راه شماره 9 : حقيقت برو گم شو!
يکي از سه تفنگدار
کنسرت محمدرضا لطفي در جشنوارة موسيقي فجر
اميد مهدينژاد
موسيقي سنتي ايران، بسيار به انقلاب اسلامي مديون است. البته در ساليان انقلاب، هم موسيقي سنتي به انقلاب و هم انقلاب به موسيقي سنتي ياري رساندند. آهنگسازان و نوازندگان، همنوا با ملت سرود پيروزي را نواختند و انقلاب نيز به همين واسطه، موسيقي سنتي را از رخوت و کرختي تاريخياش و درجا زدن در چرخهاي بسته، رهايي بخشيد. اين پيوند مبارک به ميلاد برخی از ماندگارترين آثار تاريخ موسيقي اين سرزمين انجامید. سري نوارهاي چاووش با قطعاتي چون «برادر بيقراره»، «ايران اي سراي اميد»، «کاروان» و... و اثري چون «نينوا» که متأثر از فضاي انقلابي ايران ساخته شده است، نمونههايي هستند که با تأثير مستقيم از انقلاب اسلامي متولد شدهاند.
محمدرضا لطفي، در کنار حسين عليزاده و پرويز مشکاتيان، يکي از سه ستون خيمة موسيقي سنتي ايران در سالهاي بعد از انقلاب است. سه آهنگساز و نوازنده که اوج فعاليتهاي هنريشان با انقلاب اسلامي همراه بود و هر سه در دهة شصت بهترين آثارشان را ساخته و اجرا کردند.
محمدرضا لطفي سالها در ايران نبوده و چند سالي است که بازگشته است. بازگشتي که او را در مقابل ياران روزگار نه چندان دور خود قرار داده است. اظهارنظرهاي بيپرواي او و موضعگيريهاي سياسي و اجتماعياش بسياري از دوستان و همکاران قديم او را که ـ بهحق يا بهناحق ـ موضعي مخالف با روند و جريان فعلي فرهنگ و هنر کشور دارند از او رنجانده و ديوار سوءتفاهم ميان لطفي و دوستانش را بالا و بالاتر برده است.
محمدرضا لطفي در جشنوارة موسيقي فجر سال 1387، با اجراي دوباره دو برنامه از سريبرنامههاي چاووش، گامي تازه در جهت تعامل با متوليان فرهنگ و هنر کشور برداشت.
شبي که براي شنيدن اجراي دوباره چاووش 6 به تالار بزرگ کشور رفتم، نگران بودم که نکند اين بازسازي، خاطرة خوش «ايران اي سراي اميد» و «ايراني به سر کن خواب مستي» را زايل کند. نگران بودم که بازسازي چاووش هم، مثل قريب به اتفاق بازسازيهاي موسيقايي، تنها به مخدوش شدن آن خاطره منجر شود. لطفي پيش از اين گفته بود که وسعت صداي محمد معتمدي، خواننده جوان گروه همنوازان شيدا، با صداي شجريان برابر است. اما تا نشنيدم باور نکردم. هرچند صداي معتمديِ سي ساله، به پختگي و ظرافتِ صداي شجريان چهل ساله، در آذرماه 58 نبود و هرچند که معتمدي، تحريرهايش را گاه جويده جويده و عجولانه اجرا ميکرد، اما همانطور که لطفي گفته بود، وسعت صدايش پهلو به پهلوي صداي استاد شجريان ميزد.
لطفي گفته بود «آرزو داشتم گروه سابق شیدا ما را در این کنسرت همراهی میکردند و به جای چهل نفر، هفتاد نفر از نسل گذشته و امروز در کنار هم این کنسرت را برگزار میکردیم، اما شرایط عینی این اجازه را به ما نمیدهد که این کنسرت را اینگونه برگزار کنیم.»
شرايط عيني شايد اشاره به کملطفي همکاران آن روزهاي لطفي باشد و شايد به سوءمديريتها و بيمهريهايي که اين کملطفيها را دامن ميزنند. و شايد هم هردو. آن شب جاي بسياري از هر دو گروه در تالار بزرگ کشور خالي بود. يعني نه از حسين عليزاده و پرويز مشکاتيان و محمدرضا شجريان و برادران کامکار و... خبري بود و نه از بيشتر مسئولان عاليرتبة سازمانها و نهادهاي متولي موسيقي کشور.
لطفي با اين اجرا اولاً نشان داد هنوز ذهن و طبعي جوان و پويا دارد و ثانياً ثابت کرد حاضر است در فضاي فرهنگي کشور، به دور از اپوزيسيونبازي و ژست مخالف گرفتن، به اعتلاي فرهنگ و هنر مملکت کمک کند. بايد منتظر شويم و ببينيم دستگاه فرهنگ تا چه اندازه خواهد توانست از هنر اين استاد مسلم موسيقي براي اجراي طرحهاي درست و درمان و کاربردي استفاده کند.
|