راه شماره 20-21 : رستاخیز عزت لگد مال شده
از خودش نگفت...
برشی از جشن «استاد تمام» شدن شهید شهریاری

با همان جامهی همیشگی رفته است پشت تریبون. سادهی ساده.
انگار نه انگار که بزرگترین دانش...
نمی دانم بگویم یا نگویم. آخر تا در جمعمان بود، از هر چه لقب و عنوان، فراری بود. نه، نمیگویم...
استاد، ایستاده است با همان لبخند همیشگی.
"استاد تمام" شده است آن هم در این رشته، آن هم در این سن و سال کم.
حتماً باید حسابی حرف داشته باشد و قاعدتاً باید از آن همه زحمت و تلاش بگوید. از آن همه اراده و استعداد که خدا به او لطف کرده.
استاد سخنش را آغاز میکند، با نام خدا...
"راستش وقتی شنیدم دوستان برنامهای اینجوری دارن، خودم هم نمیدونستم قراره چی بگم. در هر صورت من تشکر میکنم و واقعاً خودم را لایق این محبت دوستان نمیدونم. شاید این لطف الهی در حق ما باشه که نقایص و بدیهای ما را میپوشونه و آنچه که ما هستیم را در واقع دیگران نمیدونن و از ما تلقی بهتری دارن.
دعای کمیل جملهای دارد که وقتی نشسته بودم به یادم آمد «کم مِن قبیحٍ سترته و کم مِن ثناءٍ جمیل لست اهلاً له نَشرتَه» خدایا من چقدر بدیهایی دارم که تو آنها را پوشاندی و چقدر خوبیهایی که من لایق آن نبودم و تو آن را نشر دادی. تو، من را آن طور نشان دادی که دیگران در حق من ظنّ خوب ببرن.
در هر صورت خیلی ممنونم از زحمتی که کشیدید.
اگر در این مدت ثمره علمیای بوده و کاری بوده واقعاً باید بگم که تک تک دوستان و همکاران و هم خودِ شما دانشجویان در آن نقش داشتید. به هر حال برای جواب دادن به سؤال شما بوده که ما کاری کردهایم و به نتیجهای رسیدهایم.
من، خودم در این قضایا و بحثهای استادی، احساس نمیکردم، اتفاق خاصی رخ داده باشد که به خاطر این شما جلسهای بگذارید. در هر صورت (استاد لحظهای مکث میکند) یه چیزی یادم اومد: میگن یه بنده خدایی خیلی تعارفی بود. به یه مجلس ختمی میره. بعد، میمونه که چی بگه. موقع بیرون اومدن به اون اهل عزا میگه: ببخشید که مُردِش!!! (صدای خندهی جمعیت)
بالاخره شما هم ببخشید که ما استاد شدیم و شما رو به زحمت انداختیم. (باز خندهی استاد و دانشجو)
من از همتون تشکر میکنم. از همکاران و از فردی که در جمع حضور دارد- نه به عنوان استاد شما- ولی لااقل در خانواده خیلی مؤثر بودند، در اینکه بنده تونستم فراغتی داشته باشم، برای کار کردن. اگه خیلی از روزها، از اوّل صبح تا هشت - نُهِ شب اینجا بودیم، زحمت ایشون و تحمل ایشون بود که این مجال رو به ما داد. خیلی ممنون. صحبت دیگهای ندارم. ان شاء الله که موفق و مؤید باشید.»
آن روز استاد در میان تشویق دوستان و دوستدارانش نشست، در حالی که تنها چهار دقیقه صحبت کردهبود و هیچ حرفی از خودش نزدهبود.
راستی چرا استاد از خودش چیزی نگفت؟!
|