راه شماره 28 : فیلم شناخت سه دوره جشنواره مردمی فیلم عمار
هنر به سبک عمار یاسر
گفتاری از «حجتالاسلام مهدی همازاده»
در دومین دورهی جشنوارهی مردمی فیلم «عمار»
«عمار یاسر» از نظر سابقه در اسلام، سی و چندمین نفری است که مسلمان شد و از آنجا که حامی مهمی از بزرگان و اشراف مکه نداشت، جزء شکنجه شدگان در مکه است. به همین دلیل همراه گروهی از مسلمانها به حبشه هجرت کرد. او در غزوهی «بدر» و سایر غزوات پیامبر حاضر بود. دربارهی ایشان روایات فراوانی از حضرت رسول (ص) در منابع اهل سنت نقل شده است. شاید بشود ادعای تواتر کرد که پیامبر به عمار فرمود تو به دست «فئهی باغیه» کشته خواهی شد و مسلمانان عمار را با این روایت میشناختند. احادیثی دیگری هم از پیامبر (ص) درباره ایشان نقل شده که فرمودند عمار تا استخوان مملو از ایمان است. یا کسی که با او دشمنی کند، با خدا دشمنی کرده و امثال این روایتها.
در دورهای که خیلیها حربه سکوت را برگزیده بودند یا به صرف نصیحت اکتفا میکردند، این مجاهد نود ساله نقش ویژهای در دورهی امیرالمومنین ایفا کرد.
وقتی عثمان به خلافت رسید، در واقع حزب سیاسی اموی سر کار آمده بود و اینها بودند که اعمال قدرت میکردند. اگر پیش از آن، صحابه با شایستهسالاری نسبی عهدهدار مسایل حکومتی میشدند -به غیر از آنچه که در مورد معاویه در شام وجود داشت و بحث مجزایی است- از دورهی خلیفهی سوم به بعد که دوازده سیزده سال طول کشید، قدرت کاملاً بر پایهی تبار و حزب تقسیم میشد. کوفه را ولید بن عقبه، برادر مادری خلیفهی سوم در دست میگیرد. آیهی إن جاءکم فاسقٌ بنباء فتبینوا... در مذمت او نازل شده بود. بصره را عبدالله بن عامر، پسرخالهی بیست و پنج سالهی خلیفه اداره میکرد. مصر به عبدالله بن ابی سهل، برادر رضاعی خلیفه واگذار شد. او از جملهی آن هشت نفری است که به رغم اعلان عفو عمومی پیامبر (ص) فرمود باید کشته شوند ولو اینکه به پردهی کعبه آویخته شده باشند؛ البته او با وساطت عثمان از مرگ نجات یافت. مقام صدر اعظمی به مروان حکم، داماد خلیفه واگذار شده بود. هم او و هم پدرش از طرف پیامبر تبعید شده بودند. عثمان آنها را باز گرداند و به آنها صدارت داد. غیر از فساد در تقسیم قدرت، فساد در تقسیم ثروت هم دردسرساز شده بود. خلیفهی سوم، فدک را به مروان بخشیده بود و صد هزار درهم نیز به به حکم، پدر مروان بخشید.
این بخششها در شرایطی بود که امیرالمؤمنین (ع) میفرمود که سقف مال حلال چهار هزار درهم است. معمولاً در ادبیات اهل بیت، مال حلال سقف دارد. یعنی اگر فرد مسلمان خمس و زکاتش را هم بدهد، بهره شخصیاش از مال، محدود است. البته به حسب افزایش رفاه عمومی، ائمه این سقف را بالاتر میبردند. زمان امام صادق علیهالسلام، ابتدا به ده هزار درهم و بعد به بیست هزار درهم رسید. شهید مطهری هم پیشنهاد کرده بود که برای مال حلال سقف تعیین کنیم.
علاوه بر اینها خلیفه خمس غنایم آفریقا را که معادل دو میلیون و پانصد و بیست هزار درهم بود، هدیهی ازدواج دخترش کرد. همچنین ششصد هزار درهم به یکی دیگر از دختران دیگرش بخشید. برای خودش هم خانهای از سنگ و چوب ساج ساخت. وقتی که به او اعتراض کردند، گفت که این خانه برای عثمان نیست، برای خلیفهی مسلمین است. شبی که با او بیعت شد، هنگام رفتن برای اقامهی نماز عشاء دو نفر در حالی که فانوسهایی در دست داشتند، پیشاپیش او حرکت میکردند. مقداد اعتراض کرد که این بدعتها را نداشتیم. عثمان علاوه بر تبارگرایی سیاسی در تقسیم قدرت و فساد در تقسیم ثروت، با صحابهی معترض نیز برخوردهای تندی میکرد. تبعید ابوذر یکی از آن نمونههاست. این نوع رفتارها هم یکی دیگر از دلایل اعتراض عمومی به خلیفه بود.
در این شرایط، گروهی از خواص و صحابهی پیغمبر، داشتند روی موج اعتراضات عمومی سوار میشدند. طلحه با حمایتهای معنوی امالمؤمنین، در رأس آنها بود. امیرالمؤمنین درباره عایشه فرموده بود: «او مطاعترین فرد در نزد مردم است.» حضرت با آن اعتراضات زیاد موافق نبود، ولی این اتفاق افتاد و اعتراضات به قتل خلیفه منجر شد. اتفاق بعد از آن، چیزی است که خواص آن را تجربه نکرده بودند. تا قبل از این، قدرت یا با نصب مستقیم منتقل میشد یا با تعیین شورای هدایت شده. این بار، افکار عمومی شخصیتی را برگزید که خلاف جهتگیرهای آن دسته از خواص بود. طبیعتاً مشکلات امیرالمؤمنین (ع) از همان روز اول شروع شد. حضرت تمام استاندارهای عثمان را برکنار کرد، الا ابوموسی اشعری را که او هم چند ماه بعد از جنگ جمل برکنار شد. اینها بعداً به عایشه ملحق شدند. نقل است که اموال خیلی هنگفتی را هم برای تدارکات و حمایت مالی جنگ جمل همراه بردند.
امام دو جناح مخالف داشت. حزب اموی و گروه مخالفان مثل طلحه و زبیر. آن زمان سبک زندگی خواص تغییر کرده بود. خلیفهی دوم در سال پانزدهم هجری که پنج سال از رحلت پیامبر گذشته بود، دیوان طبقاتی را در تقسیم اموال، تأسیس کرد. تا پیش از این اموال بیتالمال، به طور مساوی بین همه مسلمانان تقسیم میشد. او یک فرمول جدیدی را آورد که سابقین در اسلام، بر حسب سابقه مقدم میشدند. بدریها تا قبل از احد، پنج هزار درهم حقوق میگرفتند. از احد تا صلح حدیبیه، چهار هزار درهم. کسانی هم که از صلح حدیبیه تا رحلت پیغمبر مسلمان شده بودند، سه هزار درهم. حتی برخی افراد مثل همسران پیامبر دریافتهای ویژه داشتند. بعضی از تواریخ نوشتهاند عجمها که عمدهشان هم ایرانی بودند، سی تا چهل درهم میگرفتند. ده هزار درهم را با سی درهم مقایسه کنید. شکاف عمیقی است. معلوم بود که آرام آرام، چه اتفاقی در زندگی صحابه میافتد. رفاه قانونی بود و فساد تلقی نمیشد. این رفاه و عافیتزدگی قانونی در دوره خلیفهی سوم، با فساد همراه شد. طبیعتاٌ امام علیه السلام به راحتی نمیتوانست با این فساد درگیر شود.
همان روزهای اول، حضرت خطبهای خواند و فرمود من ابا داشتم از این که این منصب را بپذیرم. آن تکلیف الهی که علما به خاطر مبارزه با فساد دارند، من را واداشت. و بعد تهدید میکند و میفرماید غربال خواهید شد غربالشدنی و به امتحان و بلا گرفتار خواهید شد، گرفتارشدنی! به گونه ای که آن پایین رفتهها بالا میآیند و بالا آمدهها پایین میروند. میفرمود که حتی اگر بیت المال را کابین همسرانتان هم کرده باشید، آنها را پس میگیرم. در برخی تواریخ آمده که این تعبیر را برای زمینهای اعطایی عثمان به کار برده بودند. رجوع به لیست اموال بازمانده از صحابه، عمق فاجعه را نشان میدهد. هر چه که عرض میکنم، از منابع تاریخی معتبر اهل سنت است. در مورد زبیر نوشتند که از دنیا رفت در حالی که پنجاه و دو میلیون از خودش باقی گذاشت. او چهار منزل داشت، در کوفه و اسکندریه و مدینه و مکه. هزار اسب هم داشت. در مورد طلحه نوشتند، سی و دو میلیون درهم باقی گذاشت. درآمدهای او از زمینهای عراق را چندین ریتل عراقی شمردهاند. این ریتلهای کیسههای بزرگی پر از زر بود. زید بن ثابت از دنیا رفت و ورثهی او زر و سیم باقی مانده از او را با تبر میشکستند. سعدابنابی وقاص قصری در چند مایلی مدینه ساخته بود و همان جا هم فوت کرد.
در چنین وضعیتی امام علی (ع) خلیفه شد. نقل است که زبیر در همان روزهای اول در میان قریش بهپا خاست و گفت ما با عثمان جنگیدیم و او را از میان برداشتیم، در حالی که علی در خانهی خودش نشسته بود. اکنون که قدرت را در دست گرفته، با ما مشورت هم نمیکند. او میدید که نسل سومیهایی مثل محمد بن ابی بکر، قیس بن سعد، مالک اشتر، مقام میگیرند و امام با آنها مشورت میکند، اما خبری از آنها نیست. حج عمره را بهانه کردند و به عایشه پیوستند. استانداران معزول هم به آنها پیوستند. بوی فتنه به مشام میرسید. امالمؤمنین میگوید: «من برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردهام و برای ایجاد اصلاح در امت پیامبر.» آیهی قصاص میخواند. میگوید در ماه حرام، در شهر حرام، خون حرام را ریختند. نفوذ معنوی عایشه سبب شد که هفتاد نفر پای شتر او جان سپردند، در حالی که شعار الموت احلی عندنا من العسل سر میدادند. امام علی (ع) وقتی از تصمیم آنها باخبر شد، در مسجد مدینه برخاست و خطبه خواند. نوشتهاند که تنها شش نفر از صحابه به ندای امام لبیک گفتند. لیست بلند بالایی از قاعدین را تاریخ ثبت کرده است که هر کدام برای خود شخصیتی بودند. مثل سعد بن ابی وقاص، محمد بن مکرمه، ابوسعید خدری، اسامه بن زید، حصان بن ثابت، عبدالله بن عمر، صهیب بن سنان رومی.
در این میان عمار یاسر در دو جبهه روشنگری میکرد. هم در جبههی خواص و هم در جبههی مردم. با آنها صحبت میکرد که چرا کنار کشیدهاید. محمد بن مکرمه میگفت، من از پیامبر شنیدم، بعد از من هر وقت دیدی که مسلمان با مسلمان جنگ کرد، شمشیرت را بشکن و به کوهها برو. او همین کار را هم کرد. در ربذه خیمهای بنا کرد و شمشیرش را هم شکسته بود. گفته بود که برای من هیچ خبری از سیاست نیاورید تا همهی مردم بر یک امام اقتدا بکنند. عمار یاسر می گوید که پیامبر حرفهای دیگری هم فرمود. آیا ما نباید در مقابل کسی که به اموال ما تعرض میکند، به دین ما تعرض میکند، بایستیم؟ بالاخره این جنگ مسلمان با مسلمان، چون سابقه نداشت، خیلی محل اشکال شرعی بود. عمار یاسر به سراغ سعد وقاص و عبدالله بن عمر هم رفت. هر کدام بهانههایی آوردند. بهانههای شرعی هم آوردند. البته به معاویه هم نمیپیوستند. معاویه هم برای سعد وقاص و هم برای محمد بن مکرمه نامه نوشت. جوابهای تندی هم به او دادند. امام (ع) به عمار فرمود: «اینها را رها کن چراکه سعد به ما حسادت میکند، عبدالله بن عمر ترسو است و گناه من در برابر ابن مکرمه هم این است که قاتل برادرش هستم.»
عمار علاوه بر اینها، با مردم هم بسیار صحبت کرد. بالاخره بعد از خطبهی امام (ع) فقط شش نفر از خواص صحابه با او بیعت کردند و از غیر مردم مدینه هم هفتصد نفر اعلام آمادگی کردند. این وضعیت در حالی بود که لشکر امالمؤمنین در بصره، سی هزار نفر شده بود. امیرالمؤمنین به عایشه نامه نوشت و او را ملامت کرد و خواست تا برگردد. او در نصف خط جواب داد که این «کار به جایی رسیده که با ملامت درست شدنی نیست. والسلام.» عمار همراه امام مجتبی (ع) به کوفه رفت. ابوموسی اشعری، به شدت جو کوفه را به هم ریخته بود. از او استفتا میکردند که جایز است ما در این جنگ حاضر بشویم. جواب میداد، اگر دنیا را میخواهید، با هر کدام از طرفین که میخواهید، بروید و بجنگید. اگر آخرت را میخواهید، در خانههایتان بنشینید. آنها هم با ابوموسی صحبت کردند و هم با مردم. عمار به مردم گفت که شما در جنگ مسلمان با مسلمان، اشکال میکنید. اگر اینها واقعاً کافر هستند که اشکال وارد نیست. اگر هم واقعاً مسلمان هستند، اهل فتنه هستند و ما در قرآن داریم، قاتلوهم حتی لا تکون الفتنه و یکون دین کله لله، در هر صورت، وظیفه ما جنگ است.
ویژگی شاخص عمار این بود که منزلتی را که طی نود سال جمع کرده بود و پایگاه اجتماعیای که با آن روایتها و با آن مجاهدتها به دست آورده بود، پیش پای امام حق ذبح کرد. این شاخصهی مهم عمار است. در حالی که برخی از خواص شیعه مثل سیلمان بن صرد خزاعی در جمل کنار کشیده بودند. سلیمان جزو بیبصیرتها بود. برخی هم مشکل شخصی داشتند. با این وضعیت، جنگ به نفع امام پایان یافت و در فتنهی بعدی که معاویه راه انداخته بود، نیز جناب عمار خوش درخشید و نهایتا در همین جنگ بود که شربت شهادت نوشید.
|