راه شماره 17 : فردای انتخابات...
امت خفته
نویسنده : مظفر اقبال / مترجم : ع.ف.آشتیانی
اشاره:
نيمنگاهي به كتابهايي كه ظرف يكي دو سال اخير راجع به اسلام در كشورهاي غربي منتشر شده هر بينندة صاحب خردي را به تأمل وا ميدارد. صدها عنوان كتاب در رشتههاي مختلف از سطوح دانشگاهي تا عوامانه منتشر شدهاند. در اين كتابها كه اكثراً توسط غير مسلمانان نوشته شده به لطايف الحيل كوشيدهاند تعريفي از سنّت اسلامي ارائه كرده آن را تحريف، تبيين، تفسير و ساختارشكني كنند. اين حركت فكري منسجم و همهجانبه ثابت ميكند كه تاريخ ممتد تحقيق و پژوهش در غرب وارد فاز جديدي شده است. از اينسو وقتي به كتابهاي منتشره در جهان اسلام راجع به تمدن غرب مينگريم راهي جز سكوتي خفقانآور و دردناك نميماند. ظاهراً ميتوان فاصلة عميق «منابع» بين اين دو قطب را دليل اين عدم توازن دانست اما كيست كه نداند اين يك سرپوش است؟ واقعيت دردناك متأسفانه به خوابآلودگي و ناهوشياري امت اسلام برميگردد. با اينهمه دانشگاه، كالج، مؤسسه و حتي دانشگاههاي «اسلامي» در جهان اسلام انتظار داريم محصولات تحقيقاتي فراواني از اقصي نقاط كشورهاي اسلامي بيرون آيد. در اين روزگار پرفتنه شايسته است مردان و زنانِ برخوردار از نبوغ فكري با چشمان كاملاً باز و هوشيارانه به جريان تاريخ بنگرند و ضمن رديابي امواج ويرانگر، با ارائه رهنمود، ارشاد، تحليل و راهنمايي به خنثيسازي آنها مبادرت ورزند. افسوس كه چنتة آنان خالي است و در احاطة خوابي مرگبارند. گويي بناهايي كه انديشمندان ما را در خود جاي داده گور آنهاست؛ يا آمد و شدكنندگان به آن مؤسسات خوابگردي ميكنند؛ يا اشباح دوراني به تاريخ پيوستهاند. توليدات پژوهشي و علمي يك استاد متوسط دانشگاههاي آمريكا را با بازده يك استاد پاكستاني، مصري يا تُرك كنار هم گذاشته، ببينيد چگونه از كمكاري در اينسو برآشفته و حيران ميشويد. شايد بتوان فقدان يا كمبود تجهيزات و مصالح لازم براي تحقيقات علمي در حوزة «علوم تجربي» را به نوعي پذيرفت، اما در ساير علوم هيچ بهانهاي نداريم. شناخت مسلمانان از غرب يكي از مهجورترين حوزههاي تحقيق است و با غفلتِ ما ميدان براي عوامفريبي رسانهها و انتشار دروغ و فريب توسط يك بنگاه قدرتمند جهاني باز شده است. كنگرة آمريكا در 16 جولاي 2003 با اختصاص يك ميليارد و سيصد ميليون دلار بودجه براي پخش برنامههاي راديو ـ تلويزيوني بينالمللي پشتوانة محكمتري براي اين فريبكاري فراهم ساخت. بودجة مذكور كه براي جلب قلوب و افكار جوانان مسلمان به تصويب رسيده براي تأسيس شبكة راديو ـ تلويزيوني جديدي مخصوص خاورميانه هزينه خواهد شد.
غرب در اين جهانبينيسازي، تمدني پيشرفته، قدرتمند، مترقي و بيهمتا تصوير خواهد شد. در تصويرسازي از علوم، هنر، سبك زندگي و ادبيات به كمك انگارههاي بصري در رسانههاي مكتوب واقعيتهايي كاذب ساخته ميشوند و متقابلاً با همين ساز و كار، تصوير نخنما و پوسيدهاي از تمدن اسلامي ساخته و ارائه ميشود. اين فريبهاي بصري و ديدگاههاي نادرست دربارة جهان اسلام به قدري در جان و تن مسلمانان رسوخ كرده كه ميليونها جوان مسلمان در سراسر دنيا واله و شيفتة غرب شدهاند و اثبات اين امر چندان مشكل نيست. نيرنگهاي رنگارنگ آمريكا در صدور ويزا يكي از همين فريبهاست. صفهاي طويل جلوي سفارتخانههاي خارجي، هجوم سيلآساي كالاهاي غربي و دهها شاخص ديگر، نشان از شيفتگي به غرب دارد كه محصول ارائة تصويري جذاب از غرب از طريق ساز و كارهاي دروغين در عرصهاي است كه محقق مسلماني در آن به پاسباني نايستاده است. از پيامدهاي اين روند، سوختن ريشة فرهنگ و معنويت كساني است كه هر چند از كشورهايشان قدم بيرون نگذاشتهاند اما سبك و سياق زندگيشان زير يوغ غرب استحاله شده است. تسليم رهبران سياسي، نظامي و فكري جهان اسلام در برابر اين هجمه ثمرة ادعاهاي برتريطلبيِ بلامعارض غرب است. اين رهبران همان ژنرالهاي بييال و دُم و اِشكم، روشنفكراني كه قبلهاي جز غرب ندارند، و حتي رهبران مذهبي هستند كه تسليم و سكوت بردهوارشان را به بهانة استراتژي و مصلحت توجيه ميكنند. بهطور عيني كه مينگريم مشكل ريشهاي را در خود جهان اسلام مييابيم. چهارصد سال است كه جهان اسلام دريوزگي ميكند و به جاي توليد دانش، فقط گيرندة علم و كالا و نظريه و... بوده است. غالباً سطح نازل دانش و مهارتهاي علمي و تكنولوژيكي را علت اين بردگي عنوان كرده از ساير علل و مقولات چشم ميپوشند گويي ميتوان سنت اسلامي را از جامعه منتزع كرد. عمق و گسترة اين پوسيدگي بسي بيشتر است. ايراد كار ما صرفاً در فقدان يا كمبود آزمايشگاه و كتابخانه نيست بلكه ما اسير بنبست فكري شدهايم؛ گمراهي از بدترين نوعش كه فضلا و انديشمندان را در تنبلي و رخوتي بردهوار فرو برده است. به محض قدم گذاشتن در راهروهاي مؤسسات جهان اسلام هُرمِ رخوتآور اين تنبلي و خوابآلودگيِ نفرينشده به صورتمان ميوزد. انسان در آنجا نه ذهنهاي بيدار، هوشيار و بانشاط كه رخوتي خمارآلوده مييابد. دستور كار و برنامة پژوهشي ندارند، نيروي محركه اصلاً و ابداً، فقط و فقط گيجي و منگي حكمراني ميكند. خيليها در عزاي اين وضعيت مرثيهسرايي كردهاند. حال ميپرسيم براي جان بخشيدن به اين روح خموده چه بايد كرد؟ براي تعريف يك دستور كار پژوهشيِ هدفمند كه به چارهانديشي معضلات كنوني بپردازد چه بايد كرد؟ براي آنكه فضلاي شريف ما عملاً بهپاخاسته سنّتي را كه در آن پرورده شدهاند حقيقتاً به ارث ببرند چه بايد كرد؟ واقعاً عاجز و حيرانام از درك اين پديده كه چرا از مؤسسات دانشگاههاي اسلامي حتي يكي، يك برنامة پژوهشي و مطالعاتيِ بينشساز و ژرفبينانه دربارة حال و روز امت اسلام ارائه نميدهد؟ چرا به جريان و روند تاريخ نميانديشند؟ چرا از رخدادهاي سه قرن اخير كه اين عدم توازن در جهان را به وجود آورده تجزيه و تحليل موشكافانهاي ندارند؟
حوزههايي كه جان ميدهند براي مطالعه و تحقيق «الي ماشاءا...» هستند: در مورد تأثيرات استعمار، ساختارشكني اشتباهات گذشته، انديشه دربارة بايدها و نبايدها، موضوعات تاريخي، اقتصادي، نظامي و جامعهشناختي كه برخورد اسلام با مدرنيته و ناكاميهاي حكومتهاي اسلامي در سر شاخ شدن با چالشهاي پيشآمده را كندوكاو كرده چارهاي پيشنهاد كنند؛ آنگاه مهمترين وظيفهاي كه ميمانَد تجديد بنا و نشاطبخشي سنت اسلاميِ «علمآموزي» است. درصد بسيار بالايي از اين يك ميليارد و چند صدميليون مسلمان در جهان، امروزه به گنجينة عظيم آثار پژوهشي كه حقيقتاً گوياي ارث بردن از سنتي با شكوه است دسترسي ندارند. آنان از ميراثشان بريدهاند زيرا زبان آثار تحقيقي را نميدانند و نميفهمند. هزاران دستنوشته به معناي واقعي كلمه براي ترجمه، بازتوليد و تحشيهنويسي داريم؛ ميليونها متن كه بايد در معرض ديد و توجه نسلهاي جوان مسلمان آورده شوند. افسوس كه نوابغ و مستعدّيني كه شروع اين وظيفة سنگين بر دوششان است خفتهاند. بيترديد تلاشهايي در گذشته براي ترجمه و بازتوليد كتابهاي ارزشمند اسلامي صورت گرفته است و هنوز هم فضلاي بييار و ياور و دلسوختهاي هستند كه براي خدمت به امر پژوهشگري، دود چراغ ميخورند اما فرياد ما بر سر مؤسسات و نهادهاي خُماري زدهاي است كه افراد معتبري بر مصادر رياستي و مديريتي آنها تكيه زده و منابع انساني و مادي وسيعي در دست دارند. آنان چه ميكنند؟ بازده تحقيقات برنامهريزي شدة بلندمدت و غني آنها كجاست؟ قبول كه منابع و بودجه اين مؤسسات و نهادها به اندازة همتاهاي غربيشان نيست، اين تكليف گسترده و سنگين صرفاً در گرو منابع مادي نيست؛ بلكه روحيهاي سيراب شده از احساس تعهد و هدفمندي را ميطلبد. روحيهاي اينچنين كه باشد منابع خودبهخود جذب ميشوند. اين روح مرده را جان دوبارهاي بايد بخشيد.
|