راه شماره 15 : جشنواره شاه سلطان حسینی
این كارگردان آشوبگر
مروری بر شخصیت هنری و سیاسی مرینال سین
مترجم : ع. ف. آشتیانی
مرینال سین، فیلمساز سنتشكن سینما كه هیچگاه خوشبینی را از دست نمیدهد روز چهاردهم ماه مه گذشته وارد هشتاد و یك سالگی شد. در این روز دوستدارانش از گوشه و كنار جهان پیامهای تبریك به خانهاش سرازیر میكنند اما او پشت صورت خونسرد و معقولش حتی كمتر از لحظهای گذشته خود و «دوران خشم و اعتراض» را از یاد نمیبرد. او حقیقتی را كه زیر هجوم پستمدرنیزم تغییر شكل داده، به ما گوشزد میكند. این كارگردان آشوبگر، كه از پرچانگی هیچوقت خسته نمیشود و در نوع خودش منحصر به فرد است، به منتقدی چنین میگوید: «مادام كه به جهان اطراف خود و واقعیتهای ناخوشایند تاریك و ویرانگرش واكنش نشان داده، صم بُكم نمینشینید، توانستهاید ثابت كنید كه زنده هستید و میتوانید كاری بكنید كارستان.» مرینال سین از سال 1960 با ساختن فیلم «روز عروسی»، بر اساس داستان قحطی سال 1943 در بنگال، در فواصل منظم با تولید فیلمهایی نظیر «مصاحبه»، «كلكته - 71»، «همسُرایان»، «پاراشورام» و در «جستوجوی قحطی» به مضامین فقر، خشكسالی، قحطی و بیعدالتیهای اجتماعی پرداخته، تعهد خود را از این طریق به هنر سینما نمایان میسازد. او نیز مانند دوستش لیندسی اندرسون، كارگردان آشوبگر سینمای آزاد در انگلستان، معتقد است «هنری كه هدفش تغییر جامعه نباشد اصلاً هنر نیست.» برای نیل به این هدف، فیلمساز باید نگرشهای اجتماعی خود را خوب پخته كند و بپرورد، سپس در فیلمش اعمال كند و در این مسیر نباید از واقعگرایی رویگردان باشد. از او كه میپرسیم واقعگرایی از چه نوعی، پاسخ میدهد: «نمیتوانم منظورم را مختصر بیان كنم. عجالتاً اینكه، امكان ندارد واقعیت عینی را به زبان سینما بیان كرد. انسان فقط برداشت و درك خودش را از واقعیت نمایش میدهد. وقتی تصویر یك شیء خاص را از دریچه دوربین ثبت میكنید و تركیببندیهای خطی و سایهروشن را به آن میافزایید صرفاً یك برداشت امپرسیونیستی از واقعیت ارائه دادهاید.» میتوان استدلال كرد كه مرینال سین مانند آندره برتون و لوئیس بونوئل با احساساتی بودن در تمام اَشكال و انواعش جنگیده و كوشیده است محیط و فضای طبیعی روانی مخاطب را با سبك نگاه خاص خودش تغییر دهد. كار مرینال سین نگاه كردن است و به زعم او نگاه كردن یكی از راههای پرسیدن است، فیلم كلاسیكِ «روز عروسی» كه او در دهه 60 ساخت و تأثیرش بر ذهن و افكار ما هنوز باقی است، ماجرای یك دستفروش میانسال روستایی و همسر جوان اوست كه روابطشان در كشاكش قحطی سال 1943 در بنگال به فروپاشی ختم میشود. همیشه میتوان انتظار داشت بر اثر مصائب بزرگی كه بیرون از چاردیواری خانه و خارج از اختیار انسان پیش میآید مصیبتهای شخصی وحشتناكی دامنگیر انسان شود. مرینال سین میگوید: «روزگار بیرحمی بود و من نیز میخواستم فیلم بیرحمانهای بسازم، سوژه قحطی، دو دهه بعد در فیلم آكالر ساندهانه (با بازی اسمیتا پاتیل) دستمایه كار شد و این بار نیز زخمهای قحطی از منظر انسانی، ولی همراه با خشم و غضب بیان میشود. مرینال سین بلافاصله بعد از ساخت فیلم «روز عروسی» با لحنی ملایم و محجوبانه مضامین دیگری از روابط انسانی را مطرح كرد. وی در فیلمهای پوناچا، آباشهشه و پراتینیدی، ظرایف و دقایق روابط انسانی را در فضای شهری بررسی میكند. پوناچا داستان تضادی است كه از تغییر موقعیت زن از جایگاه سنتی به عنصر درآمدزا و كمكرسان خانواده به وجود میآید؛ «آباشه شه» نگاهی كنجكاو به طلاق به سبك هندی میاندازد؛ و «پراتینیدی» در مورد تخریب روابط زناشویی در جامعهای است كه تابوها نقشی نامرئی اما مسلط و قوی ایفا میكنند. دقیقاً در سال 1980، مرینال سین با چالش دیگری برای ساخت فیلمی درباره قحطی روبهرو شد. آكالر ساندهانه، یك فیلم در فیلم است كه قحطی را در روستای دورافتادهای به تصویر میكشد. اما آیا انسان میتواند قحطی را به شكل واقعی در فیلم نشان دهد؟ آیا به لحاظ انسانی ساخت چنین فیلمی ممكن است؟ مرینال سین هیچگاه برای طرح این موضوع و نمایش قحطی از طریق بازیگری و نقشآفرینی، خالی از تشویش نبوده است. كارگردان معتقد است قحطی یك آفت اجتماعی است كه تجسّمش در قاب كوچك تصویر بسیار دشوار است، قحطی یكی از آن واقعیتهاست كه خطری بس بزرگ برای كسانی محسوب میشود كه بخواهند با آن زورآزمایی كنند؛ چراكه ممكن است به ورطه ریاكاری سقوط كنند. مرینال سین میگوید: «ماهیت بعضی از فیلمهای مرا بحرانها رقم زدهاند. اگر به اولین فیلمهایم نگاه كنید خواهید دید عمدتاً به جهان مادی و بحرانهای مادی توجه كردهام. در آن فیلمها صحنهها و نماها، ضرباهنگها، مشقتها و لطیفههایش تحتالشعاع یك دنیای مادّی است و تضادهایی را میبینیم كه شخصیتها در آنها شكل گرفته، نابود، یا برملا میشوند. و اكنون چه؟ هنوز هم زندانی زمانه خود هستم. دروننگری میكنم؛ دقیقتر بگویم از خویشتن حساب میكشم، در مورد خودم مو را از ماست میكشم، روبهروی آینه میایستم، تصویرم را میبینم، خود را تكهتكه و جزءجزء میكنم، میكوشم درونیاتم را بیرون بریزم، میخواهم خود را بشناسم. من برای شناختن جامعهای كه خود عضوی از آن هستم از این پروسه، كه درواقع اسیرش هستم، عبور میكنم.» احساسات و عقاید و زهد طبقه متوسط اجتماع در فیلمهایی نظیر «اِك دین، پراتی دین»، «چالچیترا»، «ویرانهها»، و «ناگهان، روزی» به خوبی و با قوت بیان میشود. مرینال سین در تمام این فیلمها به دروننگری و استنطاق از خویشتن مینشیند؛ موضوعی كه طبقه متوسط با تشبّث به هر بهانهای همواره از آن طفره رفته است. معذلك، فیلمهایی كه به شهرت و اعتبار او انجامید، فقر و قحطی را ترسیم میكند. او در جایگاه هنرمند و عنصر فعال اجتماعی، كارگردانی است كه حتی امروز نیز مجذوب موضوعاتی نظیر فقر و قحطی میشود، موضوعاتی كه زخمهایش از چشمانداز روح او خارج نشده است. مرینال سین بهتازگی نگارش كتابی را تمام كرده كه موقتاً میتوان آن را «مرینال سین از نگاه مرینال سین» نامید و قرار است در دهلی نو منتشر شود. این كتاب سرگذشت اوست و مملو از حكایتهای شیرینِ بهیادماندنی از حشر و نشر با فیلمسازان متعدد و شخصیتهای سینمایی بینالمللی. او فیلمسازی تكرو است كه اگر فرصت و مجالی بیابد مدام و بیوقفه حرف میزند و با پرچانگیهایش نشان میدهد كه جوانی را در سن هشتاد و یك سالگی از سر گرفته است. وی با مزاح میگوید: «هرچند دارم دزدكی زندگی میكنم، اما بوی مرگ به مشامم نمیرسد.» این نگرش زندگیبخش و شورآفرین، نقطهای است كه مرینال سین با تمام عشقش به زندگی در آن ایستاده است. فیلمهای او انسان را با سؤال بمباران میكنند. از مخاطبین مرینال سین دائم سؤال میشود. وی میگوید: «من از مخاطبم سؤال میكنم اما پاسخ را نیز مستقیم یا غیر مستقیم در فیلم میگنجانم و تاكنون بدین روال عمل كردهام. اما اكنون میخواهم فیلمی بسازم كه پایانش روشن نباشد. نمیخواهم در نتیجهگیری عجله كنم زیرا زندگی را امری غیر قطعی میبینم. ما باید موقعیت را تجزیه و تحلیل كنیم تا مخاطب شروع به پرسش كند و آنقدر پیش برود كه به جواب برسد.» مرینال سین ساكن شهر كلكته است و به آن عشق میورزد. آیا او میتواند خارج از كلكته زندگی كند؟ آیا تمایلی به انتقاد یا محكومیت شهرش دارد؟ كلكته برای او چه معنایی دارد؟ در پاسخ میگوید: «شهر كلكته شهر تقابلهای آشكار است و همچون من بیقرار، عصبی، پیشبینینشدنی، هراسانگیز، و دوزخی؛ من در چنین اوضاع آشفته و پرآشوبی بزرگ شدم. كلكته برایم الهامبخش و تهییجكننده است، خوراك فكری به من میدهد، مرا خشمگین و غمگین میسازد. هرجا كه بروم، هرجا كه كار كنم، چه داخل كلكته یا در دورترین قسمتهای جنوب، شمال یا غرب، روح كلكته با من است.
خلاصهای از چند فیلم سینمایی مرینال سین «روز عروسی»
نزدیك جنگ جهانی دوم است؛ روستایی پرت در بنگلادش. پریانات، مرد میانسالی كه آخرین بازمانده خانوادهای ثروتمند است، برای خشنودی مادر بیوهاش با دختر كمسن و سال دلربایی وصلت میكند. او با غلبه بر بدبینیهای اولیهاش بهتدریج طعم خوشبختی را چشیده، زندگی زناشویی عادی را شروع میكند. پریانات با زندگی دست و پنجه نرم كرده، با دورهگردی و فروش اجناس مختلف در ایستگاههای قطار امرار معاش میكند. روزی كه همراه مالاتی، همسرش، به بازار روزانه یكی از روستاها رفته، طوفانی شدید سقف خانه مادرش را فرو میریزد و او را میكشد. پریانات چون در كارش نمیتواند از پس فروشندگان دورهگرد جوان برآید، شغلش را نیز از دست میدهد. رخدادهای جهان خارج بر زندگی این زوج تأثیر میگذارد. جنگ جهانی دوم شروع شده و قحطی را به كشور میآورد. اهالی روستا دستهدسته میگریزند؛ ولی پریانات از رفتن پرهیز میكند. پس از سه روز گرسنگی شدید كه بالاخره پریانات مقداری برنج پیدا میكند، با حرص و ولع حیوانی تمام آن را میخورد بیآنكه چیزی برای همسرش بگذارد. مالاتی طاقت گرسنگی را دارد، اما خودخواهی شوهرش را نمیتواند تحمل كند. رابطه آنها روز به روز سستتر میشود تا اینكه بعد از یك درگیری، پریانات خانهاش را ترك میكند و در بازگشت با جنازه همسرش روبهرو میشود.
«كلكته ـ 71»
جوانی بیست ساله از دالان تاریخ از مسیر فقر، نكبت و مرگ عبور میكند و بارها كشته میشود ـ ـ كشته میشود زیرا معترض است و همواره فتنه و آشوب برمیانگیزد. او در بین قصهها میآید و میرود؛ هر داستان دارای فضا و ساختار و شخصیتهای مستقلی است، اما همه آنها از یك واقعیت دیرینه سخن میگویند: فقر و خفّت. درحالیكه چهره ملموس و مادی فقر و گرسنگی ثابت مانده، آنچه مدام تغییر میكند ذهن انسان و نگرشهای اوست. در پایان آخرین داستان، جوان بیست ساله كه تازه كشته شده، روی پرده سینما ظاهر میشود و بینندگان را به «عكسالعمل» ترغیب میكند.
«بر فراز ابرها»
جوانی كه در هفت آسمان یك ستاره هم ندارد، در یك دیدار تصادفی با دختری جوان بدون قصد و غرض خاصی چهرهای كاذب از خود نشان داده، لاف و گزاف فراوانی میزند. پس از آن برخورد تصادفی، آنها متناوب با یكدیگر ملاقات میكنند. دوز و كلكهای مرد جوان روز به روز بیشتر میشود. جوان در یك اقدام از سر استیصال میكوشد مانع ثروت را از سر راه بردارد. دوستش كه انسان جاافتادهای است، او را از این كار بر حذر میدارد. ولی جوان به اندرزهای او اعتنا نمیكند و آنچه كه جوان انتظارش را نداشت بر سرش میآید. سرانجام سر عقل میآید اما در ازایش بهای سنگینی میپردازد.
«داستان ناتمام»
مكان داستان یك كارخانه شكر و منطقه مجاور آن است؛ جایی كه كارگران از حداقل ضروریات زندگی نیز محرومند و كشاورزان كلاه بر سرشان میرود. جوانی از شهر میآید و در سمت كارمند مشغول كار میشود. آشناییها و انس و الفتها بالا میگیرد. سال كسادی و ركود به پیش میتازد. بحرانها وسعت یافته در سراسر دنیا منتشر میشود. كمیته مقابله با خطر به متحد ساختن كارگران و كشاورزان اطراف كارخانه شكر اقدام میكند. آنها آماده انفجارند كه با خیانت كارمند جوان همه چیز به هم میریزد. صدای معترضان را خفه میكنند، به همین سادگی و بیرحمی، و این همه ماجرا نیست.
«همسرایان»
داستان مانند قصه جن و پریها با صحنهای آیینی شروع میشود. نقّالی روی پرده سینما ظاهر شده، آواز میخواند: «ستایش میكنم خدایان جدیدی را كه به زمین نزول اجلال كردهاند!» رئیس خدایان كه نگران كمبودها و نیازمندیهای مردم است صد شغل ایجاد میكند؛ اما هزاران نفر برای شغلها صف میكشند. هزاران انسان، هزاران چهره، هزاران مشكل بروز میكند! انبوه مردم دلسرد و مأیوس میشوند با پخش شایعهای مبنی بر اینكه همه این اشتغالزایی سیاهكاری است نارضایتی عمومی بالا میگیرد. فیلم همسُرایان به شكل سنّتی قصهگویی روایت میشود و پیام سیاسی را بدین نحو بیان میكند. كاریكاتور و سبكزدگی را با سكانسهای مستند و نئورئالیستی و نگاه مستقیم به دوربین تلفیق میكند.
«مردی با تبر»
مهاجری از روستا با تبری بر دوش و خاطره عجیب درگیری با یك ببر به شهر آمده، در یك گورستان متروك همراه با گدای پیری موقتاً پناه میگیرد. دیگران هم هستند. مهاجران بیشماری از روستاها كه امید روی امید انباشته در شهرِ بیدر و پیكر و بینظم پخش میشوند و مانند موجوداتی كمتر از انسان زندگی میكنند. دختری از غیب میرسد؛ آدم سرگردان عجیب و غریبی كه شوهرش رهایش كرده، مرد دیگری اغفالش كرده و اكنون در جستوجوی «خانه»ای است. او به گورستان آمده و با مرد صاحب تبر زندگی تازهای را شروع میكند. مدتی بعد، دخترك شاید به امید خانهای بهتر، در دل تاریكی ناپدید میشود. مرد در تنهایی ترسآوری فرو میرود و در یك خیالبافی عجیب با تاریكی نبرد خونینی میكند و در تاریكی است كه با دشمنانش برخورد میكند.
«چریك»
یك مبارز سیاسی از خودروی زندان گریخته و در آپارتمان مجلّل زن جوان حساسی پناه میگیرد. هردوی آنها طغیانگرند: او بر خیانتكاری سیاسی و زن بر خیانتكاری اجتماعی شوریده است. هردو از وضعیت بَد و بیسر و سامانی جامعه به تنگ آمدهاند. مرد فراری كه گویی در زندان انفرادی است، شروع به نقد خویشتن میكند و در این فرایند رهبری را زیر سؤال میبرد. كسی حق سؤال ندارد و همه موظف به اطاعت اوامرند. ناخشنودی به شّدت و اعتراض میانجامد و اعتراض به اختلاف كامل. مبارزه باید ادامه یابد هم برای مبارز سیاسی كه اكنون منزوی شده، هم برای زن كه تبعید شده است.
«مصاحبه»
قصه، روایت جستوجوی صبح تا شب یك جوان برای پیدا كردن كار است. روز مصاحبهاش در یك شركت هندی ـ انگلیسی است و باید سر و وضع مناسبی داشته باشد. تنها كت و شلوارش در خشكشویی است و از بخت بد او خشكشوییهای شهر دست به اعتصاب زدهاند. فیلم جستوجوی شدید او را برای قرض گرفتن كت و شلوار از دوستانش نشان میدهد و سرانجام مصاحبه. همه اینها ملغمهای است از یك روایت داستانی، پوشش خبری و مستندسازی تقریباً از نوع سینمای واقعنما. فیلم با مصاحبه عجیبی كه بین مرد آزرده و ملول و تماشاچی ناپیدایی كه از ابتدای فیلم ناظر او بوده است، پایان مییابد. و سرانجام به یك لحظه قضاوت میرسد، قضاوت دنیای ارزشها.
«نماینده»
مهندس جوانی با بیوه جوانی كه از شوهر قبلی فرزندی دارد، ازدواج میكند. در جامعهای كه تابوها تأثیری مسلط و تعیینكننده دارند، زندگی زناشویی بهرغم نیّات صحیح و انسانی، روز به روز مشكلتر شده، سرانجام فرو میپاشد.
«پرونده مختومه است»
پسر كوچكی كه خدمتكار خانوادهای از طبقه متوسط است بهطور اسرارآمیزی در آشپزخانه محبوس شده، میمیرد. تحقیقات پلیس نشان میدهد كه او برای گرم نگه داشتن خودش، نزدیك اجاق زغالی آشپزخانه به خواب رفته است. گزارش پزشك قانونی مرگ او را استنشاق گاز دیاكسید كربن اعلام میكند. خانواده خوشبخت ناگهان به آسیبهای روانی دچار میشود. كارمند جوان و همسرش كه بین احساس عذاب وجدان و ترس از پیگیریهای پلیس و رسوایی گیر افتادهاند نیمه منافقانه باطن خود را برملا میكنند؛ بیمناك از اتهاماتِ پدر خدمتكار كوچكشان، برای جلب رضایت او تلاشهای بیهودهای میكنند. اینكه هیچ اتفاقی نمیافتد و پدر نیز بیسر و صدا به راه خود میرود، آنها را كاملاً درهم شكسته و خرد میكند.
«در جستوجوی قحطی»
هفتم سپتامبر 1980 یك گروه فیلمبرداری برای ساخت فیلمی درباره قحطی سال 1943 بنگلادش، كه منجر به مرگ پنج میلیون نفر شد، به روستایی میآیند. این قحطی كه محصول فرعی جنگ است به دست انسان پدید آمده و گروه فیلمبردار، این تراژدی را بازسازی میكنند. صحنههای مستند زندگی صمیمانه گروه و خطرها، مشكلات و تنشهایی كه حین كار پیش میآید، ثبت میشود. بازیگران زندگی دوگانهای دارند و روستاییان كه جمعی از آنها سادهلوح و جمعی عاقلند، با حیرت و سوءظن به كار آنها مینگرند. اما با پیشروی سیر فیلم، گذشته بازسازی شده با زمان حال روبهرو میشود. همزیستی مشوش سال 1943 و سال 1980 پیوند غیر عادی و بیمنطقی را نشان میدهد و در این گیر و دار یك زن روستایی كه تصوراتش بُعد دیگری به زمان ـ یعنی آینده ـ میبخشد، وارد ماجرا میشود. وضعیت نگرانكنندهای برای «فامی».
«ویرانهها»
سه دوست چند روز مرخصی گرفته، از غوغای شهر دیوانه به خلوت ویرانهای پناه میبرند. ویرانهای كه زمانی یك مِلك اعیانی بزرگ بوده است. در این خرابهها مادر و دختری زندگی میكنند كه وارث بخشی از ملك مخروبهاند. مادر، فلج، كور و بیمار است و تنها امید زنده ماندنش برادرزادهای است كه روزی خواهد آمد تا با دخترش ازدواج كند. اما واقعیت چیز دیگری است؛ آن مرد ازدواج كرده، صاحب فرزند است و احتمالاً در شهر برای خود زندگی و سر و سامانی دارد. دختر از این واقعیت آگاه است اما بروز نمیدهد. دو روز و نصفی كه این سه تن در آن ویرانه سر میكنند ناچار میشوند بازی دردناكی به عهده بگیرند تا به مادر بیمار و نابینا وانمود كنند كه عكاسی كه در این جمع است، همان برادرزادهای است كه قرار بود با دختر ازدواج كند. دو روز و نصفی كه میگذرد سه دوست تصمیم به بازگشت میگیرند. پیش از عزیمت، عكاس و دختر ملاقات كوتاهی میكنند كه گفتوگوی كوتاهی را بین آن دو سبب میشود و تفاهمی خاموش. سرانجام عكاس به استودیویش بازمیگردد و دختر در تنهایی جانگدازش با مادری كه اكنون همهچیز را میداند باقی میماند. و زندگی ادامه مییابد...
سینمای بنگلادش ـ مرینال سین
مرینال سین، متولد 1923 در فریدپور بنگلادش است. وی مدرك خود را از دانشگاه كلكته در رشته فیزیك گرفت. در سنین جوانی به فلسفه ماركسیستی علاقهمند شد و به نوشتن نقد فیلم هم اشتغال داشت. در سال 1943 به عضویت انجمن تئاتر خلق هند (IPTA) درآمد. نخستین فیلمهایش به شدت تحت تأثیر نظریههای ماركسیستی ساخته میشدند و دومین فیلمش (زیر آسمان آبی ـ 1958) دو ماه از اكران منع شد. در فیلمهایش مضامین ازدواج و روابط انسانی را در محیط طبقه متوسط شهری مورد بررسی و كند و كاو قرار میدهد. از این جمله میتوان به فیلم «روز عروسی» (1960) و پونچاچا (یك بار دیگر ـ 1962 ـ ماجرای مشكلات ناشی از اشتغال زن خانواده هندی در بیرون از منزل) ـ اشاره كرد. در سال 1956 فیلم «رؤیا» را ساخت كه در یكی از روزنامههای سراسری و پرتیراژ هند بحثهای زنده و داغی را با «آشیش بارمن» و «ساتیا جیترای» به راه انداخت. زندگی ملالآور و طاقتفرسا در كلكته و ناآرامیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن، سین را بر آن داشت تا سهگانه كلكته: مصاحبه (1971)، كلكته ـ 71 (1972)، و پاتالیك (1973) را بسازد. مرینالسین با فیلمهای «اِك دین پراتیدین» (1979) و «پرونده مختومه است» به خلاقترین مرحله حرفه هنری خود وارد شد. فیلم اك دین پراتیدین، ماجرای آسیبهای ناشی از تأخیر یك دختر كارگر طبقه متوسطِ بنگلادشی در بازگشت بهموقع به خانهاش است؛ در فیلم «پرونده مختومه است» خدمتكاری كه در آشپزخانه خوابیده است، بر اثر استنشاق گاز تصادفاً میمیرد و این به اضطرابها و نگرانیهایی دامن میزند. فیلمهای مذكور گشت و گذار هنرمندانه و استادانه او در اخلاق طبقه متوسط، ساختار زندگی روزمره، و ظلمهای آن، و فضای شهری كلكته است. در اوایل دهه 1980، مرینال سین، كه اكنون به چهرهای ملی و سرشناس بدل شده، یك وجه تفكرآمیز متفاوت را به نمایش میگذارد و فیلمهایش به تأملات و اندیشههایی درباره فیلمسازی تبدیل میشود. آكالر ساندهانه (در جستوجوی قحطی ـ 1980) داستان یك گروه فیلمساز است كه برای بازآفرینی شرایط قحطی سال 1943 در بنگلادش به روستای كوچكی سفر میكنند. واقعیتی كه آنها میبینند به سؤالات فتنهانگیز و نگرانكنندهای دامن میزند. فیلم ویرانهها ـ 1983 با ظرافت؛ مسئله احساس گناه در روابط طبقاتی را موشكافی میكند. بر خلاف سایتا جیترای، فیلمساز معاصر مرینال سین كه غالباً با او مقایسه میشود، مرینال سین خود را به فیلمهای بنگالی محدود نكرد. او به زبانهای هندی، اوریا و تلوگو هم فیلم ساخته است. فیلم «بهووان شوم»، با آن سبك بیپیرایه، شوخطبعی كنایهدار، و رازگشایی اكسپرسیونیستی سیاستهای طبقاتی، یك نقطه عطف در سینمای مدرن هند محسوب میشود، آثار مرینال سین فینفسه كوره گداز تأثیرات متعددی است از «برسیون» گرفته تا پر«یمچاند»ـ مرینال سین همچنان در فعالیتهای سیاسی چپ مشغول است و آثارش بیش از آثار ساتیا جیترای كه غالباً از او بهعنوان بیعلاقه به سیاست یاد میكنند، تعریف و تحسین روشنفكران هند را موجب شده است.
|