصیت آن مرد بزرگ بود. او خسته نشد؛ تلاش دائمی می كرد. دنبال نام و تیتر و عنوان متعارف دانشگاهی و حوزهای هم نماند. به عنوان یك رزمندهی عرصهی فكر و تأمل، وارد میدان شد. با اخلاص كار كرد، خدای متعال هم به كار او بركت داد. امروز بعد از سی سال از شهادت آن مرد بزرگ، حرفهای او تازه است، زندهاست؛ گویا برای امروز نوشته شده است. آن روز هم كسانی در سطوح مختلف فكری، از سخن او و فكر او استفاده می كردند، پاسخ خودشان را می گرفتند؛ امروز هم كه افكار جلو رفته است، مسائل بسیاری برای ذهنهای جستجوگر حل شده است، باز به سؤالات جدید پاسخگو است. این، خاصیت یك فكر عمیقِ همراه با اخلاص است. اخلاص، معجزهگر است. وقتی انسان برای خدا در یك راهی قدم می گذارد، خدا به كار او بركت می دهد؛ اینجور می شود كه تلاش چند ده سالهی آن مرد بزرگ، آن شهید عزیز، برای جامعه مثل یك ذخیرهی تمام نشدنی باقی می ماند. این كار برعهدهی ماست؛ همهی ما در همهی عرصههای گوناگون.(جمع معلمان)
|
|
|