راه شماره 12 : تعهد هنرمند وآرمان مسکوت
یكی بود، یكی نبود....
حاشیه ای بر گفت و گوی دکتر علی لاریجانی پیرامون آسیب شناسی صدا و سیما
رضا زادهمحمدی
وقتی كه داستان با یكی بود و یكی نبود آغاز میشود حالتی تقریباً فرازمانی و فرامكانی بهخود میگیرد. «تقریباً» از آن جهت كه معمولاً از این مقدمه در قصههایی استفاده میشود كه مربوط به گذشتهاند. اجمالاً میفهمیم كه داستان در دورانی از گذشته ـ قبل از اسلام یا بعد از اسلام، ساسانیان یا سامانیان یا زمانی بین آن دو ـ و در جایی همچون خراسان، یا فارس، یا ماوراءالنهر، یا بغداد اتفاق افتاده است. اما اینها اصلاً مهم نیست. آنچه مهم است حكمت عمیق یا اندرز نجاتبخش است كه در دل داستان نهفته است. در واقع محدود كردن به هر مكان، یا زمان خاص همان تاریخی كردنی است كه مایه تباهی و فنای هر مفهوم متعالی است كه میتواند به طول تاریخ بشریت امتداد داشته باشند. اگر بخواهیم جهانی صحبت كنیم و همیشگی صحبت كنیم باید بعضی چیزها را از داستان بزداییم آن را از بعضی قیدها جدا كنیم. چنین گرایشی البته مختص قصههای قدیمی یا عامیانه نیست، بلكه حتی بر سر بسیاری از فیلمهای تجاری سینمای جهان هم سایه افكنده است. یكی بود، یكی نبود ... یك آدم بد بود كه میخواست جهان را نابود كند، یا فلان مردم ضعیف را به تسخیر خود در آورد ویك یا چند آدم خوب مصمم شدند كه به جنگ او بروند و .... در ادبیات هم از این اسلوب به حد كافی در شعر و داستانهای جهانی روشنفكران وطنی و بسیاری روشنفكران كشورهای استعمارزده دیگر استفاده شده و میشود ـ همچون وصف حالهای ایسمزده هستیشناختی در باب وضعیت بشر به همراه خطابه و اندرزها به بشریت قرون و اعصار. اما آنچه مورد توجه این نوشته است آن است كه چگونه و تا چه حد این سبك در تولیدات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ریشه دوانده است. نه اینكه موضوع تازهای باشد اما بعضی از شاهكارهای جدید سیما طرح این بحث را آسانتر كرده است. علاوه بر این میل داریم بحث را با توجه به اظهارات ریاست سابق سازمان صدا و سیما جناب آقای لاریجانی در مصاحبه با «خردنامه همشهری» مربوط به چهارشنبه 4/6/83 طرح كنیم تا ببینیم چه معجونی از كار در میآید و به چه نتیجهای میرسیم. با احترام به همه سوابق و لواحق و اعتراف به مراتب فضل و فرهیختگی و اشراف ایشان به مباحث فلسفی و عرفانی كه حتی در دوران تصدی به ایشان اجازه نمیداد اینجا و آنجا سنگر (منبر؟) بحثهای تئوریك در باب سكولاریسم و نسبیت و ایدئولوژی را خالی بگذارند باید بگوییم كه بعد از ده سال صدرات بر صدا و سیما ایشان چنان صحبت كردهاند كه گویی از بسیاری از آنچه در آن اتفاق افتاده یا نیفتاده كاملاً بر كنار بودهاند. از لابهلای صحبتها چنان دریافت میشود كه به انحرافات و نواقص و كمبودها در حد جزییات اشراف دارند و محاسن كارهای خوب انجام شده را هم به خوبی تشخیص میدهند. «شما در آثار هنری غرب نوعی غربگرایی را مشاهده میكنید. ما میتوانیم از همین روند تقلید كنیم و بگوییم ما هم زیبایی داریم ولی به جای چادر روسری بر سر زن در فیلمها و سریالها بگذاریم و بگوییم هنر اسلامی شد. آیا هنر اسلامی همین است؟ واقعاً تعجببرانگیز است و مشت محكمی به دهن امثال مایی كه نمیدانند آنچه گمان میكنند مورد غفلت آقایان است اتفاقاً كانون توجه خاص آنهاست. اما چادر و مانتو را كه رها كنید شگفتی بزرگتر آن است كه گویی چنین اتفاق یا اتفاقهایی نه در حضور ایشان، یا در حیطه كاریایشان كه در سینما یا یكی از نهادهای فرهنگی وابسته به دوم خردادیهای سكولار افتاده است. یا شاید بر این عقیدهاند كه این روندی نبوده و نیست كه ایشان و هیچ رئیس دیگری بتواند در آن اثر گذاری یا دخالتی داشته باشد؟ شاید هم بتوان جواب را در قسمتهای دیگر صحبت ایشان در باب «فقر تئوریك» كه نقل كلام بسیاری از متولیان فرهنگی مملكت شده است پیدا كرد. البته ایشان اذعان كردهاند كه «نمونههای خوب در بسیاری از زمینهها از جمله نقاشی، شعر، فقه و سینما داریم.» تنها كمبود آن است كه در این زمینه تئوریپردازی نكردهایم، یا از دل نمونههای خوب حاضر یك نظریه منسجم بیرون نكشیدهایم. سؤال اول آن است كه مقصود از این «ما» كیست و دست كم وظیفه مركز عریض و طویل پژوهشهای صدا و سیما كه مورد اهتمام ویژه دوره صدارت ایشان بوده در این رابطه چه بوده است. سؤال دوم كه مهمتر است آن است كه كدام مرامنامه یا اساسنامه یا دستورالعمل منسجم ومكتوبی سبكهای مختلف هنرهای غربی را بهوجود آورده كه حالا، نداشتن آن را علت و بهانه كجكاری، كمكاری یا بیكاری قرار دهیم. غیر از آن است كه همه نظریهپردازیها در مورد سبكشناسی آثار هنری از شعر و سینما و غیره بعد از پیدایش آثار و مطالعه دقیق خصوصیات و جزئیات آنها بهوجود میآیند؟ و آیا نظریههایی از این دست پس از پیدایش، موبهمو دستورالعمل كار هنرمندان بعدی قرار میگیرند؟ در نهایت آنكه حتی اگر هنرمندی قصد پیروی، الهامگیری یا تقلید داشته باشد بهطور مستقیم به آثار پدید آمده قبلی رجوع میكند، یا به نظریهها؟ البته نظریهها میتواند نوع نگاه هنرمند به آن آثار را جهت بدهد، اما در نهایت خود آثار، مورد مراجعهاند و نه نظریهها. بگذارید با مثال صحبت كنیم. آیا نظریه یا مكتب هنری مكتوبی وجود داشت كه فیلمهای هندی یا سینمای هند را بهوجود آورد؟ یا كدام تئوری مدوّنی وجود داشت كه براساس آن فیلمهایی كه آنها را به جشنوارهای میشناسیم بهوجود آمدند؟ آیا داوران جشنوارهها به آنها دستورالعملهای مكتوبی دادند كه به این دقت و ظرافت فهمیدند چه باید بسازند و چگونه باید بسازند؟ تنها یك مكانیسم ساده تنبیه و پاداش توانست یك چنین جریانی را بهوجود آورد و اینچنین تقویت كند. اینكه اكنون تلویزیون چه چیز را تشویق میكند و به چه بیشترین پاداشها را میدهد چیزی است كه توجه به آن از آنچه «فقر تئوریك» نامیده میشود جواب بسیار كاملتری فراهم میكند. به هرحال از ابتدای انقلاب و بهخصوص در آن اوایل نوعی از فیلمسازی وسریالسازی واقعگرا، مردمی و در عین حال جذاب و پربیننده در تلویزیون وجود داشته و جالب آنكه اكنون كار به جایی رسیده كه بعضی از این فیلمها كه در دوره خودش معمولی و طبیعی تلقی میشده اكنون فقط در مناسبتهای دینی و تحت عنوان فیلم دینی یا عرفانی نشان داده میشود. آیا مسئول یك چنین به حاشیه رفتن، یا به حاشیه رانده شدن هم «فقر تئوریك» است؟ اگر تنهایی این بود میشد وسوسههای سینما و جشنواره و خصوصیات شخصی سازندگان چنان فیلمها و تغییر طرز فكر آنها را توضیحی به حساب آورد، اما وقتی به جریانهای دیگری توجه میكنیم كه بهخصوص در دوران تصدی آقای لاریجانی نیست و نابود شده یا به انحطاط كشیده شدهاند (مثلاً برنامههای عروسكی كودكان) دچار تردید جدی می شویم. در خلال گفتوگو، ایشان وارد بحث عمیقی در باب ایدئولوژی و سكولاریزم شدهاند كه باز هم مستوجب تأمل است. در ابتدای این نوشته از «یكی بود و یكی نبود» بهعنوان یك سبك قصهگویی روشن شد و در اینجا توضیح میدهیم كه این سبك چگونه در ساختههای صدا و سیما رسوخ پیدا كرده است. برای درك راحتتر مطلب از یك نمونه افراطی و اخیر شروع میكنیم كه عبارت است از طنز «نقطه چین». فیلمبرداریها در كمترین فضای ممكن و حتیالامكان تا جایی كه بههیچ دكور یا فضاسازی خاص احتیاج باشد صورت گرفته بود و بهندرت یك اتاق با ابعاد و زوایای كامل آن به بیننده نشان داده میشد. مقایسه كنید با «زیر آسمان شهر» كه لااقل به خود زحمت داده بود و یك آپارتمان را با طبقات و اتاقهای مختلف آن بهكار گرفته بود و بهطور كامل نشان میداد. در داستانها از بسیاری از جزییات صرفنظر میشد و اتفاقاً آنجاها كه روی بعضی جزییات مانند ماشین زانتیا تأكید میشد تعارفهایی بهجود میآمد. در نهایت بیان داستان آن میشد، یا چنان از بیننده میخواست كه اجمالاً فرض كند اینها از لحاظ مالی در مضیقهاند یا پول اجارهخانه را ندارند و موقتاً زانتیا را به فراموشی بسپارد. در خواب و در بیداری در بیرون و در منزل همواره همان لباسهای بیرون را بهتن داشتند و حتی خوابیدنشان همواره در حالت نشسته بود. این یعنی صرفنظر از زمان و مكان و بعضی جزییات و توجه به لُب حكمت یا مطلب یا نكته طنزی كه قرار است بیننده را بخنداند، یعنی همان اسلوب «یكی بود، یكی نبود» به سبك تلویزیون. آنچه گفته شد در اكثر قریب به اتفاق سریالها كم و بیش با همین شدت وجود دارد. هر امر جزیی ولو اینكه طبیعیترین چیز زندگی یا فرهنگ یك مردم باشد تنها با اجازه و مراسم خاص میتواند وارد شود. بهخصوص وقتی كار به نشانهها، نمادها، یا آداب مذهبی میرسد كار بسیار دشوار و تشریفات ورود بسیار مشكل میشود. اگر دقت میكردید در همین طنز «نقطه چین» به جز یكی دو اشاره طنزآمیز در قسمتهای آخر هیچ كلام یا حركت مذهبی یا اثری از یك فكر مذهبی در هیچ مناسبتی با ربط یا بیربط در حد یك «بسمالله» یا «انشاءا...» یا «ماشاءا...» یا «یا علی» یا حتی «خدا را شكر» كه ورد زبان مردم است نمیشنیدید. نه اینكه مختص به آن باشد. این تنها مثال است. جالب آنكه فیلمهای سوریهای كه زنهایش روسری بر سر ندارند چه جدی و چه طنز پر است از یك چنین تكیه كلامها یا فیلمهای هندی پر است از نمادها و نشانهها و عادات و آداب مذهبی چه در فیلمهای عاشقانه و چه در فیلمهای جنجالی و بزن بزن. آیا جناب آقای لاریجانی كه از اندیشه عمیق و روشنی در باب ایدئولوژی و سكولاریزم و هنر سكولار برخوردارند هیچ بهوجود چنین جریانی كه به این شدت در دوران ایشان ریشه دوانده است توجه كردهاند؟ آیا توجه كردهاند كه سازندگان نوبتی و تماموقت سریالهای تلویزیون دقیقاً مذهب را مزاحم كار خود و توجه به حكمت (!) داستانهای خود میدانند؟ به جرئت میتواند گفت كه هماكنون سكولارترین نوع هنر در بسیاری از سریالهای تلویزیون جلوه عینی دارد مگر آنكه جناب آقای لاریجانی تعریف دیگری از هنر سكولار داشته باشند. از مذهب كه بگذریم حذف بسیاری جزییات دیگر از واقعیتهای طبیعی زندگی (اقتصادی، اجتماعی و ... ) علاوه بر صرفه اقتصادی برای تهیهگنندگان دارای صرفه پیدا كردن بیدردسر اهلیت برای همكاری مستمر با تلویزیون است. كسی چه میداند كدام جزییات مورد پسند تلویزیون است و كدام نیست و اصلاً نیازی به پرداختن به جزییات، وقتی كه قرار است حكمت عمیقی را به اسلوب «یكی بود و یكی نبود» به سمع و نظر مخاطب برسانیم. من میخواهم نشان بدهم كه فلان شخصیت داستان تصادف كرده و به بیمارستان رفته؛ چه لزومی دارد نشان بدهم كه چگونه او را از ماشین بیرون میآورند، چگونه میبرندش، در طول راه چه میگذرد و چگونه در بیمارستان پذیرش میشود؟ چرا باید شلوغش كنم كه در آن لحظه پولی در جیب داشته یا نداشته؟ به من چه آمبولانس زود رسیده یا دیر رسیده یا اورژانس در آن ساعت شلوغ بوده یا نبوده؟ تنها صدای بوق یك آمبولانس را پخش میكنم و بعد او را روی یك تخت درازكش با ماسك اكسیژن نشان میدهم و بستگانش كه حالا بر او دل میسوزانند و محبتها را تازه میكنند. جالب است كه سریالها در نوع جزییاتی كه حذف میكنند و نوع حكمتها یا پیامهای متعالیای كه مطرح میكنند بسیار مشابه هم عمل كنند. احتمالاً جناب آقای لاریجانی خود را از همه این جریانها بركنار و در همه این اتفاقها بیتقصیر میدانند. اگر واقعاً چنین عقیدهای داشته باشند باید پرسید اگر جریانهایی از این قبیل دریك مجموعه فرهنگی یا رسانهای مستقل از نظرات و اعتقادات متصدی آن اتفاق میافتند پس فلسفه وجودی شخصی خاص به نام رئیس چیست؟ در این صورت تفاوت یك رئیس بافرهنگ، یا بیفرهنگ یا هر شخص دیگر در چیست و چه چیز موجب برتری فردی بر فرد دیگر برای صدارت چنان ارگانی میشود؟ بیهیچ قصد توهین سؤال میكنیم كه اگر قرار است خود را از هر چه گذشته و میگذرد جدا بدانید چه چیز باعث میشود، یا چه دلیلی در دست است كه مثلاً مدیرعامل ایران خودرو، یا فلان پروژه صنعتی، یا تجاری یا هر فرد دیگری كه تجربهای در امور اجرایی دارد نتواند سازمان صدا و سیما را به همان خوبی شما اداره كند؟ مسلماً عقیده ندارید كه هر تداركاتچی كه بتواند بهموقع و بهخوبی نیاز پیمانكارها (برنامهسازها) را فراهم كند و در عین حال بعضی اولویتها و خط قرمزها كه هر كودنی آنها را میشناسد گوشزد كند شخصی لایق برای اداره صدا و سیماست. یا بر آن عقیدهاید كه صدارت یك شخص با فرهنگ و فرهیخته بر یك بیفرهنگ برتری دارد، هر چند چیزی از آن فرهنگ یا فرهیختگی در زیر مجموعه او مشاهده نشود؟ تأكید میشود كه توجه به این نوشته به آن ساختههایی است كه بهصورت روزمره و نه ویژه یا مخصوص درمناسبتهای خاص پخش میشود. تمامی این ساختهها دكوری، انتزاعی، فارغ از جزییات و متوجه حكمتهای نابی در باب ازدواج و خانواده و اعتیاد و بزهكاری از نوع «تب سرد» یا «من یك مستاجرم»اند كه هماكنون از تلویزیون در حال پخشاند. از آن مبل روی این مبل، از این زاویه اتاق به آن زاویه اتاق، از این اتاق به آن اتاق و از این طبقه به آن طبقه تمام جابهجاییای است كه در طول داستانهای دنبالهدار آنها اتفاق میافتد. با كمی تغییر میتوان همین داستانها را به داستانهای مناسب ماه رمضان، محرم یا حتی دهه فجر تبدیل كرد، اما تنها در آن مواقع خاص. از استثناهای خاص كه بگذریم وضعیت بهطور كلی همین است و هیچ شخص حقیقی یا حقوقی هم آنچنان كه به نظر میرسد پذیرنده مسئولیت آن نیست. در جای دیگر ایشان به بحث انتقاد ناپذیری و كمطاقتی مسئولان و بهطور ویژه دولتیها اشاره كردهاند و اینكه «جامعه ما باید به بلوغ عقلانی برسد، طوری كه به رسانه اجازه داده شود به میل خودش رفتار كند.» جالب است كه ایشان دولت و دیگران را به خویشتنداری و انتقاد پذیری دعوت میكنند، اما در طول ریاست ایشان تا جایی كه از سالهای اخیر بهخاطر داریم اجازه طرح هیچ انتقادی یا ریشهای به كار صدا و سیما از رادیو یا تلویزیون داده نمیشد. تنها بهصورت موردی خاص و گاه در حالت شوخی و طنز انتقادهای جزئی مطرح میشد كه به قصد بهدست آوردن دل مخاطب بود، اما حتی اگر در این باب (انتقاد از دولت یا سایر دستگاهها) خود را از هرگونه خودسانسوری یا محافظهكاری مبرّا میدانند و تنها فشار بیرونی را دخیل میشمارند در اشتباهند. كیست كه از رویكردهای قوی آرامش و فراموشی بخشی كه در بسیاری از تولیدات اصلی صدا و سیما وجود دارد. آگاه نباشد؟ اگر بخواهید عمق این نوع محافظهكاری را درك كنید كافی است دقتی در شكل و ساختار روزنامه «جام و جم» بنمایید كه از ابتكارات دوران ریاست جناب آقای لاریجانی است. پوشیده نیست كه این روزنامه به تقلید از روزنامه «همشهری» دوران سازندگی بیرون آمده، با این تفاوت كه همشهری آن دوران مشحون از آموزههای «ایدئولوژی» توسعه بود، اما حتی همین مقدار ایدئولوژی هم در این روزنامه وجود ندارد ـ یك روزنامه «غیرسیاسی» اعتدالی، ملایم، ان جی اُیی و از جنس هوای پاك كه شاید در نوع خود بینظیر باشد. درست است. شاید نسبت دادن مشی این روزنامه به رادیو و تلویزیون نابجا باشد ـ كه درهرحال رسانههایی از جنس متفاوتند ـ اما در حد خود كاشف از بعضی گرایشها در سیاستگزاریها و عملكردهاست كه امثال آقای لاریجانی از نظر دور میدارند یا به فراموشی میسپارند. شاید هم بتواند برای سانسورهای سازمان یافتهای از نوع «یكی بود و یكی نبود» آنچنان كه در داستانگویی تلویزیونی متداول شده توضیحی ارائه كند. برای آنكه بحث ناتمام نماند در پایان قسمتهایی از سخنان ایشان را مورد توجه قرار میدهیم كه به ضرورت كار تیمی میان هنرمندان و اندیشمندان عقلانی بهعنوان یك راهحل ممكن برای رسیدن به هنر مطلوب خود اشاره كردهاند. افسوس كه چنین راهحلها دیر به ذهنشان رسیده، یا اگر رسیده امكان عملی كردن آن را پیدا نكردهاند. آنچه قابل توجه است آن است كه دست كم از نظر ایشان جهتدهی به هنرمند كاری مطرود یا غیر ممكن نیست تا آنچه را كه در صدا و سیما گذشته و میگذرد محصول اعتقاد راسخ ایشان به هنر مستقل خود انگیخته و انكار كامل ایشان در حق هنر دستوری، یا جهت داده شده بدانیم. اگر میشود اندیشههای عمیق فلسفی و دینی را به كار هنرمند سرایت داد و داخل كرد پس الزام او به رعایت حداقلهایی از واقعگرایی و واقعنمایی و پرداختن به جزییات و حواشی طبیعی زندگی هم كه لازمه حلال شدن پولی است كه او از صدا و سیما میگیرد امری است بس ممكن و شدنی. آیا بهتر نیست قبل از ورود به راهحلهای پیچیده در باب هنر متعالی به مبانی پیش پا افتادهای توجه كنند و برای عدم اهتمام یا توجه به آنها توضیحی مناسب ارائه دهند! یا اگر همچنان مسئولیت خود را انكار میكنند كمی به مباحث فلسفه حكومت عمیقتر فكر كنند و به وضعیتی تأمل كنند كه به هر دلیل قرار است میان مدیریت یك فرد سكولار و یك فرد غیر سكولار در نتیجه عملی نهایی تفاوت چشمگیری وجود نداشته باشد ـ حال این چه دلیل فقر تئوریك باشد، یا هر دلیل عمیق و پیچیده دیگر، وقتی كه سالیانی نه چندان كوتاه و در كج عملی یا بیعملی سپری شده باشد.
|