راه شماره 28 : فیلم شناخت سه دوره جشنواره مردمی فیلم عمار
پنج سال دیگر عمار «مرجع» میشود
گفتوگو با «سلیم غفوری» داور دومین دورهی جشنوارهی «عمار»
گفتوگوی ما با «سیدسلیم غفوری» همانطور که انتظار داشتیم رنگ بینالمللی به خود گرفت. از کشمیر گرفته تا سودان و شمال آفریقا! اما او را به واسطهی فعالیتهایش در مؤسسهی فرهنگی «میثاق» باید یکی از وفادارترین مردان فرهنگی به حوزهی مستند دانست که با حمایت از مستندسازان جوان، استعدادهای جوان زیادی را به عرصهی مستندسازی انقلابی معرفی کرده است. او در جشنوارهی «عمار» هم به عنوان داور در بخش نماآهنگ حضور داشت و از این رو با وی به گفتوگو نشستیم:
آقای غفوری از مؤسسهی «میثاق» شروع کنیم. این مؤسسه چرا شکل گرفت؟ و چرا پایهی کارتان را روی مستند گذاشتهاید؟
مجموعهی فرهنگی «میثاق» از فضای بعد از جنگ شکل گرفت (سال 67) جمعی از بچههایی که در دورهی جنگ در امور فرهنگی و هنری در تبلیغات لشکر بودند، یا در زمینههای دیگر فرهنگی و هنری اشتغال داشتند، بعد از پایان جنگ به این فکر افتادند که روح پاک جهاد را به فضای شهری و فضای فکری انسانهای بعد از جنگ منتقل و این روحیه را در آن فضا حفظ کنند. به همین جهت به فکر تأسیس مؤسسهای افتادند که در این فضا فعالیت کند.
از ابتدای شکلگیری مجموعهی «میثاق» طی یک سال اول، یک سری جلسات و تحقیقات برگزار شد تا اینکه هستهی اولیه از سال 68 شکل گرفت و از سال 70 و 71، بچهها وارد فضای کاری و عملیاتی شدند. سال 71 مصادف با ایام جنگ بوسنی بود و عملاً بحث بوسنی خیلی داغ شده بود. در واقع، اتفاقاتی که در بوسنی افتاد و حضور خبرنگاران و تعدادی از هنرمندان و یک سری از بچههای بسیجی که تجربهی جنگ را داشتند و برای کمک به بوسنی رفته بودند، باعث شد ـبهویژه بعد از برگشت آنها به تهران و کولهباری که از فضای بوسنی آورده بودندـ فضای خاصی در دانشگاههای ایرانی و محیطهای مردمی کشور ایجاد شود که تا حدودی شبیه به فضای جنگ بود.
در چنین شرایطی که همه در تکاپوی این بودند که برای حمایت و کمک به مردم بوسنی کاری انجام دهند، مجموعهی «میثاق» یک سری فعالیتها را به طور خاص دربارهی بوسنی شروع کرد. شاید جزو اولین کارهای عملیاتی «میثاق» کارهایی بود که دربارهی بوسنی انجام شد؛ مثلاً آن موقع 10 الی 15 عنوان پوستر چاپ شد که در راهپیماییها و تجمعات مختلف فضای دانشگاهی پخش و استفاده شد. چندین نمایشگاه تصویری برپا شد و در سازماندهی و شکلگیری تجمعات و راهپیماییهای مختلف تلاشهایی صورت گرفت.
بعد از آن «میثاق» در شاخههای مختلف فرهنگی و هنری فعال شد؛ در شرایطی که آن موقع بحث راهیان نور به معنای فعلی مطرح نبود، پیشنهاد بازدید از اردوهای مناطق جنگی را مطرح کردیم. یادم هست آن موقع (سال 71 یا 72) خیلیها میگفتند مگر کسی میرود؟ ولی ما با همکاری مجموعههای مختلف دانشگاهی، اردوهای خودمان برگزار کردیم و این کار ضریب گرفت.
در آن سالها بحثی که خیلی مهم بود و به جامعه روح میداد، مراسم تشییع پیکر شهدای بزرگواری بود که پیکرشان در عملیات تفحص شناسایی شده بود و این پیکرها به تهران یا شهرهای دیگر (بیشتر هم به تهران) منتقل میشد. هر دو ماه در تهران مراسم تشییع پیکر محترم شهدا را داشتیم. ما خودمان را متعهد میدانستیم که برای هر برنامهی تشییع شهدا یک پوستر چاپ و در بین تشییعکنندگان توزیع کنیم. این پوسترها به خانهها و مراکز دانشگاهی میرفت؛ این کمکم به یک فرهنگ تبدیل شده بود. عملیات فرهنگی از این دست در مجموعهی «میثاق» زیاد انجام شده است.
بالطبع بخشی از کار هم تولید فیلم مستند بود؛ از همان سال 74 هم جدی بود. فیلمهای اولی که تولید میشد، بیشتر برای پخش در فضاهای مردمی و دانشگاهی بود. آن روزها یک خلأ بزرگ در دانشگاه وجود داشت: آن موقع هنوز CD و DVD به شکل الآن وجود نداشت و فیلمها به شکل VHS بود و دسترسی به این نسخهها هم خیلی سخت بود! بچههایی که میخواستند در دانشگاهها برنامه بگذارند، نمیدانستند باید به کجا مراجعه کنند و چگونه این فیلمها را تهیه کنند. صداوسیما برای اینگونه مراجعات اساساً پاسخگو نبود و جای دیگر هم عملاً وجود نداشت. به همین علت و با توجه به این خلأ ما به این نتیجه رسیدیم که فیلمهای خاصِ این محافل را تهیه کنیم و آنها را روی نسخههای خاص VHS تکثیر کنیم و در اختیار کسانی که نیاز دارند قرار بدهیم. ورود مجموعهی «میثاق» به این کار از همین نقطه بود. بعدها دیدیم که چقدر خلأ وجود دارد و از این کار چقدر استقبال شد.
فیلمهای اول هم دربارهی بوسنی بود؟
یک بخش بوسنی بود مثل «خنجر و شقایق»؛ که صداوسیما آن را پخش نکرد. خنجر و شقایق در 10 قسمت به تهیهکنندگی حوزهی هنری تولید شد بود که شهید آوینی مسئول تلویزیونی آنجا بود. ظاهراً با صدای شهید آوینی مشکل داشتند. در نهایت هم مجموعهی 10 قسمتی را دو قسمت کردند و به اسم واحد مرکزی خبر فیلم را پخش کردند. وقتی فیلم از تلویزیون پخش شد، یک درگیری شدید بین بچههای حوزه، عوامل فیلم و تلویزیون پیش آمد که داستان مفصلی دارد.
یعنی مشکل شخصی با شهید آوینی بود؟
خیر، اساساً تلویزیون این نوع نگاه و ادبیات را نمیپذیرفت. در نهایت هم تا موقعی که «محمد هاشمی» رئیس صداوسیما بود، فیلم پخش نشد. در نتیجه ما به این جمعبندی رسیدیم که فیلم را در دانشگاهها نشان بدهیم و بیخیال تلویزیون شویم! به این ترتیب فیلم در محافل مختلف دیده شد. یکی دو کار دیگر هم دربارهی بوسنی بود.
بدنهی میثاق را بچههای روایت فتح تشکیل میدادند؟
آقای «برجی» و آقای «طالبزاده» خیلی کمک کردند. بعد طیفی از بچههای جوان آن موقع آمدند. بتدریج بحث مستندنگاری راهیان نور آغاز شد. جالب این بود که در سال 74ـ75 تلویزیون هیچ تصویری از راهیان نور نداشت. وقتی کاروان در «طلائیه» میرفت، بچههای تفحص هم همزمان کار میکردند و این مجاورت، زیباییهای خاص خودش را داشت. در آن ایام دژهای طلائیه خیلی دستنخورده بود؛ کلی از تانکها و تجهیزات هنوز در منطقه بود که بعداً آوردند و در کارخانه فولاد اهواز ذوب کردند و الآن دیگر عملاً چیز زیادی نمانده. یکی از اتفاقاتی که آن موقع خیلی برای آن داد زدیم همین بود که اینها باید حفظ شود ـکه اینگونه نشد. به هر حال آن فیلمها خیلی کمک کرد که فضای اردوهای مناطق جنگی ضریب بگیرد.
در مؤسسه به کارهای آموزشی هم میپرداختید؟
به معنای کلاس نه، اما بچهها در کنار بزرگترهایی مانند آقای «برجی» و آقای «طالبزاده» قرار میگرفتند و با یک سیستم استادـ شاگردی آموزش میدیدند. بچهها عکاسی میکردند و عکسهای خود را نشان میدادند و کار رشد میکرد.
از چه زمانی روی مستندسازی متمرکز شدید؟
از سال 77 تا 78 موج جدید رسانهای در دنیا شکل گرفت و ظهور ماهوارهها فضای رسانهای را متفاوت کرد. بچهها هم که در چند سال گذشتهاش در فیلمسازی و مستندسازی رشد کرده بودند، نسبت به کارهای مستند جدیتر شدند. به این نتیجه رسیده بودیم که در این حوزه هم خلأ وجود دارد. مستندهایی که بیانگر نگاه انقلاب اسلامی و انعکاسدهندهی مظلومیت مردم در کشورهای مختلف اسلامی باشد واقعاً وجود نداشت. حالا نسل قدیمیتر مانند آقای «طالبزاده» و آقای «صدری» در این فضا کار میکردند، اما کفایت نمیکرد. این بود که آرامآرام مجموعه وارد فضای مستندسازی شد و تصمیم گرفت که این خلأ را پر کند. جامعهی ما نیاز داشت که از تحولات منطقه مطلع شود تا نگاهاش نسبت به تحولات جهانی نگاه درستی باشد.
چرا مسائل بینالملل تا این حد برای مؤسسهی «میثاق» مهم است؟
زیرا خلأ در این حوزه بیشتر است. البته در حوزهی دفاع مقدس هم ضعف زیاد است؛ مثلاً در این حوزه، مستندهای تحلیلی خیلی کم داریم. مستندهایی که در فضای خاطرات جنگ یا اتفاقات جنگ، یا حتی دربارهی عملیات باشد زیاد است، اما مستندهایی که فضای جنگ را تحلیل کنند کم است. ما در این حوزه هم ورود داشتیم، اما این کمبود در حوزهی بینالملل خیلی بیشتر بود. حقیقتاً به تحولات مختلفی که در سالیان گذشته در کشورهای مختلف آفریقایی رخ داده کمتر توجه شده است: از سومالی، سودان، آنگولا و... تا اتفاقات اخیر و تحولات شمال آفریقا؛ کار جدی صورت نگرفته است.
مگر قرار نیست تلویزیون در همه کشورها خبرنگار داشته باشد؟
تلویزیون در خیلی از کشورها خبرنگار ندارد. پرستیوی در خیلی از کشورها خبرنگار دارد... در بعضی جاها دارد، در بعضی جاها هم ندارد. نوع نگاه پرستیوی حرفهایتر است. خود تلویزیون به معنای شبکههای داخلی ضعف زیادی دارد. ما اساساً در بسیاری از مناطق حضور به موقع نداریم. مثلاً از کنگو ما چه میدانیم؟ اگر از جوانها و دانشجوهای ما بپرسند، چه خواهند گفت؟ نمیدانند! بحث جنوب سودان همینطور. مثلاً چه روندی باعث جدایی جنوب سودان از شمال شد؟ این مباحث با خبر جمع نمیشود.
در شبکههای حرفهای دنیا رسم است که خودشان این مستندها را میسازند...
بله، تحلیل حوادثی که در حال شکلگیری است، اهمیتش از خود خبر خیلی بیشتر است. تأثیرگذاری شبکهی «العربیه» به واسطه مستندهای خوبی بود که هر شب پخش میکرد. این شبکه تا یک سال و یک سال و نیم اول، هر شب یک مستند نیمه بلند 52 دقیقهای را پخش میکرد. این باعث شد تا مخاطب به این شبکه توجه کند و در قالب این مستندات خیلی اطلاعات و اخبار به مخاطب منتقل شود.
سختیهای این نوع مستندسازی به ویژه در حوزهی بین الملل چیست؟
ببینید حضور در یک سری از مناطق آسان نیست و نیازمند از خودگذشتگی مستندساز است تا در یک موقعیت بحرانی و خطرناک حضور پیدا کند. این لازمهاش این است که مستندساز انگیزه داشته باشد و ضرورتی را برای ساختن این مستند پیدا کند و به رسالت خودش به عنوان یک مستندساز که باید به اطلاعرسانی جامعه کمک کند، واقف باشد. به طبع آدمانی از این قبیل کم هستند.
از طرفی، برخی ممکن است حاضر به تحمل سختی این کار باشند، اما تخصص نداشته باشند و یا به لحاظ مفهومی و محتوایی نمیدانند مثلا راجع به سودان چه بگویند؟ کسی که می خواهد در این موقعیت برود، باید یک عقبهی مطالباتی و تحقیقاتی داشته و نسبت به آن شرایط توجیه باشد. مجموعه این عوامل باعث میشود که حضور به موقع و درست خبرنگارهای تلویزیون ما در این بحرانها کم باشد وماجرا آن طور که باید و شاید شکل نگیرد.
در نتیجه، مستندسازهای مجموعهی «میثاق» احساس کردند که باید به این حوزه ورود پیدا کنند و شروع به تولید یک سری کارها کردند. اولین کاری که در این راستا تولید شد، مجموعهای تحت عنوان «افق سبز» (1379) بود. سال بعد از عقبنشینی ارتش اسرائیل از جنوب لبنان، دوستان برای تولید و ساخت این مستند به آنجا رفتند که به موضوع دلایل عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان و وضعیت آیندهی مقاومت اسلامی در لبنان میپرداخت. چون آن موقع خیلیها میگفتند حالا که اسرائیل از جنوب لبنان عقب نشینی کرده دیگر نیازی به حضور مقاومت اسلامی در لبنان نیست. حزبالله باید سلاح را کنار بگذارد، البته بعداً حملهی اسرائیل در سال 2006 به لبنان اثبات کرد که اینکه حزبالله به عنوان یک جنبش مقاوم لبنانی باقی ماند و آمادگی دفاعی خودش را حفظ کند، ضروری است. بعدها مستندهای متعدد دیگری راجع به حملهی آمریکا به عراق کار شد که آقای برجی کار کردند.
برسیم به مستندهای خودتان...
ما مجموعهی «افق سبز» را با آقای «محمدینژاد» کار کردیم. مجموعهی «عراق سرزمین جنگ» را با آقای گرجی و «آخرین فرزندان سومالی» را در سال 85 ساختیم. تولید مستندی راجع به زلزلهی بم و مجموعهی «کشمیر بهشت گمشده» که بخشی از آن به بحران در شبه قاره میپردازد، هم از دیگر آثار بنده است.
چطور شد به کشمیر رفتید؟
«کشمیر» از چندین سال قبل فکر مرا مشغول کرده بود. خصوصاً در دههی نود که خبرهایی از درگیریهای داخلی بین مبارزین هند و ارتش «کشمیر» شنیده میشد. اما بحث «کشمیر» خیلی در رسانههای دنیا ضریب نگرفت. برای خود من مهم بود که در «کشمیر» چه اتفاقی در جریان بوده است. بعدش هم با یکی از دوستان کشمیری به نام «روحالله رضوی» که اینجا در تهران دانشجوست و نام اصلی او «سید سرباز روح الله رضوی» است، آشنا شدیم و ایشان هم به کشمیر میرفت که تابستان کنار خانوادهاش در کشمیر باشد.
نگاه مردم به ایرانیها در کشمیر چطور بود؟
نگاه مردم در «کشمیر» به ایرانیها خیلی مثبت بود. هر جا میگفتیم که ایرانی هستیم با روی باز و گشاده پذیرای ما بودند و عزت و احترام داشتند.
از سختیهای کار هم بگویید؟
به طور طبیعی پلیس هند، روی مباحث سیاسی «کشمیر» بسیار حساس است. روز اول که وارد «کشمیر» شدیم، پلیس ایالتی ما را خواست و ما به مقرشان رفتیم. آنجا یک چند ساعتی محترمانه ما را بازجویی کردند و گفتند برای چه آمدید و هدفتان چیست؟ ما هم در جواب گفتیم کار ما فرهنگی است و برای بررسی فرهنگ ایرانی در «کشمیر» آمده ایم. آن موقع پلیس ایالتی گفت اگر سراغ رهبران سیاسی «کشمیر» بروید، ما قطعاً شما را برخواهیم گرداند و اجازه نمیدهیم وارد این موضوعات شوید. این کار را یک مقدار سخت کرده بود و ما مراقب این بودیم که به لحاظ امنیتی دچار مشکل نشویم.
توزیع مستندهای میثاق چگونه است؟
عمدهی کارها از تلویزیون پخش میشود، سعی ما بر این است که با تلویزیون تعامل کنیم. بعضی کارها که پخش نمیشود، پخش دانشگاهی آن در دستور کار قرار میگیرد.
برسیم به جشنوارهی «عمار». چرا مجموعهی میثاق با این همه سابقه، همکاری نزدیکی را جشنوارهی جوان «عمار» دارد؟
اولاً که در جشنوارهی «عمار» خیلی افراد باسابقه هم حضور داشتند؛ مثلاً کار «مشتی اسماعیل» از آن جمله است. بعضی از دوستان در «عمار» هم جوان بودند، اما تفاوتی نمیکند. مهم نگاهی است که جشنوارهی «عمار» دارد و میخواهد با ادبیات کار در فضای ارزشی انقلاب مانند نقد درون گفتمانی، موضوع بیداری اسلامی، نهضت جهانی اسلامی و ... در این فضا فرهنگ سازی کند و این ادبیات را به عنوان ادبیات پیشرو مستندسازهای ما در جامعه جا بیاندازد. زیرا خیلی از دوستانی که کار مستند در چنین فضاهایی میکردند، عملاً فضایی نداشتند که آثارشان دیده شود.
جشنوارهی «عمار» باعث میشود این کارها ضریب بگیرد. مهم فرهنگی است که باید در جامعه نسبت به این گفتمان و ادبیات جا بیافتد، این هم کاری نیست که مجموعهی «میثاق» یا دفتر مطالعات جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی بکند. زمانی این فرهنگ و این گفتمان و ادبیات به عنوان گفتمان در سطح جامعه به معنای عام جامعه خودش را میتواند مطرح کند که این مجموعهها و گروهها در کنار هم قرار بگیرند و به سمت این بروند که با یک گفتمان واحد، حرف واحدی بزنند.
البته این به این معنا نیست که همهی اینها با هم یک مجموعه شوند، بلکه به این معنا است که در یک موضوع باهم کار می کنند؛ مثل جشنوارهی «عمار».
وقتی این گفتمان و ادبیات رشد کند و جای خودش را پیدا کند، در واقع به تک تک این دوستانی که در این مجموعه کار میکنند، حالا چه فیلمساز مستقل و غیره، در واقع به تک تک آنها کمک میشود برای اینکه با قدرت بهتر و بیشتری و با یک صدای بلندتری فریاد خود را به گوش دیگران برسانند. از این منظر، وظیفهی همه دوستان است که در این فضا و در این کاری که جشنوارهی «عمار» شروع کرده، مشارکت کنند. «عمار» هم نگاهش این است که این جشنواره متعلق به همهی مردم است. متعلق به همهی فیلمسازهایی است که با این ادبیات فیلم میسازند و به این گفتمان اعتقاد دارند. بنابراین «عمار» به نوعی متعلق به همهی این بچههاست و این بچهها متعلق به جشنوارهی «عمار» هستند.
آیندهی جشنوارهی «عمار» را چطور میبینید؟
اگر عمار در این نقطه بایستد، علیرغم مشکلاتی که وجود دارد، موفق خواهد شد. چنانچه عملاً در تلویزیون «عمار» هیچ ضریبی نگرفت و یا پوششی پیدا نکرد، از جانب خیلی از مسئولین توجهی که باید به «عمار» شود نشد، فضای مطبوعاتی و رسانهای ممکن است ضریبی که باید به «عمار» بدهد، نداد، بخشی از مشکلات را هم عرض نمیکنم، اگر این سختیها و مشکلات در واقع جشنوارهی «عمار» را خسته نکند و دست اندرکاران بتوانند علیرغم همهی این سختیها جشنواره را ادامه دهند، فکر میکنم بعد از 5 الی 6 سال، جشنوارهی «عمار» به یک مرجع در مورد اکران فیلمهایی که در فضای فیلمسازی انقلاب به معنای عام کلمه و به معنای گفتمان انقلابی در واقع کار می کنند، به یک مرجعی برای این گفتمان و ادبیات تبدیل شود.
|